سلام دوستان فریدون هستم از یکی از شهرهای شمال. سی و سه سالم ومجرد یک مغازه الگتریکی دارم و در نصب وراه اندازی آیفون هم سر رشته دارم خاطره ام بر میگرده به سه ماه قبل من در طبقه دوم یک مجتمع بهمراه خونواده زندگی میکنم مجتمع مون چهارطبقه است ، طبقه چهارم مجتمع یک خانم خوشگلی بهمراه همسرش که نگهبان بود و تازگی به این مجتمع نقل مکان کردن زندگی میکردن راستش اوایل که فقط گاهی در راه پله همدیگه رومیدیدیم یک سلام علیک کوچولو میکردیم چون بابام مدیر ساختمون بود وگاهی پول شارژرو در خونه میاورد من ازش میگرفتم واصلن هم هیچ فکری در موردش نمیکردم ولی واقعا یکپرنسس بودصورتی سفید و چشمانی زاغ و سینه های متوسط وخوش فرمکه هر وقت میدیدمش در راه پله خودش روصاف میکرد که سینه هاش خوش استیل تر مشون میداد گذشت وگذشت تا یکروز بارون شدیدی اومد و دو واحد از ساختمون مجتمع آیفونشون دچار مشکل شد وبا اصرار پدر بخاطر نداشتن آسانسور که مجبور میشن از طبقه چهار به پایین بیان برا باز کردن در امار دو واحد از ساختمون روگرفتم عهد یکی از این واحدها همینواحد همسایه خوشگلمون که اسمش نازنین بود فردای اونروز بر حسب اتفاق داشتم از خونه میومدمبیرون نازنین خانم رو دیدمکه داشت تند تند از پله ها میرفت پایین و یکنگاهی بمن کرد سرعتش روکم کرد سلامی کرد ومنم سلامی کردم و از کنارم رد شد بوی ادکلنش سرم روتای تاب میداد بوی ملایم وخوش بویی بود به طبقه همکف که رسیدم دیدم داره بسمت راه پله میاد ومعلوم بود بسته ای براش اومده ومجبور شده چهار طبقه رو بیاد پایین نزدیککه شد ابخندی زد وخواست رد بشه گفتم ببخشید آیفون شما قطع شده یک لحظه ایستاد وبرگشت به طرف من نگاهی بمن کرد وگفت آره یک هفته است گفتم ای وای اگه میدونستم معطل نمیکردمانگار از حرفم خوشش اومد گفت دستت درد نکنه مگه شما کسی رومیشناسید که درستش کنه؟ گفتم آره ،خودم گارت مغازه رو بهش دادم بعد گفتم عصری آقات اومد بهش بگو بهم بزنگه خانمه گفت شوهرم کشیکه و یک ماهه صبح اول وقت میره تا ساعت ده شب مغاژه اش خیابون… هست که چون دوره نهارش روبا آژانس براش میفرستم ولی باز چشم بهش میگه در این حین که نازنین حرف میزدودستش روی قسمت مانتو جلو بازش بود که بلوز صورتیش که زیرش پثشیده بود که سینه های نازش داد میزد که من سوتین ندارم ونوک سینه اش از زیر بلوز برآمده بود نگاهم رو قفل کرد یهوبخودم آمدمدیدم نازنین داره بمن نگاه میکنه میگه حالتونخوبه؟من یهو بخودماومدم ومتوچه خراب کاریم شدم گفتم ببخشید سرم یکم گیج رفت ومتوجه نبودم گفت میخوای برم آب بیارممنم گفتم نه فقط خبرش روبهم بده شب گه اومدم بیام درستش کنم خداحافظی کردم منم یکم از نگاهش خوش اومد و کیرمم یکم داشت بیدار میشد رفتممغازه وعصری ساعت حدودای شش موبایلم زنگخورد گوشی روگرفتم آقایی با من سلام علیک کرد وگفت فلانی امحالت خوبه شوهر نازنین بود بهم گفت آیفونم تصویرش موجداره و زنگ همنمیخوره و…. اگه میشه زحمت بکش ردیفش کن هزینه اش رو شب میامحساب میکنم و یکم تعارف تیکه پاره کردیم ومنم جعبه لوازمم روگرفتمبهمراه لوازممورد نیاز اومدمخونه خودمون سروگوشی آب بدم ودیدممامان پدرم نیستن رفتن خونه خواهرم صریع رفتم طبقه بالا و زنگخونه شون رو زدم نازنین درب رو باز کرد واحتمالا میدونست من هستم یک آرایش ملایم و لب مانیک زده با همون بلوز صورتی ودامن سفید دستش رو روی سرش قرار داده که مثلا موهاش دیده نشه تا مت رودید سلامی کرد ودرب رو باز کرد و تندی دویدکه مثلا لباسش رومرتب کنه منم یا الله گفتمووارد شدم خونه مرتب و تلویزیون داشت شوی ترکی نشون میداد بوی ملایم خوبی هم میثمد که مشخصه نازنین در خلوت خودش هم بخودش میرسه بسمت آیفون رفتموداشتم تست میکردمکه نازنین از اتاق اومد بیرون تغییری در لباسش ندیدم با همونحالت سر لخت اومد کنارم ایستاد وگفت دستت درد نکنه آقا فریدون این چند روزی خیلی اذیت شدیم همش برا باز کردن میرفتیم پایین میومدیم بالا عرقمون در میومد منم بشوخی گفتمخوبه دیگه برا لاغر شدن بهترین کاره خنده ای کرد وگفت ای پدر لاغری کجا بود همینطوری نی قلیونیم از این لاغرتر؟ راست هم میگفت کمر لاغری داشت ولی نه اونقدر که بی ریخت باشه ولی خوش استیل بود رفت سمت آشپزخونه که قسمت جلوم سمت راست بود واز یخچال شربت بیرون آورد واژ حالتش معلوم بود منتظره تا ازش چیزی بپرسم چون همش زیر چشمی من رونگاه میکرد موهای جلوی صورتش روکنار زد و لبخندی زد و گفت درست میشه؟ منم گفتم آره قسمت تصویر رله اش ضعیف شده باید ببرمش مغازه برقش رو قطع کردم و نازنین با سینی شربت بطرفم اومد سینه هاش در بلوزش تکون تکون میخورد ومنم خوش اومد ونگاش میکردم نازنین به نگاهم خیره شدوگفت خوشت میاد؟من یکه خوردمگفتم از چی؟نازنین چشمگی زد وگفت ای شیطون و شربت رو روبروم خم شد و روی میز گذاشت سینه هاش از داخل دیده شد که آویزون شده وای چی میدیدم منم خودم روزدم به اون راه ولی کیرم بد جوری تابلو سیخ کرده بود نازنین گفت بفرمایید تا گرم نشده پشتم رو بطرفش کردمو با دستمکیرمروجابجا کردم که زیاد مشخص نشهبعد بطرفش اومدم،انگار متوجه شده بود اومدم رومبل نشستم وپام رو انداختمرو همکه دیده نشه بدجور شخ کرده بود نازنین روبرومنشسته بود وپاش روروهمانداخته بود وزیر دامنش پاش تا قسمتی دیده میشد از حرکات من فهمید که چه بر سرم اومده بهمگفت چکارش داری خو بگذار راحت باشه منم با شنیدن این حرفش پر رویی امبه حدش رسید وگفتمآخه نمیدونه کجا نباید راست کنه خنده ای کرد وگفت اون بنده خدا که گناهی نداره صاحبش بد جوری دلش گرفته وهر دومون زدیم زیر خنده بعد بهم گفت حالا بیارش بیرون ببینم میرزه حالا منم بلند شدم وشلوارمروباز کردم وتی شرتم رودادم بالا وگیرک زیر شورتمهمچین سیخ شده بود که انگار اولین باره تا این جد بوده خودش اومد