آموزش طراحی

0 views
0%

توی یک شرکت تبلیغاتی کار میکردم.تازه تاسیس بود وداشت نیرو استخدام میکرد.گزینش نیروها بامن بود.دختر ای زیادی میومدند واسه طراحی اما کارشون به درد نمیخورد .اونایی هم که خوب بودند خودشون بدرد نمیخوردند.یکی از کارمندامون گفت من دخترم به طراحی علاقه منده میشه بهش یاد بدین.منم تورودرواسی گیرکردم وگفتم بگو بیاد.یک روز همراه خودش آوردش.وای همونجا پشت سیستم پشمام ریخت.لامصب چه خوشکل و ناز بود.تودلم گفتم خودم نوکرتم بهت یاد میدم اساسی.توبغلی بود جیگررررررربود.ازفرداش دیگه لیلا خانوم هر روز میومد واسه آموزش طراحی.باهم دوست شده بودیم.درتماس بودیم.یک روز که شرکت قروقاطی بود بهش گفتم اینجا نمیشه ، تمرکز ندارم بریم یک کافی شاپ بهت آموزش بدم.لپ تاب را برداشتمو جدا جدا رفتیم بیرون.لیلا پدر نداشت و من تونستم با یک شرایطی و هزار بدبختی صیغش کنم.البته بعد از یک ماه دوستی.سرتونو درد نیارم این مقدمه ای شد واسه بیرون رفتنها و دستشو گرفتن ها وبوسیدن ها وهمچنین شلنگ تو باغچه گذاشتن ها.بعد ازمدتی خودم دفتر زدم وآوردمش تو دفتر خودم.یک روز که بدجور دیگه شهوتی شده بودم.بهش گفتم تو ظهر نرو خونه کارت دارم.کارمندام که رفتن ،لیلا موند .ناهار را زدیم.بعدیک زیرانداز پهن کردم و نشستیم به حرف زدن.دیگه داشت حوصلم سر میرفت.دکمه های شلوارمم داشت پاره میشد.خوابدنمش رو زمین و شروع کردم به بخور بخور کردن لب وگردنش و گوشهاش.مثل اینکه بدش نمیومد سکس داشته باشیم.پیاز پوست میکردم اینقد اشکم درنمیومد تا درآوردن لباس لیلا.جای حساس بدنش سینه هاش بود.تاخوردمش آرمان آرمان گفتنش شروع شد.که منم عاشقش بودم.جان آرمان عزیزم.بعدباخجالت سرمو بردم لای پاش و کسشو میخوردم.لامصب صاف و بی مو بود آخه هنوز20 سالش نشده بود.تاحالا اینطور بدنی ندیده بودم.مثل مار تودستم جابجا میشد و حالمو خرابتر میکرد.همه جاش خوردنی بود.کیرمو گذاشتم لای پاش و با سوراخاش بازی میکردم.اوووووف چه حالی میداد.میدونستم که باید بیخیال کسش بشم.سوراخ کونشم که خیلی تنگ و کوچولو بود.اما چاره ای نبود.بهش نگفتم چه نقشه ای براش کشیدم.سرکیرمو گذاشتم جلوی سوراخ کونشو وبا یک فشار کوچولو دادمش تو.خیلی دردش گرفته بود .داشت ناراحت میشد.اما نمیتونستم جلوخودموبگیرم.بالاخره تا دسته کردم تو و تلمبه زدنو شروع کردم.آه و اوه کردنش را دوست داشتم.زود ارضا شدم و چند دقیقه ای تو بغلم نگهش داشتم.لیلا بعدش پشیمون شده بود.اما این قضیه اینقد تکرارشد تا دیگه ریلکس شده بود.به عشق اونم که بود انرژی واسه کارکردن داشتم و خوب هم کار میکردم.این شروع سکسای ما بود و دیگه لیلا جون دوست سکسیم بود.الانم گاهی میارمش خونه و میکنمش.دوستش دارم خوب سکس میکنه.بهش حقوق میدم که فقط بیاد جلوی من بشینه نگاهش کنم.با اینکه صدبار باهاش سکس داشتم اما هنوز با دیدنش وگرفتن دستاش حالم بد میشه.برام مهم نیست که داستانمو باورکنید یا نه.خواهشا فحش ندین تو نظرات.یک کم مثبت فکر کنید.همه چی امکان پذیره.حتی اگه داستانی از نظر شما غیرواقعیه.ازش لذت ببرین و فحاشی نکنید.من اگه عکس سکسی میبینم و یاداستان سکسی میخونم واسه اینه که بتونم سکس خوبی داشته باشم.اصلا فلسفه ساخت فیلم سوپر اینه که بتونی با شریک جنسیت سکس خوب و متفاوتی داشته باشی و اگه حال سکس نداری با اون تحریک بشی.من چون توی سکس یک کم مشکل دارم این مطالب و عکسها کمکم میکنه وروحیه سکسیم را از دست نمیدم.ببخشید میدونم داستانم خیلی تحریک کننده نبود اما خواستم یک خدمتی به کسایی که ضعف سکسی دارند بکنم.سکس خوب و سالم زندگی را به کامت شیرین میکنه و از بیماریهای روحی دورت میکنه.به شرط اینکه زیاده روی نکنی.من تجربه طلاق دارم وبیشترین دلیلش به خاطر نداشتن رابطه زناشویی خوب بود.اگه تاثیرشو تو زندگیتون بدونید بعد متوجه فلسفه این همه عکس و فیلم های سوپر مختلف و همچنین تولید انواع کاندوم ها واسپری ها میشین.فقط به هیچ عنوان جق نزنید که واقعا هم مریض میشین هم بعدا تو سکستون به مشکل میخورین.(ببخشید نمیخواستم نصیحت کنم،تجربمو دراختیارتون گذاشتم.)ممنونمنوشته آرمان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *