ارگاسم حس

0 views
0%

سلام بچه هااولین باره که مینویسم وشاید یکم طولانی باشه.اماچون جزیی از زندگیمه دلم میخاددقیق بگم.من اسمم کیاناست.بیست و دوسالمه. چندسال پیش برای اولین بار بایه پسری که ازاشناهای دورمون بود دوست شدم.خونواده ها خیلی کم باخبربودن وقصدمون ازدواج بود و ادامه تحصیل.بهش دلبسته بودم.خیلی.زیادبهش رونشون نمیدادم.چون میترسیدم.بینمون درحد.بغل و نوازش وبوسه بود.تااینکه یه روزی توباغ مادربزرگم بودیم و دعوامون شد.بقیه رفتن کنارساحل و من خونه.اون بیشرف برگشت و مجبورم کرد باهاش سکس داشته باشم.یاد گریه زاری هام که میفتم دیونه میشم.ترسیده بودم.اونروز ازعقب باهم سکس کردیم و چندباربعد به همین روال و اخرین بار ازجلو باهام رابطه برقرار کرد.( ازینکه این قسمتهاروخلاصه میگم ببخشید.چون بدترین لحظاتمه.نمیتونم)واینم بگم که توتمام این مدت این اقامنو یه ادم سرد.بی احساس.وخیلی زشت درسکس توصیف میکرد.اما من ذاتا هات بودم.توتنهاییم اینوحس میکردم.تااینکه گذاشت ورفت.بایه دختری رفت امریکا.من موندمو سکوت خونواده ها و ماه ها انزواتااینکه یه روزی برابهترشدن روحیم باددوستم همراه تورمسافرتی رفتیم ترکیه.توهواپیما کنارپنجره بودم و کنارم یه پسری.ازکنارپنجره نشسن تو وسط آسمون وحشت دارم.ترسیده بودمو این پسرکم همش بهم میخندید.تااینکه رسیدیمممم.واقعاروزای قشنگی بود.یه روز تو میدون تکسیم منتظر قطارشهری بودیم که یهو اون پسرکوکنارم دیدم.شک کردم.دوباره که نگاش کردم کنارم بود وگفت.چیه.از پنجره اینم میترسی؟کلی خندیدیم.خودشوبهم معرفی کرد.اسمش حسام بود.منودوستمو دعوت کردم بریم قهوه بخوریم و بعدشم همونجا یه ایدی ازهم گرفتیم وبعدشم که برگشتیم ایران شدیم رفیقای فیس بوکی.اخرهفته ها گاهی دسته جمعی میرفتیم ساحل.یا آلاچیق( سفره خونه داییه یکی ازبچه هاست که الان همچنان پاتوق ماست)تاکم کم تنها رفتمو حسامم چندباری اومد.روز تولدم خیلی براش گریه زاری کردمو تموم زندگیموگفتم.اونم گفت.نمدونم چرابهم اعتمادکردیم.تااینکه بهم پیشنهاد کرد بریم دبی پیش عموش.عموش توکارساخت وسازه اینم بااون کارمیکنه اماتوایران.باهزارزحمت خونوادمو راضی کردم ورفتیم.شب اول به گشت و گذارگذشت.تاشب دوم وقتی داشتم سیگارمیکشیدم گفت.میخای تنهاباشیم.ازچشمام خستگیو میفهمید.رفتیم بالا.یه اتاق شیک و کوچیک بود بایه پنجره رو به کلی ساختمونکنارپنجره ایستادم که حسش کردم.گرمای تنشو.دستشو گذاشت روشونمو گفت.آزادشو کیانا.آزاد…امامن همچنان بیادحرفای اون عوضی بودم.سردبودنم… بدبودنم …. حس نداشتنسیگارروشن کردمو حسام کنارم نشست.موهاموبازکرد وداشت نوازششون میکرد.تاالان این احساسوتجربه نکرده بودم.عالی بود.پراز آرامش.سیگارم که تمو شد.سرم ناخوداگاه رفت سمت شونه هاشو.اونم منو میبوسید.تااینکه حس کردم زبونشوروگردنم حس میکنم.واااای.گر گرفتم.دلم میخاست این احساسم تموم نشه.بلندکردورفتیم روتخت.لباسامو در اورد و پایان بدنم رو میبوسید و نوازش میکرد.وقتی شروع بخوردن سینه هام کرددیگه نفهمیدم چیشد.داشتم دیونه میشدم.اروم سرشو برد پایینو شروع کرد بخوردن کسم.اوف.معرکه بود.یه آن دیدم شلوارشو واکردمو دارم کیرشو میمالم.جرات نداشتم بخورمش.چون بلدنبودم.میترسیدم خرابکاری کنم.حسام پاشد ویکم کیرشو لای سینه هام بازی داد.من فقط ناله میکردم. اومدم روم داشت با سوراخ عقبم بازی میکرد که کیرشو گذاشتم رو سوراخ کسمو اروم فشار دادم.تعجب کرده بود.من بااون همه تنفر الان خودم داشتم سکس میکردمداغ بود.محکم چسبیدم بهش و تابی نهایت عشق میکردم.لذت و دیوانگی.ارضا شدم وچنددقیقه بعدحسام ارضاشد و ابشو ریخت روشکمم.سیگار روشن کردیمو تاصبح فقط معاشقه بود.جهت اطلاع.من پردم حلقویه و دوم اینکه همچنان باحسامم. و لحظه های به یادموندنی زیاد داشتیمو داریم. اگه دوسداشتین بازم مینویسم براتون.اماخیلی کوتاهتر و اصلی تر.و کلام آخر من فقط سکس رو همراه با حس دوسدارم.لحظه هاتو پر از حس رهاییه لحظه ارگاسمنوشته کیانا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *