زن برادر خانمم اسمش غزاله و از من حدود 14 سالی کوچکتره هیکل تو پر و یه جفت سینه بزرگ و صورتی زیبااز زمانی که با برادر خانمم ازدواج کرده تو این گمانه که اهل خونه رفتار غریبی باهاش دارن و همین طورم بود. من بخاطر بهتر شدن وضعییتش میخواستم کمکش کنم با او در مورد اوضاع خونه گفتم که چیکار کنه تا دل اهل خونه رو بدست بیاره و موفق بود یه روز ازش پرسیدم رابطش با حسن شوهرش چطوره گفت خیلی خوب نیست رابطه جنسیتون چطور البته ببخشید که بی پرده گفتم اشکالی نداره .میلی بهت نداره؟نه میخوای بهتر بشه؟آره.کمکم میکنی؟آره.بهش قول دادموقتی از سر کار میاد خونه براش چیکار میکنی؟غذا میزارم بعد چای بعد میره میخوابهوقتی پیشش میخوابی خسته گیشو در میاری؟چطوری؟یادم میدی؟چراکه نه یادت میدمبعد از تمامی اون حرفها قرار از این شد که یه روز که کسی خونه نیست برم و یه چیزایی یادش بدم.زدو مادر خانمم و بقیه به مسافرت رفتن و کسی خونه نبود من هم طبق قولی که داده بودم برای یاد دادن پاره ای از کارها پیش غزال رفتم.ساعت 925 دقیقه صبح بود در زدم. در را که باز کرد تعجب کرد و گفت مگه سر کار نرفتی؟نهرفتم تو یه دامن مشکی بلند پوشیده بود با یه بلوز قرمز که سینه هاش ازش زده بود بیرون.تو فکر چیز دیگه ای بجز یاد دادن نبودم گفتم خیلی خستم ماساژم میدی؟ دراز کشیدمنه زشتهبابا کسی که نیست در ثانی مگه میخوام به کسی بگمبه هر بدبختی که بود راضیش کردیم بشینه رو کمرمو ماساژم بده. دستهای پر زوری داشت باسن نرمی داشت ولی بلد نبود چکار کنه گفتم معلومه حسن رقبتی نشون نمیده بلد نیستی باهاش ور بری.زمانی که خواست بخوابه باید انقدر لطیف ماساژش بدی که نفهمه کی خوابش برده. بیا دراز بکش تا یادت بدم.برای اولین بار بود که دستام پشتشو لمس میکرد چقدر نرم لطیف بود.شروع به ماساج دادن کردم از بالا تا پایین خیلی بهش خوش میگذشت.گفت خوب ماساژ میدی منم از بالا تا پایین پاهاشو مالیدم.یکباره یه فکری امد توی سرم که یکم پامو از گلیمم دراز تر کنم.شروع کردم به مالیدن این بار به یه شکله دیگه.از نک انگشتای پا شروع کردم امدم روی ساق پاش با ترس دستمو بردم زیر دامنش تا پشته رونشو مالیدم چیزی نمیگفت بخاطر اینکه ناراحت نشه دستمو بیرون کشیدم و رفتم سر وقت کمرش .شروع کردم به مالیدن از کنار پهلواش سینه های بزرگش به چشم میخورد که در اثر خوابیدن و فشار تو اون لحظه پهن شده بودن.کم کم نزدیک سینه هاش شدم و دستی روشون کشیدم چقدر سفت بودن دوباره تکرار کردم ایندفعه با فشار بیشتر و حجم بیشتر خودشم مثل ایکنه بدش نمیومد که دستم به سینه هاش بخوره تا حس میکرد دستام نزدیک سینه هاش میشه از زمین فاصله می گرفت تا دستم پیشروی بیشتری داشته باشه.یه دفعه از جاش بلند شد گفت دیگه بسه و رفت نشست رو مبلراستی یادم رفت بگم که اون روزو براش فیلم سوپر برده بودم خوشش میومد نگاه کنه قبل اینکه ماساژش بدم با هم کلی فیلمو عکس سکسی نگاه کردیم.