از بچگی تا حالا

0 views
0%

با سلام به همی بروبچه های (پائین) اولا این را باید بگم که این خاطرها را به اسرار دوشیزه اول این خاطره که به گفته خودش اسم او را میزاریم شادی خانم خواستم این را اولش بگم که بعدآ ……… حالا هیچ میریم به اصل خاطره من اصلیتم برای اردبیله که پدرم موقعی که جوان بوده اومده تهران ما توی یکی از محله های پایین شهر زندگی میکردیم دقیق یادم نیست چند سال بود اما حدودآ هشت یا نه سالم باید میشد حالا شایدم کمتر ولی فکر کنم کمتر از هشت سالم میشد ما با بچه های همسایه اینوری و اونوری خونمون که چند تا بچه همسال خودم بود توی بالا پشتبون خونه های خودمون خونه برای خاله بازی و اینجور بازیها درست میکردیم این رو هم بگم که پشتبان همه ی خونه ها به همدیگه راه داشتن از اونجای که مش خلخالی بابای ما رو انداخته بود قزل حصار و مادر من هم معلم بود و برای خرج ما دوشیفته کار میکردو از طرفه دیگه من چون توی یکی از مدرسه های مادر خودم درس میخوندم شیفت مدرسه من با بچه های همسایها فرق میکرد یعنی من اگر صبحی بودم همسن سالای خودم توی کوچه اونها بعد اظهری بودن. بخاطر این مسئله موقعی که من توی شیفت خونه تنها بودم مادرم من را به همسایه دیوار به دیوار می سپرد تا تنها نباشم توی این خونه همسایمون دوتا پسر داشت که یکی شون از من دو یا سه سال بزرگتر بود و اون یکی همسن من بود و دوتا هم خواهر داشتن که هردوی انها حداقل پنچ شش سال از من بزرگتر بودن و از قضا این دوتا خواهر باما هم شیفت مدرسه بودن و برادراشون برعکس ما و موقعی که من خونه بودم این دوتا خواهر هم خونه بودن اونا اولش زیاد من را تحویل نمی گرفتن چون انصافا از من بزرگتر بودن ولی قضیه از اونجایی شروع شد که راستی خیلی وقتا هم مادرشون خونه نبود حال این دوتا خواهر پایان وقت که تا داداشها نیومده بودن به بهانه درس خوندن میرفتن توی یک اتاق تا کسی میومد میومدن بیرون از قضا یک روز که اینها توی اتاق بودن مادرشون وارد اتاق میشه میبینه اون دوتا دارن فیلم سوپر نگاه میکنند بخاطر همین مامانش از اون روز به بعد هر موقع میرفت بیرون سیم رابط ویدیو را باخودش میبرد تا اونها نتوانند فیلم نگاه کنند.هرموقع یکی از این دوستهای این دخترها میومدن من میدونستم این دوستشون براشون اون فیلمها رو میاره و من هم تا اون موقع فقط اسم فیلم سوپر را شنیده بو.دم و تا آن موقع ندیده بودم و خیلی دوست داشتم که ببینم. بعد از فهمیدن مادر اونه فهمیدم که اونا فیلم سوپر میبینند هر جوری شده میخواستم راضیشون کنم تا به من هم نشون بدن وقتی دوستشون براشون فیلم را اورد اونا هر کاری کردن که با دوتا سیم درست کنند که کار فیش را انجام بده نشد و من دیدم خیلی اعصابشون خورده رفتم جلو بهشون گفتم میخواهید کاری کنم که بتونید فیلم راببینید به شرط این که باید بذارید من هم ببینم که با خنده ومسخره کردن اونها مواجه شدم. یکیشون گفت اصلا میدونی ویدیو چی است و میخندیدن که من بهشون گفتم خود ما توی خونمون داریم میخواستم برم فیش خودمون را براتون بیارم حالا نمیخواهید پس هیچ. این جمله پایان نشده بود که دیدم توی بغل دوتاشونم با التماس خواستن تا برم فیش را بیاورم و من قول گرفتم که من هم ببینم که اونها هم قبول کردن.