داستان اولین آشناییسلام ماهانم 23 سالمه اول دانشگاه بودم به قول بچه ها چوس ترمیبا بچه ها از دانشگاه امدیم بیرون و سر راه دانشگاه یه پارک جنگلی هست که توی پارک قهوه خانه ای داره که توی فضای باز بسات قلیون کشی به راه با دوستان یه دوسیب زدیم وبعد کلی خنده و کرکر از هم جداشدیم من تا یه مسیری را پیاده امدم هوا هم خنک و کم کم داشت تاریک می شد به میدون که رسیدم وایسادم تا یه تاکسی پیدا کنم خیلی معطل شدم تا ماشین بیاد دیگه عصابم خورد شده بود به هر ماشینی که رد میشود دست بلند می کردمیه سانتافه سفید با یه سرعت کم از جلوم رد شد که یه راننده میان سال داشت که فیس صورتش خیلی تو دل برو بود یه نگاهی به من کرد و رفت حدود 50متری من ترمز کرد من هم همچنان تو کف تیپش بودم داشتم بهش نگاه میکردم دیدم دنده عقب گرفت و امد جلوی من ترمز کرد ازمن پرسید کجا میری برسونمت منم که از خدام بود یه تعارف کردم و گفتم ممنون من مزاحم نمیشم و اونم گفت تعارف نکن بگو کجا میری تا یه مسیری برسونمت گفتم خیابان بهشتی میرم اونم گفت اتفاقا به مسیر منم میخوره بیا بالا منم در را باز کردم و نشستم تا چند دقیقه ای چیزی نگفت منم روم نشد چیزی بگم که ازم پرسید چرا اینجا وایساده بودی منم جواب دادم و گفتم از دانشگاه می اومدم .پرسید رشته تحصیلیت چیه منم گفتم هنر . گفت یعنی نقاشی میکشی ؟ با یه خنده گفتم نه من دارم برای بازیگری می خونم . گفت بازیگری بهت میاد منم گفتم مرسی شما لطف دارید .گفت نه من جدی گفتم هم چهره قشنگی داری هم تیپت قشنگه . منم گفتم مرسی شماهم خیلی خوشتیپ و تو دل برو هستی؟خندید و گفت جدی ؟ گفتم اینقدر خوشتیپ هستی که دختر کش باشه . خندید و گفت راستی نگفتی اسمت چیه ؟گفتم ماهان هستم اونم گفت منم احمدم و ایندفه من ازش سوال کردم گفتم، میتونم بپرسم شغلتون چیه ؟ گفت آره عزیزم من شرکت دارم . دوباره پرسیدم شرکت چی ؟ گفت تولید کننده جک های هیدرولیک. (تودلم گفتم خوش به حالت معلومه که مایه داری )همینطور گرم صحبت بودیم که گوشیم زنگ خورد دیدم برادر کوچیکتر از خودمه ، از احمد آقا معظرت خواهی کردم و جواب گوشی را دادم برادرم که اسمش مهیاره پرسید کجایی؟ گفتم دارم میام خونه گفت ما خونه دایی علی هستیم تو هم بیا اینجا گفتم باشه میام و خداحافظی کردماحمد آقا ازم پرسید کی بود گفتم از خونه بود گفتن برای شام مثل اینکه خونه داییم دعوتیمبهم گفت زنگ بزن بگو منو شام یکی از دوستام دعوت کرده و نمیام منم در جوابش گفتم راضی به زحمت شما نیستم گفت خواهش می کنم این چه حرفیه که میزنی ما الان باهم دوست هستیم البته اگه شما افتخار بدین .منم در جوابش گفتم از خدامه که یه دوست مثل شما داشته باشمو من یه sms به مهیاردادم و گفتم که شما برید من شام بایکی از دوستام میریم بیرونقرار شد شام با احمد آقا بریم یه رستوران. توی راه از من پرسید که متاهل هستم یا مجرد ؟ گفتم مجردمنم پرسیدم شما چطور ؟ اون گفت من متاهل هستم که ثمره زندگیم با خانومم دو تا دختره که یکیشون ازدواج کرده و آمریکاست و اون یکی هم برای ادامه تحصیل رفته آلمان .گفت خانومم هم 3 ساله که رفته آمریکا و فعلا منم مجردم.خلاصه رفتیم رستوران و یه شام خوردیم و امدیم دوباره سوار ماشین شدیمهمش دلم میخواست ازش بپرسم که شما نیاز جنسیتون را چطوری برطرف می کنی ولی روم نمیشودتا اینکه بهم گفت راستی تو دوست دختر هم داری ؟اینو که گفت یکم خجالت کشیدم و با خنده گفتم نه زیاد .گفت نه زیاد یا اینکه نمی خوای بگیگفتم راستش دوتا دوست دختر که نمیشه گفت، هم کلاسی دانشگاه که باهم خیلی راحت هستیمگفت کاری هم باهاشون کردی؟گفتم نهگفت چرا؟گفتم موقعیتش جور نشدهگفتتاحالا، حال کردیاینو که گفت راستش ترسیدمخواستم بگم نه ولی نمیدونم چرا با دروغ گفتم اره خیلیگفت چه جوری حال کردی ؟خواستم براش کلاس گذاشته باشم و کم نیارم روی دروغ قبلی گفتم همه جورهکه یه نگاه عجیبی بهم کرد و گفت پس اهل حالی ؟گفت تو دانشگاهتون کسی هست که به من یه حالی بدهگفتم دختر دیگه ؟گفت فرقی نمیکنه آدم باید از کیرش نهایت استفاده رو ببره هرچی که حال بده ازش استفاده کنه.گفتم احتمالا باشه ،چشم برات پیدا میکنمشماره موبایل منو گرفت و منم شماره اش را گرفتمازم خواست که بریم خونه منم چون ترسیدم گفتم دیگه بیشتر از این مزاحمتون نمیشم ساعت تقریبا نزدیک به 11 شب بود گفت پس بزار برسونمت خونه تو راه خونه کلی باهم تعریف کردیم و منم از سکس های نداشته و خیالی خودم براش گفتم تا رسیدیم به محله امان که تقریبا پایین شهره و منم چون نمیخواستم خونه امان که یکم نمای خوبی نداره را بهش نشون بدم گفتم من اینجا پیاده میشم و اونم نگه داشت و از هم خداحافظی کردیم و منم به طرف خونه راهی شدم تو راه همش به حرفها زده شده توی ماشین فکر می کردم اینقدر ذهنم مشغول بود که نفهمیدم چطوری به خونه رسیدمرفتم خونه و چون خانواده ام هنوز از مهمانی نیامده بودن کسی تو خونه نبود و منم یک راست رفتم کامپیوتر را روشن کردم و یه آهنگ ملایم گذاشتم و روی تخت دراز کشیدم که نفهمیدم چطوری خوابم برد.با صدای مهیار از خواب بیدار شدم که میگفت بیدار شو تنبل صبح شده چشمم را که باز کردم دیدم بالای سرم ایستاده و میگه تو نمی خواستی دیشب کامپیوتر را خاموش کنی با اشاره سرم گفتم نه واز روی تخت بلند شدم و رفتم صورتم را شستم و صبحانه را خوردم و به طرف دانشگاه راهی شدم تو راه دانشگاه یاد حرفهای دیشب احمد آقا بودم با خودم گفتم اگه زنگ بزنه چی جوابشو بدم وقتی رسیدم دانشگاه یکی از بچه های دانشگاه را دیدم و با هم رفتیم داخل کلاس همش توفکر حرفهای دیشب بودم اصلا فکرم سر کلاس نبود از یه طرف بدم نمیومد یه حالی باهاش داشته باشم از طرفی هم چون تا اون موقع با یه مرد سکس نداشتم یکم میترسیدم همش با خودم فکرمی کردم. اون روز من از دانشگاه زدم بیرون یه زنگ به احمد آقا زدم و بعد کلی سلام و تعارف بهش گفتم که وقت داری ببینمت ؟گفت بله عزیزم برای تو همیشه وقت دارم،کجایی بیام دنبالت ؟گفتم الان جلوی دانشگاه (….) هستم . گفت الان میام دنبالت.یه نیم ساعتی دل تو دلم نبود همش قدم رو میکردم تا بیاد.وقتی رسید حس کردم استرس تموم وجودم را گرفته و دستو پام مثل یه تیکه یخ سرد سرد شده بود و یه لرزی توی تنم بود سوار ماشین شدم و سلام تعارف کردم و دست دادیم به هم وقتی دستم را گرفت دستش خیلی گرم بود بهم گفت چرا اینقدر دستت سرده گفتم نمی دونم . گفت احتمالا فشارت افتاده حرکت کردیم تو راه ازم پرسید چه خبر؟ چکار کردی ؟اینو که ازم پرسید مثل یخ وارفتم چون چیزی برای گفتن نداشتم مونده بودم چی بگم که دوباره ازم پرسید ؟ منم با منومن کردن گفتم اااااا راستش فعلا که کسی را پیدا نکردم.بهم گفت زیاد مهم نیست خوب کجا بریم ؟گفتم مزاحم کارتون که نشدم گفت نه عزیزم من برای شما خیلی وقت دارم.منم که دلم بود بریم خونه اش را ببینم گفتم راستی خونه شما کجاست ؟گفت میبرم ببینیرفتیم سمت خونه ویلایی های بالای شهر وقتی رسیدیم جلوی درب خونه اش با ریموت درب خونه باز شد و با ماشین رفتیم تو. وای نمیدونی چه حیاطی داشت تا حالا توی عمرم ندیده بودم انگار که توی بهشت بودیم درختهای پیچیده توی هم یه فضای قشنگی به حیاط خونه اش داده بود یه استخر توی حیاط داشت که خیلی زیبا بود خونه اش مثل توی فیلم ها بود رفتیم انتهای حیاط توی پارکینگ ماشین را پارک کردیم و از ماشین پیاده شدیم احمد آقا درب ماشین را بست و امد طرف من و دست منو گرفت توی دستش و گفت بیا بریم توی خونه با هم رفتیم خونه ، توی خونه دستشو انداخت دور کمرم و منو چسبوند به خودش طوری که پهلو به پهلو نزدیک هم شدیم خونه خیلی بزرگی داشت انگار نمایشگاه مبل بودنشستیم روی مبل جلوی تلویزیون احمد آقا دستش را انداخت دور گردنم و منم سرم را گذاشتم روی شونه هاش و گفت من توی این خونه به این بزرگی تنها هستم و ازم پرسید گفت راستی ما توی خونه امان جکوزی و سونا داریم دوست داری بریم ، منم که بدم نمی آمد گفتم بریم و با هم رفتیم طبقه پایین خونه و مشغول در آوردن لباس شدیم احمد آقا چهره جذابی داشت و کمی هم تو پر بود و کمی هم قد کوتا وقتی که پیرهنش را در آورد و سینه هاش پر از مو بود خیلی باحال بود بعد دوتایی رفتیم دوش گرفتیم و زیر دوش همدیگه رو بغل کردیم تقریبا حس خوبی داشتم بهم گفت از دیشب تا الان همش منتظر این لحظه بودم که تو را در آغوش بگیرم و ببوسمت دوست دارم برای خودم باشی منم که دیگه داشتم از شهوت دیوانه میشدم دستم را انداختم دور کمرش و چسبیدم بهش طوری که کیرش چسبید به کیرم ، من حسابی راست راست کرده بودم و اون نیمه راست بود همینطور که سرش روی گردنم بود مرا بوس میکرد و با لاله گوشم بازی می کرد منم داشتم از شهوت زیاد بیهوش میشدم کم کم لبش را گذاشت روی لبم حس خیلی خوبی بود لب پایین من را درون دهان گذاشت و کمی میک زد و زبانش را در دهانم گذاشت و دیگه راست کرده بود دستم را گرفت و روی کیرش گذاشت باور نمی کردم با این جسته کوچکی که داشت عجب کیر بزرگ و کلفتی ، قلبم داشت تند تند می تپید کمی با کیرش بازی کردم و اونم با کیر من بازی کرد و شرت منو در آورد منم شرت اون را در آوردم وای که کیرش منو دیوونه کرده بود از زیر دوش بیرون آمدیم و رفتیم توی جکوزی اون توی آب گرم با انگشت با سوراخم بازی کرد و منم چون توی اوج حال بودم با کیرش بازی میکردم از توی آب بیرون آمد و نشست لب حوض جکوزی و گفت بخورش منم شروع به ساک زدن کردم کیرش فوق العاده بزرگ بود توی دهنم جا نمی شد ولی خیلی مزه خوبی داشت یه 5 دقیقه ای ساک زدم و اونم اه و ناله هاش در امده بود بعد گفت بیابریم سونا از آب بیرون آومدم و رفتیم سنا باروغن زیتون حسابی بدنم را ماساژ میداد و انگشتش را درون سوراخم میکرد اول با یه انگشت بعد دو انگشتی به کارش خیلی وارد بود بهم گفت که بدن خیلی سکسی داری راست میگفت من باسنم خیلی بزرگه جوری که هر شلواری میپوشم خودش را نمایان میکنه مثل تاقچه می مونه بعد از اینکه حسابی منو ماساژ داد یه پاش را سمت راست و پای دیگرش را سمت چپم گذاشت و نشست روی باستنم و یواش یواش روم دراز کشید محیط گرم ولی گرمای بدنش بیشتر بود وقتی کیرش را به کونم میمالوند حس خوبی بهم دست میداد کیرش را گذاشت لای کونم یواش یواش جلو عقب میکرد با سوراخ کونم تنظیم میکرد که یک دفعه دیدم یه درد کوچیکی توی کونم بود ، سرکیرش را توی سوراخم گذاشته بود یه تکونی خوردم کیرش در اومد بهم گفت اگه خودمو سفت نگیرم درد زیادی نداره و دوباره با انگشت با سوراخم بازی کرد تا حدی که سوراخم باز شده بود دباره کیرش را گذاشت در سوراخ و گفت سعی کنم باسنم را بدم بالا که دردش کمتر بشه منم که از حشر زیاد داشتم منفجر می شدم همین کار را کردم سرکیرش یه تف زد و دوباره کرد توی سوراخ کونم دردش کمتر شده بود و منم باسنم را دادم بالا کم کم فشار می داد منم باسنم را میدادم بالا خیلی بهم حال میداد که یک دفعه کیرش را تا ته کرد تو که منم از درد زیاد ناله میکردم یه چند دقیقه ای بدونه مکث کیرش توی کونم بود تا دردش کمتر شد و شروع به جلو عقب کردن ،کرد و من تازه مزه کیر را با درد حس میکردم بعد از چند دقیقه جلو عقب بلند شد و گفت به صورت دخترانه به کمر بخوابم و پاهای منو روی شونش گذاشت و دوباره یه تف آبدار به کیرش زد و کرد توی سوراخ دردش کمتر شده بود انگار کونم قالب کیرش شده بود و دوباره شروع به تلمبه زدن کرد حدود 7 یا 8 دقیقه تلمبه می زد و ناله های شهوت انگیز زیادی میزد که یک دفعه کیرش را در آورد و آبش را پاشید روی شکمم آب گرمی داشت و خیلی هم زیاد بود و بعد با آب خودش برام جق زد تا آبم اومد .از اون روز به بعد من هفته ای دو سه بار با اون بودم ولی در عوض اونم از همه نظر منو ساپورت میکرد حتی شهریه و پایان مخارج دانشگاهم را پرداخت کرد و یه ماشین هم برام خرید و درضمن منم خیلی دوستش دارم .مرسی که داستان من را خوندید دوستان اولین بارم بود که داستان نوشتم ببخشید.نوشته ماهان
0 views
Date: November 25, 2018