شهوت کم کم از چشمهاش میزد بیرون همانطور که کامپیوتر عکس پخش میرد منم رفتم پشت سرش رو مبل نشستم و شونه هاشو ماساژ میدادم. شل شل شده بود کم کم دستمو زیر کتفش بردم واز پایین پهلواش به بالا میومالیدم با هر دو دست گاهی سینه های سفتشو از بغل فشار مدادم تا جایی که فقط سینه هاش تو دستم بود.نمیتونستم هر کدومشو تو گودی دستم جا بدم فقط محکم میمالیدم .اینطوری دیگه حال نمیداد دستمو بردم زیر بلوزش و مقداری زدمش بالا یه سوتین مشکی بسته بود با زیرکی بازش کردم واز پشت دستمو یواش یواش بوردم زیر سینه هاش سنگینی سینه هاشو که توی دستم حس کردم دیگه همه چیزو فراموش کردم و حالا نوک سینش تو دستم بود باهاشون بازی میکردم خیلی دوست داشتم رنگشونو میدیدم.گفتم فرض کن من حسنم گفت ای کاش حسن هم مثل تو میتونس ماساژ بده رفتم جلوی پاهاش رو زمین نشستم گقتم پس پاهاتو از هم باز کن تا روناتو برات بمالم دستمو بردم زیر دامنش و شروع به مالیدن کردم ولی بخاطر تنگی دامنش نمیتونستم زیاد پیشروی کنم. دامنشو تا بالای زانواش دادم بالا گفت نزاری عکسهارو ببینما گفتم تو نگاه کن منم ماساژ میدمپاهاشو که از هم باز کردم این بار بیشتر باز شد بخاطر بالا رفتن دامنش شرتشو میدیدم سفید بود .داخل روناشو میمالوندم خیلی حال میداد کم کم انگشتمو به کسش زدم هیچی نگفت انگشت اشارم روی کسش بود دو تای دیگه روی رونش.دلمو زدم به دریا دیگه تمامی انگشتام بجز شستم روی کسش بود حالا فقط یه شرت بین من و کسش بود که کم کم اونم زدم کنار وخروسکشو میمالیدم انگشتش تو دهنش بود ونفس نفس میزد شرتش خیس خیس شده بود گفت کسی نیاد گفتم نمییاد پاهاشو رو مبل گذاشت طوری که زانواش تو بغلش بود با صدایی لرزون گفت دیگه بسه خوب گفتم تازه اولشه.دامنش زیر باسنش رفته بود و برای بهتر ماساژ دادن من اماده شده بود. شرتشو زدم کنار کس سفید صافش و دیدم گفتم چقدر صافه یه نگاهی بهم انداخت و لبخندی زد گفت حمام بودم منم با دستم براش می مالیدم دستم خیس شده بود انگشتمو کردم داخل دستمو گرفت که نکنم.کیرمم بلند شده بود بلند شدم شلوارمو در اوردم گفتم الان ناراحت میشه ولی حرکتی از اون ندیدم فقط یه نگاه کوچیک کرد و روشو کرد به مانیتور شلوارو شرتمو همزمان دراوردم و رفتم بین پاهاش دستامو از زیر زانواش رد کردمو روی رونشو گرفتم و کشندمش جلو .خودشو به بیخیالی زده بود سر کیرم تف زدم وگذاشتمش در کسش یه کم بالا پایینش کردم گذاشتمش در سوراخشو کردمش تو یه اهی کشید که نزدیک بود آبم بیاد وقی خوب جا گرفت شروع کردم به جلو و عقب کردن کیرم عجب کس خوش تراش تپلی داشت بلوزشو از تنش در اوردم چه سینه های درشت خوش فرمی داشت از خوشکلی کوسو سینه هاش نفهمیدم کی آبمو تا قطره آخر تو کسش ریختم بعد کیرمو از کسش بیرون کشیدم وشروع کردم به مالیدن کسش همینطور آبم از کسش بیرون میزد یه دفعه حس کردم رفتارش یه شکل دیگه شد آره داشت آبش میومد دستمو محکم فشار می داد که یکباره جیقی کشیدو از حرکت ایستاد آبش امده بود .از من بابته ماساج خوبم تشکر کرد گفت تا الان حسن هم اینچنین حال بهم نداده بود و از من خواست که در این مورد با کسی حرفی نزنم و هر وقت که فرصتی پیش امد همدیگرو ماساژ بدیم.
0 views
Date: November 25, 2018