جلو و از روی شورت گیرم روگرفت وگفت وای چقدر گنده است منممات ومبهوت نگاش میکردم چون به همه چی فکر میگردم جز سکس با این همسایه خوشگلم، شورتمرودودستی کشیدپایین وکیرمعین فنر تلوتلوخورد وروبروش بی حرکت ماند نازنین با انگشتش نوککیرم رو تمیز کرد وگفت عجب کیری داری تا حالا کجا بودی وصورتش رونزدیک گیرم گرد وصاف کرد داخل دهانش وای چه چه دهانداغی دلشت خیلی خوشماومد نگاهی بهمکرد وگفت میدونی چند وقته منتظر اینروز بودم با دستش با کیرم بازی میکرد و بعد بلوزش رودر آورد وای چی میدیدم دوتا سینه خوش فرم سفید با نوکقهوه ای که دیوانه ام کرد طاقت نیاوردم بلندش کردم ودر همون جال پیراهنم رو کندم و بخودمفشارش دادمو یک لب جانانه ای ازش گرفتم وای که چقدر بدن داغی داشت سینه اش که به تنم خورد انگار به آتیش نزدیک شدم چه حالی میداد به سینه هاش دستی کشیدم و درازش دادم روی مبل و شلوارم رو در آوردم و افتادم روش و سینه های نرمش روخوردم نازنین اونقدر حشری شده بود که چشاش خمار شده بود انگار مدتی کیر نخورده بود من به خودش فشار مبداد ومیگفت عاشق کیرتم منم همینطور که سینه هاش رومیخوردم با دست دیگم رفتم زیر دامنش و از روش شورت به کسش بریم دیدم ناکس شورت نپوشیده بود دامنش روکشیدمپایین وخودمم رفتم سمت کوسش وای که چه کس نازی داشت شروع کردم به خوردنکوسش ونارنین داشت بخودش میپیچید ومیگفت کیرترومیخوامبکن توکوسم من دیدم بهترین موقع فتحکوسش هست رفتمجلثش و با گیرم روی کوسش رومالیدم و یواش گذاشتم توی کوسش وای هنوز اون حس در وجودم از بین نرفته چقدر زیبا ودیوانه کننده یواش تلمبه زدم وسینهدهای نازش روچنگمیزدمحیف که اسپری نزده بودمیکدقیقه ای توکوسش تلمبه زدمکه حس کردمداره آبممیاد از کوسش بیرون کشیدم وشروع کرده باز بهخوردنکوسش خیلی دوست داشت کوسش روبخورمانگار شوهرش خوب بلدنیست باهاش سکس کنه در همونحال که داشتم با زبونمچوچولای کوسش رومیخوردمدیدمداره ناله میکنه گفت بگذار توکوسم کنم زود کیرم رومیزان کردمو صاف کردمتوی کوسش ناله اش بیشتر شد وهمون لحظه ارضا شد کنم تا خواستمکیرمرا از کوسش در بیارمپاش رو دور کمرم حلقه زد وهمونموقع آبم با فشار داخل کوسش پوپاژ شدوتا قطره آخرش تخلیه شد وای که چقدر برام لذت بخش بودنازنین شل شد ومنماز روز میز در همون حال دستمال کاغذی روگرفتم و چند قسمت کردم ودادم بهش ومنم برا خودمگرفتمکیرم هنوز مقاومت داشت یکم شل شده بود و صرع با دستمال گرفتم سرش روکه آبماونجا روکتیف نکنه نازنین همبا دستمال گوسش روتمیز کرد وهمونحال یکلب جانانه ازش گرفتم که کیرم روسیخ کرد نگذاشت بلند شمانگار بازممیخواست ولی حیف که میترسیدم مشکلی پیش بیاد بهش گفتمعزیزم فردا که آیفون روآوردم جبران میکنم قبول کرد و بلند شد یک لب دیگه ازش گرفتم که خیلی بهممزه داد و لباس پوشیدم واز خونه زدم بیرون.نوشته فریدون
0 views
Date: February 4, 2019