آیا واقعا ارزشش رو داشت؟

0 views
0%

سلام خدمت تمامی عزیزاناول از همه دوستان بابت غلط املایی معذرت می خواماین واقعیته و اصل موضوع مربوط به دیروز میشه یعنی جمعه 6 آبان همین امسالدوستان عزیز اکه امدی یه داستان شهوتی بخونی از الان پیشنهاد میکنم نخونی که آخرش فحش بدی ممنوناما از خودم بگماسم (َحامد )دوستم خیلی دوستش داره الان 24 سالمه وضع مالی مون بد نیست یعنی متوسط هست قد حدودا 190 نگید دورغه اگه خواستید عکسم رو میزارمراستش قیافه درست و حسابی ندارم ولی برای دل خودم بد نیست مشکی تکواندو دارم البته حدود 6 سال پیش گرفتم ولی هنوزم یه وقتای باشگاه میرم حدود 1 سال هم وین چون(اسم یه سبکه ) تمرین کردم . والیبال هم بازی میکنم . همون زمان پدرم برام برای اولین بار کامپیوتر خرید یه مدت که شاگرد خصوصی بودم و کامپیوتر یاد میگرفتم ولی کاری جز گیم نداشتم کم کم تابستون رسید و رفتم توی محل داخل یه مغازه خدمات کامپیوتری مشغول شدم هم آخر شبا کلاس خصوصی بود هم روزا اونجا کار میکردمسرتونو درد نیارم الان دانشجوی هستم ازدواج کردم توی کلاس ما یه دختر خوشکل هست که همه دنبالش هستن اسمش (گلنوش) شاید دلیل نزدیک شدن اون به من بود درسم بود ولی غرور بیش از حد من همیشه مشکلم بود تا یه روز که واقعا صبرم تموم شده بود زنگ زدم به دوستم علی رضا تا مثل همیشه من باهاش حرف بزنم و اون گوش کنه و وقتی آروم شدم شب بیاد پیشم . زنگ زدم و خیلی عصبانی بودم شروع کردم به حرف زدن و گفتم فقط گوش کن و حرف نزنوقتی پایان حرفامو بهش زدم از مشکلات خونه و پدرم که درکم نمیکنه و که برادرم کوچیکم با پایان خرابکاری ها عزیز هست و همیشه وقتی چیزی خراب میشه گردن من هست و خوبی های منو کسی نمیبینه (خلاصه از بچگی کمبود محبت داشتم پدرم سواد نداره از این بیشتر ازش انتظار ندارم بازم خدا کنه بتونم خوبی هاشو جبران کنم خیلی برام زحمت کشید ) وقتی حرف من تموم شد خواستم تشکر کنم که صدای دیگه ای پشت گوشی شنیدم وای من به گلنوش رنگ زده بودم اون برای گرفتن چپتر بهم زنگ زده بود و من اشتباهی دوباره شماره اونو گرفته بودم این شد شروع دوستی من با بهترین دوستم تو دوران زندگی الان یک سال و شش ماه هست که باهاش دوستم همیشه سنگ صبورم هست چی بگم الان نامزد داره ولی نامزدش با اینکه دوستش داره خیلی ازش دوره برای همین ما دوتا بیشتر به هم نزدیک شدیمخیلی دوستش دارم تا حالا اگه 4 یا 5 بار دستم اونم اشتباهی دستم به دستش خورده باشه همیشه اندام سکسیش منو جذب خودش میکنه اون نگاه قشنکش و لبنخد زیباش دوستداشتنی ترش میکرد ولی پایان اینا نمیتونست منو وادار به خیانت بکنه اعتماد خانواده گلنوش به من خیلی زیاده و گلنوش هم الان با خانمم دوسته و بیشتر وقتا میاد خونه ما منم تو درسا بهش کمک میکنم خانمم خیلی بهم اعتماد داره ولی چی بگم من یه آدمم که همیشه دوستام از سکس خودشون تعریف میکردن و منم خالی میبستمو به جز خانمم فقط با یه دختره اونم بچه کونی پا نداد فقط لاپایی اونم با کلی بدبختی اگه بشه اسمشو سکس گذاشت .چند روز پیش بچه ها گفتن یه خونه پیدا کردن و باید کرایه بدیم منم برای اینکه کم نیارم گفتم منم هستم رفتیم و خونه رو گرفتیم و یه اتاقش رو فرش و پرده و …. خلاصه آماده شد تا اینکه اون روز نحس رسید پنج شنبه بعد از ظهر نمیدونم چی شد رفتم ولی خوشبختانه یارو تازه عادت تموم شده بود و هنوز حموم نرفته بود بچه ها هم گفت بی خیال منم تا کم نیارم گفتم بی خیال تا نگن ندید بدید هست رفت و فردای اون روز (جمعه ) بچه ها زنگ زدن که بیا آروم رفتم و منتظر شدم تا بیان اومدن از جنده لاشی براتون بگم قد حدودا 1.65 یکم چاق نبود ولی اندام خوبی داشت تازه 6 ماه میشه عروسی کرده ولی شوهرش معتاده و رفته اینم گیر دوستای من افتاده به جر این دوتا هم با کسی نیست بچه ها گفتن اول تو برو کم نیارم رفتم داخل و جنده لاشی رو لخت کردم خودمم شلوارمو در آوردم یه تف نداختم و سرشو گذاشتم توش دیدم خیلی تنگه خودمونیم 2 دقیقه نشد آبم آمد خلاصه امدم بیرون دیدم بله بساط اسپری و اینا به راه هست اینا رفتن و هرکدوم 15 تا 20 دقیقه امدن بیرون دوباره رفتم و از خجالتش در امدم امدم بیرون و رفتم خونه و دوش گرفتم یه دفعه وقتی شب خواستم بخوابم خانمم تو بقلم بود مثل بچه ها خوشکل می خوابه عذاب وجدان گرفتم آخه من چی کم داشتم که این کاروکردم برای بار اول تو زندگیم فهمیدم ارزشش چیزی که این همه مدت پیش بچه ها برای کم نیاوردن داستان میساختم هیچی نیستامروز شنبه که این داستانو مینویسم امروز گلنوش منو دید با یه نگاه فهمید از چیزی ناراحتم به دوستیمون قسمم داد راستشو بگم منم همه رو بهش گفتم الان ساعت 845 دقیقه هست هر کاری میکنم جواب منو نمیده نه پیام نه زنگ هیچی دلم گرفته از تنهایی علی رضا هم دیگه جوابمو نمیده آخه خیلی ازش دور شدم هرچی فکر میکنم آیا 10 دقیقه خوشی ارزشش رو داشتت بهترین دوستمو از دست بدم و به خانمم که عاشقشم خیانت کنم فقط به خاطر کم نیاوردن نه نداشت باور کنید مثل سگ پشیمونمسرگذشت واقعی من ممنون که وقت گذاشتین و خوندید امید وارم دیگه به این سایت نیام حتی برای خوندن نظرات شماباینوشته‌ ر

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *