سلام من الیکا هستم سوادم تا نرسیده به لیسانسه من یه دختر ساده ام نه چشم رنگی دارم نه زیاد آرایش می کنم ؛ یه روز که داشتم با دوستای دانشگام درمورد ازدواج و تحصیل حرف می زدیم محبوبه گفت می دونی فرامرز با تـُکَتَم می خواد نامزد کنه تا رسید به مزاحمت تلفنی انداختنش گردن من ، منم یه شب که بهش زنگ زدم اول خودش رو محترم جلوه داد و در حد سلام و علیک ساده تا دیدم گوشیم ساعت 0130 بامداد زنگ میخوره صداش خیلی خواب آلود بود گفت اسمت چیه میدونستم نمیشناسه برای همینم اسم واقعیم رو گفتم بعدش گفت صدات چه قدر قشنگه ( آخه می دونین من نا خود آگاه وقتی با پسری حرف میزنم صدام رو زیبا تر میکنم) منم داشتم کم کم خر میشدم که گفت آه کاشکی امشب پیشت بودم منم به شوخی گفتم حالا که پیشمی بعد گفت اگه الآن پیشت بودم چیکار میکردیم منم گفت اگه بدنت داغ بود آب میریختم روش اگه نشد از راه دیگه استفاده می کنم اون حوصله این جور حرفا رو نداشت سریع گفت اب ریختم بخار شده فقط آه تو من رو سرد میکنه خلاصه من آه و ناله میکردم اون انگار تو پتو داشت تلمبه میزد بعد چند هفته و چند شب دیگه اصرار میکرد که میخوام باهات حال فیزیکی کنم بعدش میام خواستگاریت اینقدر زنگ زد و آدرس فرستاد که رفتم تو خونشون فرامرز به حدی زیبا بود جذبه داشت که اصلا حرفم نمیومد گفت تو وایسا سر تخت تا بیام اونم یه شرت خاص پوشید و اومد کنارم نشست اون یه آدم هیکلی بود که وقتی روت میفتاد سینه هاش تا حنجرت میرفت بدنش موهاش تازه اومده بود بدنش کمی خیس بود آلتش از گوشه شرتش زده بود بیرون معرکه بود اما میدونست من ترسیدم بلند شد سرم رو ناز کرد یهو بلندم کرد گذاشت روی تخت اول لبام رو با بوی بد دهنش به اجبار خورد من پشیمون شده بودم اینقدر تف کرد توی دهنم میخواستم با جیغ از همسایه ها کمک بخوام اما چون میترسیدم خفه بشم به اجبار آب دهنش رو که نصف لیتر بود رو خوردم برای اینکه حرف نزنم یه دستش به کوسم بود و یه دستشم به سینه هام کم کم داشت آلتش می برد تو کوسم من دست و پا میزدم تا عصبانی شد و من رو بلند کرد گذاشت تو وان حموم اونجا نمیتونستم دست و پا بزنم سینه هاش رو فقط میدیدم که عقب و جلو میشه و ارضا میشد ولی بعد یه دقیقه که حالش جا میومد دوباره به مدل های مختلف من رو میکرد اما پایان بدنم تفی شد ازش باردار شدم اما چون دیگه جوابم رو نمیداد بچه ی عزیزم رو انداختم اون با تکتم انگار رفتن شهری دیگه از من بشنوین که پاکیم رو از دست دادم هیچ وقت گول دوستاتون رو نخورین و هیچ وقت به معشوقتون اجبار نکنین و گولش نزنین. اینم بدونین که من خانوادم جایی دیگه بودن و من توی خوابگاه بودم و اون خونه شخصی داشت.نوشته الیکا
0 views
Date: November 25, 2018