سلاماین داستان کاملا واقعی هست و قسم میخورم کاملا حقیقت دارهمنممثه همه ی شما از بچگی به پای زنا توجوراب مشکی علاقه داشتم بزرگترکه شدم توفیس بوک و یوتویوب بیشتر با این حس اشنا شدم و به بردگی خودم پی بردماسمممهیاد هست و الان ۲۸ سالمه ساکن تبریزساله ۹۱ سیزده به در داشتم توروالیبال درست میکردم توویلامون تا فامیلا بیان که نوه ی خالم رها اومدپیشه من و چون زمین خاکی بود و من با گچ خط زمینومشخص میکردم باد وزید و یکم گردوغبار نشست روی کفشش و رها شدیدا اعصبانی شدمنم به شوخی کفتم اگه میخوای برات تمیزشکنمکه با پررویی پایان گفت اره بیا تمیزش کنمنکه اصلا انتظارشونداشتم خشکم زد برگشتگفت بیا تمیزشکن دیگهبه خودماومدم وگفتم خیلی پرویی برو کنار بزار بادبیاداما تودلم دوست داشتمبیوفتم به پاهاشولیسشون بزنمخلاصه چند هفته ای گذشت ومن تو فکر اون صحنه میخوابیدم همشبا خودممیگفتم این حتما میسترس هست شک نکنکه خلاصه تصمیم گرفتم بهمادرمبگمبریم خواستگاریو رفتیم(دیگه اینجاهاشوتوضیحنمیدم)ما عقدکردیم رها شد همسر بندهسه ماه از عقدمونگذشته بودومنهمشمنتظر بودم که رها بهم دستور بدهاما رها هروزمهربونتر از دیروزش میشدکه خلاصه دیدمنمیشه خودم بحثوباز کردموگفتم جریان سیزده به در یادته؟ گفتنه گفتمتمیزکردن کفشات؟ گفت اها اره شوخی میکردم من دلم نمیاد کهیه لحظه شوخی کردممنم برگشتمگفتم نه به خاطر اونروز یا الان باید پاهاتوببوسموعذر خواهی کنم یا کفشات وبا زبونم تمیز کنمکه اعصبانی شدو گفت عععععععه مهیاد بسه حالم بد شداز اینشوخیای مسخره نکنتازه فهمیده بودمخدایا عجب اشتباهی کردمایناصلا میسترس نیست هیچ بدشممیادچند روزیتوحال خودمنبودماما تصمیمگرفتم تسلیمنشمچون قرار بود یه عمری با رها زندگیکنمهرزگاهی یه چزایی بهش میگفتم اما توکتشنمیرفتکه نمیرفتچند بارم بهمگفت تومریض روانی هستی و از این حرفارفتهبودتوسایت ها تحقیق کرده بود دکترا نوشته بودن اینجورادما اختلال دارنگیر داده بود بیا بریم دکتر خلاصه روزا گذشتن و دیگه سرد شده بودم ویواشکی فیلم وعکس بردگی نگا میکردم وخودمو خالی میکردم که یه روز از عروسی برگشت و خیلی خسته بود گفت مهیاد میشه پاهام و ماساژ بدی بدجوری درد میکنهچشام برق زد گفتم بله سرورم که داد زد گفت نگوخوشمنمیادفقط ماساژ بدهگفتم چشمگفتمرسیشروع کردمبه ماساژ دادن که اونم دراز کشیده بود روتخت و چشاشوبسته بود یه ربع ماساژ دادم که حس کردم خوابش برده اول یکم پاهاشوبوکشیدم بعد چند تا از پاهاش بوسیدم با ترس و لرز که الان میفهمهکه فهمید گفت عععععه نکن بدممیاد نمیخوای بفهمیگفتم باشه ناراحت شدم رفتم نشستم تلوزیوننگا کردم که صداش دراومد گفت کجا میری یبار خواستم پاهاموماساژ بدیااااااااااگفتم نمیخوام پاهایی که نمیشه بوسید وماساژ نمیدمگفت باشه پدر بیا اصلا پاهامولیس بزن به من چه اخهدهنخودتکثیف میشهگفتممیامااااگفت بیا اولماساژ بده بعد که تموم شدی پاهامو ببوسگفتم خودت گفتی لیس بزنگفت باشه پدر هرکاریمیخوای بکنفقط نرورواعصابمپاهاشوماساژ دادم تمومشد شروع کردم به بوسیدن پاهاشرها بی تفاوت دراز کشیده بودقلبم داشت میومد تودهنمخیلی خوشحال بودمبعد شروع کردمکف پاهاشو لیس زدن و زبونمومیکشیدم کف پاهاش محکم و سفتقشنگ مزه ی عرق پاهاش تو دهنم بود۵ دقیقه نشده بودگفت بسه دیگه اه دیگه نزاشت ادامه بدمولی خیلی خوشحال بودمگفت مهیاد شام امشب و خودت یه چیزی درست کن دیگه به خدا خیلی خستمگفتم وقتی میگمبردت بشمواسه اینه دیگه اگه بردت بودم بهمدستورمیدادی نمتونستم از دستوراتت سر پیچیکنم اما الان زنه خونه تویی وخودت باید یه فکری بکنی- [ ] – [ ] گفتمالان چونخستست میگه باشه اما جوابی نشنیدم- [ ] گفتم قبوله؟ گفت چی؟ گفتم که بردت بشم؟- [ ] گفت خدایا منو بکش از دست این مریض،من دیگه کلا ناامید شده بودم که برگشت کفت فقط گاهی میزارمپاهاموببوسی مثلا هفته ای یبار اینا اونم اگه حوصلمبکشه- [ ] گفتم باشه ارباب رها- [ ] گفت نگووووووووارباب خوشمنمیاد- [ ] گفتم باشه رها جان،گفت افرین امشب پاهاموبوسیدی زود برو شام حاضر کن اگه مرده خوبی باشی امشب میدم کسم ولیس بزنی(اخه میدونست عاشق کس لیسی و کون خوری هستم)- [ ] منم زنگ زدم از بیرون غذا اوردن…شام وخوردیم و از شدت خستگی رها چشاش داشت بسته میشد گفت میشه فردا کسم وبخوری به خدا الان دارم از حال میرم گفتم نهههههه توبخواب من کست و میخوزمگفت نمیشه کهههه گفت بهت دستورمیدم امشب نخوری بمونه واسه فردا به جاش کونمم میزارمبخوریگفتم اونا که جز وظایفمه گفتپس پسر خوبی باشکفتم میخوام برده ی خوبی باشم گفت باشه همونیکسال بههمین روال گذشت وگاهی میزاشت پاهاشوببوسم و کونشوبخورمویا بشینه روصورتماما تواین یه سال همه چیه بردگیوبهش توضیح دادم چند روزمونده بود به تحویل سال که رها کفت مهیاد من یه انگشتر پسنیدم ۱۶ میلیون پولشه من اونومیخوامفلاور بود بزرگگفتم ۱۶ میلیون اضافی داشته باشم برات ماشینمیخرم گفت نهمتشیننمیخوامتونو بخر برام تا عیدگفتم اضافی ندارم شرمندهگفت اگه بخری از سال جدید یه ارباب واقعی میشم براتگفتم دروغ میگیگفتم امروز برای نمونه ارباب واقعی شووو اگه دیدمبلدی قبولگفت بلدم گفت انقدر فیلم وداستان دادی دیدم و خوندمکه حرفه ای حرفه ای شدمبعد گفت بدوبروووو کمربندت و بیار ببینم توله سگ مادر جندهمنخشکم زدیه لگد زد توخایه هام گفت کثافت مگه با تونیستم زود باشچهار دست وپا برولباساتم در بیار ماملا لخت شو بیامنم چونشکم درد گرفته بودم ارومارومرفتم تواتاق دراز کشید یه دهدقیقه تا یکم حالم خوب شدبعد کمربند وبرداشتم لباسمودر اوردم اومدمپذیرایی دیدم رها لباساشوعوض کرده پاشنه بلند پوشیده یه دامن کوناه با یه تاپپاشوانداخته روداش داره تکونمیدهتا منو دید گفت افرین توله سگ کثیف زود باش بیا اینا تا رسیدم پیشیش پاشوگذاشت زیر چونم گفت هرچی که بهمیاد دادیوسرت میارم شایدم بیشتر از اونگفتم مرسی ارباب گفت گوه نخورسگحرف نمیزنه فقط پارس میکنهمنمگفتم هاپهاپگفت افرین توله حالا شروع کن پاهامو لیس بزن منشروعکردم به لیسیدن پاهاشواقعا محشر بوداونمکمربندوبه جای قلاده بست دوره گردنم گفت دیگه سگه منی منم تایید کردم و گفتم هاپهاپ هاپگفت افرینبعد کفشاشواز پاش در اورد گفت کف پاهاموانقدر لیس میزنی سفید سفید شه گفتم چشمسرورمیه سیلی خوابوندم دم گوشم گفت فقط پارس میکنی کثافت لجنگوشمداشت زنگمیخورد از ترس اینکه دوباره نزنه با صدای بلند گفتمهاپهاپخندید وگفت خاک توسرت لیاقتت همینه سگهمن بشی منوباش که فکمیکردمادمی ومیخوتی اقا بالا سرمباشی تو زیر پایی من بودنم برات زیادهبعد قلادموکشید وتوف کرد توصورتم گفت اکه فردا اونانگشتر وبرام خریدی که خریدی اگه نخریدی یه جا دوربینجا ساز کردمهمه ی این صحنه هاروبا صدا ضبط کردم میفرستم توگروه تلگرامی خانواده تا ابروت بره منم بگم اینمریضه طلاقمومیخوامرنگمشد عینه گچگفت زبونت چرا لال شد اجازه میدم بنالگفتم چشم رهاگفت رها نه سرورمگفتم چشم سرورمگفتحالا میری میشینی توی دستشویی تا وقتی که من نگفتم نمیای بیرونگفتم چشم سرورمرفتم دستشویی نشستمسرمداشتگیج میرفتنمیدونستم چیکارکنممنمیخواستم تفریحی بردش باشم نه اینکه با ابرومبازی بشهاما انگار رها واقعا میسترس شده بودوداشت لذت میبردتوهمین فکرا بودمکه اومد در دستشویی وباز کرد گفت بیا بیرون تا پاموگذاشتمبیروندیدمصدای خندهاومددیدممادر زنموخواهر خانمم خونه ما هستن ودارن بهممیخندنخواستمفرار کنم چونلخت بودمکه رها قلادموکشید وگفت کجاکه اعصبانی شدم گفتم معلومه چه غلطی میکنیرها بلندتر سرم داد زدگفت عوضی صداتورومن بلند نکن وگرنه همین الان فیلمت توگروهه از امروز توبرده ی منی تا همیشهگفتم باشه اما دیگه چرا پای مادروخواهرت ووسطمیکشیگفت فیلموتوگوشی اونا همفرستادمتا درجریان باشن وبدونن یه بزده ی خانوادگیداریماز این به بعدبرده ی سه تامونی وهروقت کاری داشتیمباید انجام بدیگفت یکساله هرچی بهم یاد دادی منم بهشونیاد دادم الانم زود برو پاهاشونو ببوسو احترام بزار یه لگدمزد بهم کفت زود باش حیووندیگه دیدمکار از کار گذشته رفتم سلام دادم شروع کردم پاهاشونو بوسیدم اونا هم خندیدن گفتن خوش به حالت رها کاش شوهرای ما هم اینجوری بودنکه رها کفت یه برده برا هممونکافیه دیگه رفتننشستن بهمدستور داد بیا پذیرایی کنازمونمنمچایی ومیوه اوردمبراشونمیخواستم برماتاقم که رها گفت کجا مادر پاهاش خستس ماساژ لازم داره مادر خانمم که اسمش هانیه بود گفتنهنمیخوام دستای کثیفشوبهپاهامبزنه فقط با زبونشمف پاهامولیس بزنه بعد گپشیشوچرخوند سمت من گفت ببین اینجا چجوری پاهای رهارولیس میزنی عینه این افرینتوله سگتازه فهمیدماینمدت رها همش ازمفیلم جمع کردهکه خواهر زنمگفت من تحقیق کردم از دهنه سگا به عنوان توالتماستفاده میکنن اره اقا مهیاد؟ بعد خندیدگفت ببخشید اره توله سگسرموانداختم پایین نمیدونستم چی بگمرها گفت کارت های بانکیت از این به بعد باید دستهمنباشه انگشترم خودمفزدامیرممیخرم نیازی نیست توبیوفتی دنبالم عینه سگ بیایگفت بگوچشماربابگفتم چشمارباب مادر خانمم کفت خوب تربیتش کردی دخترم موفق باشی بعد اونا رفتن موندم منو رهادلممیخواست بکشمش اما نمیتونستم کاری کنمفیلمام دسته مادر خانم وخواهرشم بودنتا صبح خوابم نگرفتهمشفکرمیکردماخر سربهایننتیجه رسیدمکه باشه چاره ای نیست وباید تسلیم رها بشمرها صبح اولوقت رفت و اونانگشتروخریدشب کهاز سرکار برگشتم انتظار داشتم باز بد رفتاریاشوببینم اما خیلی معمولی اومد جلومگفت خسته نباشی عزیزم اصلا قابل پیش بینی نبود کارش کفتممرسی جانمگفت خسته ای بیا شامحاضرهرفتمشاموخوردیم گفت مرسی از بابت انگشتر کفتممبارکت باشهکفت مرسی گفتمکارت هام وپس میدی گفت دیگه نشداااااکفتم یعنی چی؟ گفت ببین مهیاد من تصمیم گرفتم از سال جدید اربابت باشمچه بخوای چه نخوای خودت منووارد این بازی کردی حالا باید تا اخرش بریگفتم دیگهمن به این شدت نمیخواستمکهگفتمنمسخره ی تونیستمکه برات ادای ارباب در بیارممن عاشق ارباب بودن شدم و دیگه تقصیره خودته اگه قیول نکنی کلی فیلم دستم داریگفتم باشه رها من بردت میشم هرچی توبگیگفتنه من فول برده میخوامکفتم خوب من فولم دیگه؟ گفت فکمیکنی چونخیلی چیزاروبهمننگفتیمنمنمیدونمدیگه اره؟ گفتم مثلا چی؟ گفت اینکه اربابا میشاشن دهنه برده میرینن دهنشگفتماینتفاهمیه من خوشمنمیادگفت اتفاقا منخوشممیادگفتمیعنیچییییییی رهامنو تو زنوشوهریمگفت بودیمالان یا فول برده ی منی یا فیلما توکروههچاره ای جز تسلیم شدن نداشتمحتی چن باز خواستم گوشیشوبردارم یه بلایی سرش بیارمکه یادمافتاد فیلمارودست مادرو خواهرشمداده وممکنه اعصبانی تر بشهخلاصه قبولکردم اما گفتم فقط شاشگفت باید گوه بزارمدهنت محاله بزارم مزه ی گوهمونچشیگوه به این خوشمزگی داغه داغگفت حداقل یبار فقط گفتم باشه رها جان اما نامردیه گفت نترس عاشق گوهممیشیسفره روجمعکرد گفت تا عید خانمتماز تحویل سال به بعد برده ی منیگفتم باشهعید رسیدو سال تحویل شدیه نگاه مرموزی بهمکردگفت چطوری دستشویی منگفتم الان؟ گفت دقیقا الانگفتم رها الان نهگفت رها نننننننننننننه سرورمگفتم چشم سرورم،سرورم بزار چند روزبگذره گفت تا سه دقیقه لخت توحموممنتظرتم اگه نیای ابرونمیزارم براتلخت شدم رفتمحموم گفت دراز بکش دهنت وباز کندراز کشیدم یکم التماسش کردم که توروخدا رحمکنکف پاشوگذاشت رودهنم گفت زر نزن ببینم حوصله ندارم خفه میشی یا خفت کنمساکت شدمشرتشو از پاش در اورد اومد کسشوگرفت جلودهنمگفت کسم وببوس تا بشاشمدهنتکسشوخواستمببوسمکه شروع کردبه شاشیدنعجب بویی میداد شاشش رفت توچشوبینیودهنمکل صورتم پر شداز شاششرها همداشت با صدای بلند میخندیدمیگفت لیاقتت همینه توالتمن باشی کثافتشاشش کهتمومشدگفتیالا کسمولیس بزن تمیزش کن انقدر باید لیس بزنی که دیگه نیاز به شستننداشته باشهگفتم چشم سرورم وشروع کردم به لیسیدن کسش دیگه همه جام شاشی بود زبونم بوی شاش میدادمزش ترش بودکسش که تمیز شد گفت یالا شاشموکه ریخته زمین بخورولیس بزن کف حمومویه قطرشم نباید بمونهشروعکردمبه خوردنشاششکهمیخندید منم بهخودمفوشمیدادمکه خودمکردمکه لعنتبر خودمبادگفتمیخوامبرینم دهنت کلی التماسش کردمگفت باشهامروز نمیرینماما فردا حتما شایدم همین امشب میرینماماده باشگفتمتورو خدا از اینیکی بگذرین در حموموبست گفت دوش بگیرتمیز شوبیا بریم عید دیدنیامونمیخوام با انگشترمچشممادروخواهرتودر بیارم توله سگهمه جاروتمیزکردم دوش کرفتم تمیز شدم رفتم بیرناز تواتاق صدامزد گفت توله نبینم روپاهات راه میریاچهار دست وپا بیا پیشمرفتم پیش ارباب دیدم نشسته پشت میز ارایشدستشوکشید روموهام گفت چقدر با نمک شدی سگکوچولویمن از روصندلی بلند شد گفت بیا صندلیمشو زود باشرفتم چهار دست وپا شدم کونشوگذاشت روکمرم و نشست ارایششوانجام داد و باهام حرف میزدو وظایف وبهممیگفتمن مه همیشه دوست داشتم صندلی ارباب بشم اما تجربه نداشتم وبار اولمبود،همیشه فکرمیکردم خیلی راحته اما کمرم داشت میشکستبازوهام دیگه طاغت نداشتند و داشتند میلرزیدناما از ترسم نمیتونستم تکون بخورمولی دیگه انرژیم تمومشده بود حس میکردم هرلحظه ممکنه دستام دیگه طاغت نیارن و بیفتم که همون لحظه موبایل ارباب رها زنگ خورد ورفت سراغ گوشیش تا بلند شد من با صورت خوردم زمین شانس اوردم وگرنه ارباب منومیکشتارباب رفت با تلفن صحبت کرد برگشت گفت تو که این همه ادعای بردگی داشتی تو که یه سال دهن منو سرویس کردی اربابت بشم الان یدونه تحمل وزن منو نداری؟ الاغی دیگه الاغ میدونی چند نفر حاظرن سگم بشن؟داد زد سرم گفت میدونی؟؟؟؟تعجب کردم گفتم مگه با کسی حرف زدین کسی پیشنهادی داده بهتون؟ گفت خاک تو سرت فک میکنی این چیزارو از کجا یاد کرفتم عوضی؟ گفتم رها با پسر یا مرد دیگه رابطه داشته باشی میکشمتااااااااااااکفتم فقط منو تو ارباب و برده هستیم غیر این باشع بد میشهبدجوری اعصبانی بودمکه گفت گوه نخور پدر ولی انگار دلت میخواد بخوری اره؟ کفتم رها کاملا جدی هستمیه لگد زد وسط پاهام بهم کفت خفه شو توله سگزود باش پاهامو ببوس جورابامو پام کن دیدم دیگه نمیشه کوتاه اومدم وحرفشوگوش دادمگفت تلفن خالم بود اسرا شب قراره با دوتا از دوستاش بیاد خونه ماسکخوبی میشی به مهمونا رسیدگیمیکنی و پیش مهمونا هرچی بگم تاکید کرد که هرچچچچچچچی که بگم فقط یه کلمه میگی چشم سرورمگفتم ارباب اخه پیشه عمتون زشته باز فقط دوستاتون بودن یه چیزیخندید گفت شاشمتودهنت اخه عوضی خالم به خاطر توداره میاد با دوستاش شرط بندی کرده که ما یه سگ خونگی داریم باورشوننشده میان توروببیننهمین که از دروارد شدن میری جلوشون چهار دست وپا پارس میکنی شروع میکنی به بوسیدن پاهاشون بعد کفشاشون ودرمیاری بعد میری اشپزخونه شروع میکنی به پذیرایی کردن ازمون من مات و مبهوت شده بودمنمیدونستم دیگه چی بگمرها خیلی سریع داشت پیشمیرفت وخیلی جدی کرفته بود و مونده بودم اخرش به کجا میرسیمتو همین فکرا بودم که بغل گوشم داغ شد به خودم اومدم دیدم ارباب رها داره با سیلی میخوابونه دم گوشم میگه نشنیدی چی گفتم حیونبدجوری اعصبانی شده بود وپش سر همسیلی میزدکه افتادم زمین گفتم شنیدم ارباب شنیدم چشم چشم ببخشیدغلط کردم غلط کردمگفت دیگه تکرارنشهزود باش پاشوبروحاضر شوبریم عید دیدنی تا شب برگردیم زود باشخلاصه رفتیم عید دیدنی تو فامیل یه جوری باهام رفتارمیکرد که انگار صد ساله عاشقمه وهمونارباب رهای ترسناک وبی رحم توخونه نیست اما گاهی با نکاه تیزش بهممیکفت شب باهات کاردارمخلاصه برگشتیمخونهسوار اسانسورکه شدیم تا بریم طبقه بالا گفت زود باش صندلی شوخیلی خستم صندلی شدم نشست پشتم گفتم یهوهمسایه توطبقات اسانسورومیزنن باز میکنن زشته؟ گفت نه ببینن جی میشهبرده ی منی دیگهناراحتی ؟ گفتمنه نه ارباب گفت از سرتم زیاده گفتم بله اربابکه رسیدم طبقه چهارمدرو براش باز کردمکفشاشو در اوردم رفتیم تو دیدم مادر زنوخواهر خانمم خونه ما هستنرفتیم سلام دادیم زانوزدم پاهاشونو بوسیدمخواهرزنم اسما که یه خانم خوشگل و خوش استیل هم هست اخه مربی رقص هست به ارباب رها کفت میبینم خوب تربیتش کردیارباب رها همکفت حالا کجاشو دیدینانقدر سگخوبی شده انقدر سگ خوبی شده که خودمم باورم نمیشدمادر خانمم گفت پس اسرا اینا کی میان؟ دیدموای همه میدونندیگه کاملا حس حقارت میکردمدرسته مردونگیمواز دست داده بودم اما خیلی لذت بخش بود که واقعا به چشم برده وتوله سگمیبننت نه فقط چند ساعت برای یه لذت معمولیتو همین حال وهوا بودیم کهایفون و زدن بله خاله اسرا به همراه ۲ تا از دوستاشرفتم چهار دست وپا منتظرشون پشت درورودی تا از در اومدن تووو خشکم زدعمه اسرا تا منو دید شروع کرد به قهقه زدن بالا پاین پریدن گفت رها دمت گرم باورمنمیشد بچه ها دیدین باختین شرطوووووو؟ دیدین؟؟؟؟؟؟؟ولی خشکزدنمن از دیدن اونا نبودپشست سر اسرا سمانه وایساده بودسمانه کیه؟ سمانه هم دانشگاهی من بود که ۲ سال با هم رل بودیم وچون منوخیلی دوست داشت منم میدونستم همیشه براش مغروربودمهمیشه بهش زورمیگفتمهمیشه اوندنبال من بودبهش کمتوجهی میکردماونم منو دید خشکش زدولی هیچکدومچیزی نگفتیمپای همشونو بوسیدم پاهای سمانه رو با حس تر بوسیدمبعد سرموبالا کرفتم توچشاش نگا کردمکه دیدم اونمداره منونگاه میکنهعمه اسرا گوشموگرفت کشید کفت شنیدم خوب سواری میدی منویبر پذیرایی ببینمزود باش حیوونسوارمشدواقعا سنگین بود به زوررسوندمش پذیراییبعد به دستورارباب رها رفتم چایی ومیوه و شیرینی و خوارکی اوردمواقعا خیلی لذت بخش بودجلوی مادرخانمت و خواهر خانمت و خانمت و خاله ی خانمت و دوست دختر سابقت و یکی از دوستای دیگشون به اسمساناز اینجوری تحقیر بشیداشتن میوه وشیرینیمیخوردنو بحث های زنانه انجام میدادنمنم چهار دست و پا بغل دست مبل ارباب رها سرموگذاشته بودم روزمین منتظر دستور بودمکه یهو ارباب یکی زد پس کلم گفت توله چرا نشستی برو پاهای مهمونارویکی یکی لیس بزن گفتم چشم سرورم که همین حین سمانه گفت میشه اول پاهای منو لیس بزنه سگتونارباب کفتن بله چرا نشه عزیزمیه لگد زد گفت شنیدی که بدوبرو توله سگچهار دست وپارفتم جلو سمانه داشت بهم نیش خند میزد کف پاشوکشید صورتم گفت شروع کن برده ی مغرورگفتم یا خدا الان پیشه اینا چیزی نگه بفهمن من با سمانه دوست بودم از وسط جر میدن منو شروع کردم به لیس زدن پاهای سمانه انگشتای پاشومیکرد تودهنم عقب جلومیکردبقیه هم اصلا انگار نه انگار داشتن بحث خودشونو ادامه میدادن که یه لحظه سرموبالا گرفتم دیدم سمانه داره با کوشیش بازی میکنهترسیدم گفتم نکنه فیلمم وبگیره ولی دیگه نمیتونستم کاری بکنم ادامه دادم پاهاشولیس زدم و رفتم سراغ بقیه تقریبا پای هرکدوم ۱۰ الی ۱۵ دقیقه طول میکشید وقتی رسیدم به پای مادر خانمم یه جوری با لبخند نگاهم کرد قند تودلم اب شد دستشوکشید روسرم گفت پسر خوبی هستی برا همین اکه صاحبت اجازه بده میخوام ببرمت حموم یه نمه جیش دارم که باز شوکه شدم ارباب رها رونگا کردم که ارباب کفت اره مادر جونراحت باش دستشویی خودته ببر هرجوری دوست داری استفاده کن من افتتاحش کردمسرموانداختم پایینمادر زنمکفت چی شد پسرم؟ دوستنداری جیش مادر زنت و بخوری؟؟؟ خوشمزستاااااا؟ خوشت میادارومکفتم هرچی شما صلاح بدونین مادر جانکه همگی با هم زدن زیر خندهاسما کفت الاهی دلم سوخت براش میخواستم منم جیش کنم دهنش ولی دیگه دلم سوختکه ارباب رها گفت نه پدر گوحمیخوره دلتوننسوزه توالته دیگههرکی دوست داره بشاشه دهنشمادر خانمم منو برد حموم خوابوند رو کف حموم شلوارشوبدونه اینکه از دامادشخجالت بکشه کشید پایین نشست درست روصورتم جوریکه سوراخش جلودهنم بود گفت بشاشم روصورتت یا دهنت؟ من کلا تو شک بودم که یهو با فشار شاشید روصورتم و شروع کرد به خندیدن یه جورایی حالم داشت بد میشد اما لذت حقارتش وصف نشدنی بودarbab az taiz bede @slavetaizبعد اینکه شاشید روصورتم خودشوبا اب تمیز کرد رفتمن همونجوریمونده بودم کف حمومشاشش رو صورتم بودبا خودم فک میکردم ارزش داشت یا نه؟ الان راجب من چی فک میکنن و تو همین فکرا بودمکه صدای خوش وبش وخداحافظی مهمونا به گوشم رسید ارباب رها دروبست و اومد حموم منو دید زد زیر خندهگفت چرا دراز کشیدی اینجا مهیادلاقل صورتتو میشستی؟ من فقط نگاش میکردمگفت ناراحت شدی عزیزم؟ من فقط میخواستم بیشتر لذت ببریچون میدونم یه برده ی زیر هر چند تا ارباب بیشتر باشه بیشتر لذت میبرهوقتی دیدم هنوز براش مهم هستموبه فکرمنه لبخند زدم بهشگفت میخواستم امروز برینم دهنت اما دلم سوخت برات دوش بگیر بیا بخوابیمیه لحظه نمیدونمچی شد کفتم نه ارباب رها راحت باشینهرکاری میخواین بکنینرها چشماش برق زد گفت جوووووون چه توله سگی شدی توووووگفت اولصورتتوبشورشستمبعد کفت شروع کن کونم وبخورشروع کردم به خوردن کون ارباب رها سوراخش ولیس میزدم که یهو گفت مهیادگفتم جانمگفت دماغتوبچسبون به سوراخ کونمگفتم چشمتا چشبوندم یدونه با صدای بلند گوزیدواقعا بوش بد بودشروع کرد خندیدنسرموکشیدم عقب که عصبانی شدسرمو چسبوند به کونش گفت بوبکش نفس عمیق بکش زود باشمنم که داشتم خفه میشدم اما مجبورا بومیکشیدم تا اینکه بوش رفتکفت خوش بو بود؟ کفتم بله اربابگفت خوبه افرینگفت حالا میخوام برینم دهنتگفتم ارباب برینن اما تو دهنم نه روصورتمیکم فکرکردگفت باشه اما به شرطی که حتما زبونتوبزنی بهش ومز مزش کنی؟ گفتم باشه اربابدراز کشیدم کف حمومارباب رها کون خوشگلشونو گرفتن روصورتم داشتم باز شدن سوراخ کونشونو میدید اروم ارومشکلاتشون داشت میزد بیروندو دل بودمیخواستم دهنمو باز کنم بگم پشیمون شدم که یه ذره از گوهشون جدا شد افتاد درست روی دماغ و لب بالاییزود دهنموبستم تا نره تودهنموای چه بوی بدی میداد که یهو هرچی داشتن خالی کردن روصورتم روچشام پر شدرو دماغ و لبامحالم داشت بدمیشد میخواستم بالا بیارم که ارباب یهونگاه کردن بهم خندیدنکفت واااااااااای مهیاد چقدر با نمک شدیدرست عینه دستشویی شدی بعد کفت زود باش مزمز کن میخوام برمزبونمویکمزدم به گوهشون ترش و بد مزه بود خندید کفت پاشو خودتوتمیز کن بیا بخوابیمدوباره دوش گرفتموخودم تمیز کردم ولی بوی گوهشون از دماغم نمیرفترفتم اتاق خواستم بخوابم پیشش که کفت او لالا از کی تا حالا سگها بیش صاحبشونمیخوابن ؟گفت کنار تخت روزمین میخوابی یه بالشت وملافه گذاشته بود اونجا دراز کشیدم روززمین بخوابمکه کفت نمیخوای تشکر کنی؟ گفتی مرسی اربابپاشو از بغل تخت اویزون کرد گفت بیا اینم جایزت کف پاهام ببوسحدود ۵ دقیقه بوسیدم که پاشوبلند کرد بدون اینکه چیزی بگه خوابیدصبح بیدار شدم چونتعطیلات عید بود ودیگه ۵۶ روزتعطیل بودم رفتمنونگرفتم اومدم صبحانه اماده کردم اومدم پای اربابم وبوسیدم وبیدارشون کردم گفتم ارباب صبحانتون امادستصورتموناز کرد گفت چقدر سگ خوبی هستی تو حیف اونیه سال اول که احمق بودم نمیدونستم ارباب بودن چه مزه ای دارهمنم لبخند زدم ورضایت خودمونشون دادمارباب و تا پای میز صبحانه سواری دادمارباب صبحانشونو میخوردن ومنمزیرمیز داشتم پاهای پرستیدنیشونومیبوسیدم ولذت میبردمواقعا زندگی بهتر از این نمیشدارباب خوردن و من وسایلاروجمع کردموشستم وهمه چیوگذاشتمسر جاش ارباب رفتن نشستن پای تلوزیون صدامکردن جلوشون میز شدم و پاهاشونودراز کردن پشت منیه نفس عمیق کشید وگفتمهیادگفتم بله اربابگفت از زندگی جدیدت لذت میبری ؟ گفتم بله اربابگفت میدونیکه تواختیار دهن خودتمنداری؟ گفتم بله اربابگفت میدونی که تو مثه یه حیوون مثه یه سگ مثه یه خوک هستی برامن؟ گفتمبله اربابگفت میدونی که هرچی بگم باید بگی چشم؟ گفتم بله ارباببا خودم کفتم دیگه نهایتا میخواد بگه اینبار میخوام بزینم دهنت دیگهکه ارباب برگشت کفت پس اولینروز رسمی بعد عید میریم دفتر خونه خونه وماشین و میزنی به ناممنو همینطور سند مغازه روخواستم تفرعه برمگفتم بانوی من به نام من یا نامشما ندارههمش متعلق به شماست نگران نباشیدگفت خر خودتی همه رومیزنی به ناممن جرئت داری جز چشم چیز دیگه ای بگوسکوت کردمگفت نشنیدمگفتم چشم اربابگفت افرین توله سگ منبعد گفت قراره برم بیرون با دوستام تا من برگردم میشینی تویتوالت گرسنتم شد از اونجا یه چیزی بخورتا من برگردمگفتم چشم بانوحدود ساعت ۴ عصر منو برد دستشویی گفت یه نخ از پشت درمیبندم که اگه دروباز کنی بیای بیرون پاره میشه ومنمیدونموتوگفت بمیری هم حق بیرون اومدن نداریگفتم چشم بانودر و بست نخ و هم وصل کردچراغ توالتم خاموش کردمن موندم روکاشی های سرد دستشویی و سیاهی مطلقنمیدونم چند ساعت گذاشته ولی دیگه همه جام درد میکردنه میشد خوابید نهتکونخوردنه میشد رفت بیروننه از ساعت خبر داشتمدیگه کلافه شده بودمکه یهوصدای انداختن کلید به در اومد و خوشحال شدم وشروع کردم به پارس کردنپارس کردم وپارس کردمارباب گفت چه خبرته خونه روبرداشتی روسرت واسا اومدمدروباز کرد پریدم روپاهاش شروع کردم به بوسیدن پاهاشاربابم میخندیدمیگفت نگا نگا انگار واقعا سگهشروع کردم لیس زدن پاهاشومالوندن صورتم به پاهاشگفت بسه بزار لباساموعوض کنم بیام جیش دارمارباب لباساشوعوض کرد و اومد گفت جیش دارم برم دستشویی یا بدمتوبخوری جیشمو؟؟؟ یه جوری انگار از مزش خوشم اومده بود گفتم ارباب من گفت افرین دستشویی منرفتیمحمومدراز کشیدمرو زمین قشنگ همه ی کسشونوکردن تودهنمکفتن میخوام تا اخرین قطرش وبخوریا دیگه نریز زمین منمبا چشمام به منظور تایید گفتم چشمشروع کردن شاشیدن که ۲ ثانیه نشده دهنم پر شد ومجبور شدم زود زود قورتش بدموای چه حالی داشت چه مزه ای داشت داشتم معتاد شاشیدن ارباب میشدمجیششونکه تموم شد کسشونو لیس زدم تمیز کردم بعد با اب شستمش ارباب پاشوگرفت جلوم بوسیدم ورفتکه یه لحظه متوجه شدمموهای ارباب خیس هستشگفتم سرورم موهاتون چرا خیسه؟ شما که از بیرونمیاین حمومنرفته بودین؟ یه لحظه واساد کفت با بچه ها استخر بودیمخواستم دهنموباز کنم بگم وسایلتون کوووو پس؟ که برگشت کفت از کی تا حالا من باید به توجواب پس بدم حیوونبه توچه کجا بودمتو چیکاره هستی مگه کثافت؟ خفه شودیکه نبینم توکارای من دخالت میکنی دستشویی شاش خورمن گفتم چشم اربابولی بدجوری رفتم توفکریعنیواقعا استخر بود؟ خودموتمیز کردماومدم بیرونگفت ببین مهیادمن دیگه نمیتونم تورو به چشم شوهر ببینمدیگه نمیتونم باهات سکس داشته باشمبرا همین از این به بعد اینمنم که توروو میکنم خندیدم گفتم با چی میخوای بکنی؟ که یهواز کیفش یه دیلدوی بزرگ در اورد مشکی چشام گرد شد اب دهنموقورت دادمگفتم رهاااا جونه مادرت دیگه اینو بیخیالگفت خسته شدم از بس همه چیو توضیح دادم بهت اخر سرم قبول کردی هموناول قبول کن خلاصدیدمراست میگه گفتم چشم اربابگفت افرینگفت زنگ میزنمیکی از دخترا بیاد میخوایم لز کنیمکلا دیگه رها ادمدیگه ای شده بود نمیشد شناختشگفتم کیه گفت نترس اشنا نیست اما خوب کسی هست با دیدنش میترسم ارضا بشیبعد زد زیر خندهحدود یه ساعت بعد دوستش اومد واقعا پلنگ بودرفتمجلوش زانوزدمپاهاشوبوسیدم که گفت عه رها توهمبرده داری؟ منم یه زمانی داشتم یادش بخیردایمی هست یا ساعتیه؟ رها خندید گفت شوهرمه برده ی دایمی و تام الاختیارمهگفت خوش به حالت از این شوهرا گیر ما نمیاد کهبعد یکمصحبت و پذیرایی ازشونارباب رها و رویا شروع کردن به لب گرفتن از هم و به منم اشاره کرد پاهاشو لیس بزنم وشروع کردم لیس زدن پاهای ارباب رها اونا داشتن حال میکردم ومن داشتم پاهاشونولیس میزدم که بعد یکم کلا لخت شدن و سینه های هم ومیخوردن و منم رسیده بودم به پاهای رویا و داشتم پاهای رویا رولیسمیزدم که شرتاشونو در اوردنگفتن بیا کسمون و لیس بزنرفتم سراغ کسشونو اول از ارباب رها شروع کردم صدای اه واوهش رفته بود بالا وداشت با کس رویا ور میرفتبعد رفتمسراغ کس رویا داشتم لیس میزدم که سرموفشار میداد توکسش ومیگفت اوففففففجوووووونبمکبعد ارباب رها گفتحالا میخوام باهات حال کنمدیلدورو بست به سرم جوری که کیر افتاد رو دهنمگفت دراز بکش روتخت دراز کشیدم کسشوگذاشت رودیلو وشروع کرد عقب جلوکردن جوری که هربار مینشست رو سرم و بلند میشدوعقب جلومیکرد حس میکردم الان همه ی دندونام توی دهنم خرد میشن از فشارتوهمین حین رویا اومد نشست روچشام وبازم داشتن با هم حال میکردن و بی توجه به من که داشتمخفه میشدم جای نفس کشیدن نبودنمیتونستم تکون بخورم که دیدم دیگه واقعا دارممیمرم شروکردم به کوبوندن پاهام رو تختکه رها بلند شد کفت چی شده که دید صورتم سرخ شده عرق کردم که متوجه شد داشتم خفه میشدمیهو با همخندیدن کفتن داشتی زیر کسمون شهید میشدی ?بعد جاشوبا رویا عوض کردرویا سنگینوزن بود واسه خودش پلنگیبودکسشوکرد تودیلدو دماغموگرفت شروع کرد عقب جلو کردن کسشداشتممیمردمهروقت پاهامومیکوبیدم دستشواز دماغم برمیداشت یه نفسی میکشیدم دوباره میگرفت انگار خوشش میومد با جونمن بازی کنهکه یکمبعد خسته شدبلند شد گفت رها تا حالا شوهرتوکردی؟ گفت نهگفت نمیخوای بکنیش؟ گفت چرا اتفاقا امروز میخواستم بکنمشبد زدن زیر خندهرها گفت توافتتاحش کن رویا توکردنت خوبه من تا حالا نکردمرویا گفت توجونبخوا عزیزممنم که دیگه حالم گفتن نداره رویا یکیزد دمکونمگفت زود باش مدل سگی بخواب ببینمگفتم رویا خانم من تا حالا کون ندادم نمیتونم میترسمگفت اشکال نداره از امروزهروز دووعده ارباب رها میکندت نگران نباش ?ارباب رها رفت کرم و بی حس کننده اورد گفت شب اول یادته از اینا برا من استفاده میکردی میگفتمدرد دارم میگفتی اشکال نداره یه ذره تحمل کن؟ حالا نوبته توعه شل کنبعد زدن زیر خندهسوراخ کونمو کرمزدن و بی حس کنند زدنارباب رها اومد جلوم نشست دستام و گرفت پاهاشم باز کرد گفت کسموبخوررویا هماز بشت شروع کرد با انگشتت سوراخ کونموگشاد کردنچونواقعا تنگ بودمداشتم کس لیس میزدم و چند تا همانگشت توکونم بودحس خوبی بود که یهو حس کردم کونم داره پاره میشه خواستم بلند شم ارباب رهاا پاهاشو دور کمرم قفل کرد نتونستمهم داشتم جرمیخوردم هم داشت میسوختچشام پر از اشک شد از شدت درد که رویا با بی رحمی همش وکردتو کونم شروع کردم داد زدنکه ارباب رها دستاشوگرفت جلودهنمدنیا داشت دور سرم میچرخیدخیلی درد داشت خیلی رویا هم داشت عقب جلومیکردبا یه دستشم داشت ازم فیلم میگرفت میگفت دارم این توله سگ کثیف و میکنم هرکی میخواد اینجوری بکنمش بیاد دایرکتیکمکه گذشت درد برام عادی شد ویه حس لذت جایگزینش شد و ارباب رها هم دهنمو ول کردداشتم کونم و برا رویا میچرخوندمو کس ارباب رها رولیس میزدمarbab az taiz bede @slavetaizهمینجوری که داشت رویا منومیکرد گفت رها عجب بچه کونی داره شوهرت قدرشوبدوندست من بود روزی سهمرتبه میکردمشرها همگفت نگران نباشانقدر بلا اوردمسرش این یکی دوروز که درمقابل اونا از خداشه فقط بکنمشرویا کفت مثلا چی؟ گفت مثلا همین دیشب ریدم دهنش ?بازم زدن زیر خندهرویا کفت نمیری رها کارت درستهبعد جاشونوعوض کردن ارباب رها منو برعکس کرد گفت پاهاتوبده بالا دیلدورو بست به کمرشپاهموانداخت روشونه هاشسر کیرو گذاشت دم کونم گفت جوووووون چه شوهر بچه کونی دارم من به به شروع کرد به گاییدن من رویا هم اومد قشنگ نشست روصورت منموندمزیر کونگندش نمیتونستم تکون بخورمبعد یکم شل کرد گفت کونمو بخور وشروع کردمبه خوردن کونش حسابی خسته شده بودم اما اونا انگار نه انگار چیزیشون نشده بود تازه داشتن گرم میشدنخلاصه چند ماه به این شکل گذشت و من داروندار زندگیمو زدم به نام ارباب رها وشدم عینه یه سگ که صبح تا شب کارمیکردم وهمه ی درامدم دست ارباب رها بودایشون تصمیم میگرفتن پول و چجوری خرج کنن ویه پول توجیبی برای رفت امد بهممیدادن چوندیگه ماشینم دسته خودشون بوددیگه عادت کرده بودن هروقت جیش داشتن دهن من میکردنگاهی هم برای تنوع میریدن روسروصورتممادرزنوخواهر زنوعمه اسرا هم دیگه یه پای ثابتشونخونه ما شده بود وشده بودم عروسک جنسی وتوالت و ….حقیر تر از این نمیشد که بشمدیگه نه لذت میبردم از زندگی نه گلایه داشتمعینه خری شده بودم که همه ی این چیزارووظیفه خودممیدونستمصبح بیدار بشمپاهای ارباب وببوسم جیش کنن دهنمبعدصبحونشونو بدم بخورن برم سر کاربرگردمکارای خونه انجام بدمکس ارباب رها روبخورم اگه مهمونداشته باشن بهمهموناشون رسیدگی کنم پیش مهمومنا ازم به عنوان صندلی استفاده کنن یا پاهاشونو دراز کنن پشتمو یا نهایاتا پاهای مهموناروببوسمشب هم حسابی کس و کونشومیخوردم و با دیلدوحسابی منومیکرد میخوابیدبعد ارباب رها مادر خانمم بیشتریناستفاده روازممیکرد وگاهی منو از ارباب قرض میگرفت و واقعا سخترین روزای زندگیموبرام رقممیزد و علاقه شدید داشت به ریدن وشاشیدن تودهنمکیف میکرد دیگهکارای خونشوبراش انجاممیدادموکلی کارای دیگهیکی از علاقه مندیاشم این بود که کسشو بماله شرتش خیس بشه در بیاره بکنه تودهن منخلاصه روزا گذشتن وحدود ۴ سال از ازدواجمونگذشته بود که تقریبا ۳ سال بود که من برده ی تام الاختیار بانو رها وخانوادش شده بودمو تو این سه سال توحسرت سکس بودم فقط جغ میزدمتا اینکه چشتون روز بد نبینه یه روزارباب اومد گفت امشب مهمونمخصوصدارم حسابی باید بهش سرویس بدیگفتم چشم اربابشب شد دروزدناماده بودم که یکی از اوندافای خوشگل میاد ومنومیکنه و کسشو میخورم و از این حرفا رفتم پشت در منتظر بودم که در باز شد دیدم کفشای مردونه سرمو بالا کرفتم که ارباب پاشو گذاشت روسرم فشار داد روزمین من عصبانی بودم زدم کنار پاشوبلند شدم یغه رهاروکرفتم گفتمداری چه گوهی میخوری؟؟؟؟ بهمخندید گفت انگاری زیادی گوه دادم خوردی زنجیر پاره کردی توله سگ همین الان مادر توکروهه وچونمیدونستیم اینجوری میکنی امادست تا فقط یه دکمه بزنهگفت همه ی این مدت که ازت فیلم جمع کردیم و با یه اشاره ی من میریزه توکروهاز گوه خوریات تا کونت و گاییدناتانگار اب سرد ریختن روسرم اما نمیخواستمکوتاه بیام به هر حال رها خانمم بود روش غیرت داشتمکه همون لحظه کوشی رها زنگ خوردگفت مامانه اگه جواب ندمفیلما توکروههدستام سست شدولش کردم رفت جواب دادکفت نه فعلا نفرست زیادی هارت وپورت میکردمولی مثه همیشه کم میاره دیگهسگه دیگه گاهی قاطی میکنه پاچه میگیره ولی اخرش به گوه خوری میفتهاره ارهباشه نیاز بود بهت خبر میدمقطع کردگفت عشقم بیا تووووفروخ جانم نگراننباش این توله سگ بی بخارهحالمواقعا بد بود خیلی بد ارباب رها دستور داد از عشقش فروخ پذیرایی کنمپذیرایی کردم گفت یادته یبار موهام خیس بود فهمیدی کفتی کجا بودی کفتم استخر؟ گفتم اره؟ گفت اونموقع از زیر کیر فروخ داشتممیومد دوشگرفتم برگشتمفک کردی ادم با توله سگش سکس میکنه؟ نه خر جان الان سه ساله فرخ عشق منه سرموانداختم پایینفرخم واقعا تعجب کرده بودفک کنم هیچی در مورد ارباب برده نمیدونست ومونده بود من چرا در مقابل همسرم انقدر حقیرمبعد کلی خوشوبش فرخ و رها و مست کردن و شروع کردن حال کردنرها کفت اولمیخوامتورو بکنه بعد منو گفتم نه به هیچ وجهگفت مادر منتظر زنگ منه ها؟ خیلی دوست داره فیلماروبفزسته کروه حال مامانت و بگیره؟سرموانداختم پایینتنها چیزی که خوشمنمیاد این اتفاق بودخلاصه فرخ شروع کرد به گاییدن من رها هم با دیلدوداشت دهنم وسرویس میکردم و میخندیدبعدش بهم گفت دراز بکش زمیندراز کشیدمکونشوگذاشت روپیشونیم جوری که چشمام داشت کسشومیدید بعد فرخ شروع کرد جلو چشم من گاییدن کس زنمحس و حال بدی بودسعی میکردم چشامو ببندماما ارباب رها نمیزاشت بعد کلی سکس وحال فرخ ابشوریخت توکون ارباب رها ورها مجبورمکرد کونشولیس بزنم وتمیز کنمبعد این اتفاق دیگه من تحمل نکردم وپیشنهاد طلاق دادم به رها واونم استقبال کردو چون میدونست چیزی ندارم گفت مهریه هم نمیخوام ازت فقط گورتوگم کن برواز زندگیمخونه وماشین ومغازه روازمگرفت واواره ی خیابونامکردالانم در حال حاضر تویه کارخونه در حال کارگری هستماما هنوزم که هنوز ه عاشق بردگی هستم فقط ای کاش هیچوقت پای فرخ به این داستان باز نمیشدتنها چیزی که هرگز نتونستم تحمل کنم.نوشته مهیاد
0 views
Date: May 22, 2019
من فوق العاده شاش خورم من عاشق شاش دختر تپلی و چاق هسم یکمی از خودت میگی وزنت از سایر سینت از رونت از باسنت به خدا تا اخرش برده جنسی تو میشم فقط .. من عاشق این حس هستم میخوام کسی ارباب من باشه .. این حس خیلی دوس دارم میشی شما ؟
اب کص خورم .. میدی بخورم ؟
همشو باور کن راس میگم ..
09383574687
اکبر
خاک توسرت لیاقتت همینه