بعد از اوردن فیش شروع کردیم به دیدن فیلم سوپر. برای اولین بار بود که دیدم کیر من بیش از اندازه داره بزرگ میشه بعد از ده بیست دقیقه خواهر بزرگه به کوچیکه داشت علامت میداد که جلوی سام رو نگاه کن اون چیه توی شلوارت گذاشتی و من با خجالت گفتم هیچی پدر چیزی نیست ولی اونها اولش فکر کردن من چیزی از خونشون دزدیدم و گذاشتم توی شلوارم که با اصرار و زور شلوار من رو کشیدن پایین و هر دوتاشون رنگشون پرید اینهو گچ ساختمون شده بودن. من یه چیزهایی یادم بود که بچه که بودم خاله بزرگم میگفت وای چه حاله خانم اینو ببین چی میخواد بکشه. ای کاش من کوچک بودم و این هم خواهر زاده من نبود از الان ماله خودم میکردمش. من اون موقع ها ناراحت میشدم که چرا خاله میگه وای به حال خانم سام ببین از دست سام چی خواهد کشید که من میگفتم مگه من چمه که خاله این را میگه و خالم برمیگشت میگفت چت نیست حالا حالا مونده تو بفهمی چته و من بیشتر فکر میکردم بخاطر اعتیاد پدرم میگه.بگذریم اون دوتا خواهر تا مال مارو دیدن خشکشون زده بود یکی میگفت مصنوعی اون یکی یجوری کشید که کم مودهبود کنده بشه وبعد از دیدن این دوتا خواهر جریان ما نیز شروع شد واونها نه اینکه از من بزرگتر بودن مارو ترسوندن که هر روز باید برم پیششون اونها هم رس مارو میکشیدن اونا دیگه او.نقدر تابلو کرده بودن که خاله کوچیکه خودشون که تازه طلاق گرفته بود و دوسه سالی با اینها فاصله سنی داشت و باورش نشده بود که یک پسر نه ساله چنین چیزی داشته باشه اون رو اورده بودن پیشه من و میدونستن من هم میترسم که کس دیگری بجز خودشان بیارند پیشه من به من گفتن چشمهای تو را میبندیم و بعد حال میکنیم اون رو هم توی یکی از سوپرها دیده بودیم من نیز قبول کردم وبعد از بستن چشمهای من خالشون میاد تا اینکه مال مارو میبینه میگه مال شوهر سی ساله من یک سوم این بود و اون لحظه میفهمه که نباید صداش در میومد من گفتم اون کی بود که حرف زد دوتا خواهرها گفتن ما بودیم که صدای یکی دیگر در میاوردیم و من هر کاری کردم که چشمبند را بردارم نزاشتن وتوی یک لحظهاحساس کردم کیرم رفت توی یه چیزی که تاحالا چنین حالی به من دست نداده بود نگو خاله شون کیر مارو گذاشته توی دهنش که برای اولین باری بود که کسی برای من ساک میزد و من فهمیدم که کس دیگری اینجاست ولی انقدر حال میداد که بعد از برداشتن چشمبند من فقط میگفتم باید خاله برای من رو بخوره خاله ام که تاحالا چنین چیزی ندیده بود و به گفته خودش مال شوهر ش یک سوم این بوده وبهش حال میداده و میگفت حالا این من رو جر میده و از خاله التماس که بکن توی کسم ولی ساک زدن به من اونقدر حال داده بود که میگفتم فقط بخور.توی این چند وقتی که خواهرها با من حال میکردن من نه توی کس کرده بودم نه توی کون هم میترسیدن و حالا خاله میگفت بکن توی کسم من هم میگفتم حتما کس حال نمیده فقط بخور که تا اخرش به گریه زاری افتاد که چند ماهی که طلاق گرفته و میخواد توی کس بکنم و من نیز قبول کردم و وقتی که روی زمین خوابید و لای پاشو باز کرد و من توی لای پاش رفتم بلد نبودم چی کارکنم و اون سر کیر من رو گرفت وبا زور کرد توی کسش و انقدر هول بود که متوجه کوچک بودن جثه من نشد همین که من رو بطرف خودش میکشید و من چون دستم کوچک بود وبه زمین نمیرسید همین باعث شد همی کیرم بره توی کسش و بایک جیغ وحشتناک که همسایه ها اومدن جلوی در خونه اونا و من نیز ترسیده بودم هم از جیغ هم از این که خاله بی هوش شده بوه نه تکون میخورد نه نفس میکشید از طرفه دیگه همسایه ها در را میزنن که ببینن چی شده و دوتا خواهرهم ترسیدن شدید حالا حالاها ادامه دارد برای امشب خسته اجازه شادی خانم

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *