ادکلن سکسی و خواهرم مریم

0 views
0%

سلام دوستان عزیز،میخوام داستان سکسیم رو واستون تعریف کنم،هرچندکه اسمشو نمیشه گذاشت داستان چون بصورت واقعی واسم اتفاق افتاده به هرحال باورکردنش باخودتون،من توی یک خانواده ای هفت نفره زندگی میکنم،یک برادر وخواهر بزرگترازخودم بنام ارسلان و پرنیان و دو خواهر کوچیکتر بنام مهشید ۲۰ساله و مریم ازهمه خوشگلتر و نانازتره ۱۸ساله وخودم داوود ۲۴سالمه،خلاصه واستون بگم خانواده ما ازلحاظ مذهبی متوسط هستن و با داشتن ماهواره توی خونه هیچگونه مشکلی نداریم،داستان برمیگرده به ۴ماه پیش که من رفته بودم واسه دوس دخترم ازفروشگاه عطربخرم که فروشنده انواع عطرهارو آوردولی پسندم نشدوفروشنده بهم گفت عطررو واسه خودتون میخواین؟یامیخواین به کسی کادوبدین؟منم گفتم به دوس دخترم میخوام کادوبدم،فروشنده لبخندی زدو یه عطرسکسی بهم نشون دادوگفت این خیلی بوش جذابه ومطمئنم که طرف میپسنده،من هم گفتم پس همین رومیبرم،فروشنده هم اسم عطرسکسی رو به شیشه عطرچسبون وبهم داد،منم ادکلن رو گذاشتم توی داشتبورد ماشینم و رفتم خونه،خواهرکوچیکم که اسمش مریمه بیشتر شبها میرفت توی ماشینم و آهنگ گوش میکرد،من هم اونشب رفته بودم بیرون با دوستام واسه شام،صبح روزبعدکه خواستم برم بیرون متوجه بوی ادکلن توی ماشینم شدم وباخودم گفتم عجب بویی لطیفی توی ماشینم پیچیده،ولی تا داشتبورد رو بازکردم متوجه شدم از ادکلن خبری نیس،همه جا رو زیر ورو کردم ولی اثری از عطرم نیافتم،بالاخره ظهرکه اومدم خونه مریم اومد توی آشپزخونه ومن متوجه بوی عطرم شدم وبه مریم گفتمتو عطرمن رو برداشتی؟گفت آره،منم ناراحت شدم وگفتم اون ادکلن رومیخواستم به کسی کادو بدم،مریم هم گفتمعذرت میخوام ولی زیاد ازش استفاده نکردم الان میارمش،وقتی که آوردگفتم دیدم اسم ادکلن روشه و گفتم این عطرواسه تو خوب نیس گفتچرا؟گفتم بخاطراینکه ازاسمش مشخصه،مریم هم لبخندملیحی زدوگفتنه پدر همش چرته،بهش گفتمالان که به خودت زدی هیچ احساسی نداری؟گفتنه،منم بهش گفتم پس عطرمال خودت یکی دیگش رو میخرم،خلاصه سه روزگذشت،وظهرزودتر اومدم خونه دیدم کسی خونه نیس گوشی روبرداشتم وزنگ زدم به مهشید وسراغشون روگرفتم مهشید گفتخاله ازگنبد اومده و ارسلان واسه ناهارهمه رو دعوت کرده،تو ومریم هم وقتی از کلاس اومدبیاین،گفتم باشه وگوشی روقطع کردم،هزارویک فکرسکسی به سرم زد تااینکه مریم اومدوبهش گفتم زودباش چاییت روبخورحاضرشو که بریم خونه ارسلانخاله وبقیه هم اونجان،مریم هم خوشحال شدوگفتباشه،وقتی ازاتاقش برگشت ودیدمش داشتم دیونه میشدم یه آرایش ملایم ولباس قشنگی پوشیده بودوعطرسکسی رو زده بودکه داشت دیونم میکرد،بهش گفتمدیونه چرااین عطرروبه خودت زدی؟گفتمگه چه اشکالی داره؟گفتممیخوای همه روجذب ودیونه خودت بکنی؟ مریم خندیدوگفتیعنی توالان جذب من شدی؟من هم باشهوت گفتممن که دیونه وخراب خودت کردی،گفتإ،چی حالت خراب شده؟گفتمآره،گفتیعنی میخوای بالا بیاری؟منم دیدم داره خودش رو به اون راه میزنه ولی کیرم شق شده بودو به خودم جرأت دادم وگفتمجذب اندام سکسیت شدم یعنی مریم جون تحریکت شدم،هنوز دوساعت وقت داریم میتونی حالم رو خوب کنی،مریم صورتش سرخ شدوگفتداوود با خواهرت میخوای حال سکسی کنی؟گفتماگه اجازه بدی،گفتخجالت میکشم،گفتمتوکارت نباشه بذاربه عهده خودم،بعدیهو یه بوس ازگونه های نرمش کردم ودستش روگرفتم وبردم توی اتاق خواب،نشوندمش روی تخت،ولبام روگذاشتم روی لبای قرمزوبرجستش وای چی حال عجیب وقشنگی بهم دست داده بود وشروع کردم به خوردن لباش،یه حالتی ازمستی واسترس به مریم دست داده بودکه من رو بیشترتحریک خودش میکرد،شروع کردم به درآوردن لباساش،گفتوای نه داداش،گفتمهیچی نگو با دستام به سینه های لطیفش همینطورچنگ میزدم،خیلی شهوتی شده بود و من گردنش رومیخورم نفساش دیگه دراومده بود وآه وناله میکرد دیگه دست خودم نبودشلوارش رو درآوردم مریم هم میگفتبسه.بسه.وای،منم هیچی نمی گفتم ولباسام رو درآوردم وشروع به مالیدن کون نرم،قشنگ،لطیف مریم شدم اون هم دیگه هیچی نمیگفت از روی شورت سورمه ایش کیرم رو به کونش میکشیدم،وای چقد داغ و نرم بود،شورتش رو درآوردم،مریم دادزد نه دیگه برادر نه،توروخدابسه،گفتممیخوام بیشترجذبت بشم وکیرم رو گذاشتم لاچاک کون قشنگ وسفیدمریم،شروع به عقب وجلوکردن کردم وصدای ناله های مریم بیشتروبیشترشده بود،ومدام لبش رو گازمیگرفت،منم سرکیرم روگذاشتم توی سوراخ کونش وکمی تف زدم وفشاردادم فریادی آاااااخ،واااای، کشیدکه ترسیدم گفتمچی شد؟گفتدردم میگیره توروخداتوش نکن،باوجوداینکه دوس داشتم کیرم رو بکنم توی سوراخ تنگ خواهرم ولی دلم واسش سوخت وبیخیال شدم شدم وشروع کردم به لاپایی،گفتملاپایی دوس داری؟الان درد نداری؟گفتآره خوبه دردندارم فقط زودتموش کن،گفتم باشه وتندتندکیرم رو روی کون نازش عقب وجلو میکردم وکس خیس وقشنگش روبادستم میمالوندم،که یهومتوجه شدم میخوادارضابشه ومن هم دیگه به اوج لذت رسیده بودم گفتمحاضری آبم روبیارم؟گفتآره بیارمنم نزدیکه بیاد،گفتم کجابریزم آبم رو؟گفتروی کونم بیارآبت رو،منم گفتم تاسه بشمارتابیاد،مریم هم شروع کرد به شمارش وتابه سه رسیدجفتمون ارضاشدیم ومن همه آبم روپاشیدم روی کون خواهرم مریم جون،وسریع لباسامون رو پوشیدیم ورفتیم،توی مسیر اصلأباهم حرفی نزدیم،ودوباره میل به سکس باهاش رو دارم.باسپاس وتشکرازشمادوستان،امیدوارم خوشتون اومده باشه،نظراتون روبگین خوشحال میشم،ببخشیدطولانی شد. نوشته داوود

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *