سلام دوستان . این خاطره که میخوام براتون تعریف کنم کاملاً حقیق داره و مربوط میشه به حدود 15 سال پیش . من محمد هستم و 35 سال سن دارم . گاهی سری به این سایت میزنم و داستانهای بچه ها رو میخونم و امشب تصمیم گرفتم این خاطره رو براتون تعریف کنم . سعی میکنم کوتاه باشه ولی همش حقیقت داره .20 سالم بود و دانشجوی مهندسی عمران دانشگاه آزاد واحد ………هزینه های دانشگاه رو با مسافر کشی تامین میکردم . یه پیکان داغون داشتم و بعد از دانشگاه تا آخر شب مشغول کار بودم . ظاهر موجه و نسبتاً خوبی هم دارم . یه روز حدود 6 عصر بود که داشتم دنبال مسافر تو خیابون ها پرسه میزدم که یه خانم مسن که خرید کرده بود دربست گرفت و من هم خوشحال از اینکه بعد از کلی پرسه زدن یه مسافر با کلاس گیر آوردم زود پیاده شدم و خرید هاشو تو صندوق گذاشتم و درب عقب رو براش باز کردم و با احترامی خاصی اون خانم رو برای سوار شدن به رخشم همراهی کردم . خیلی با حرکتم حال کرده بود و تو مسیر کلی باهام از روزگار و جوونیش صحبت کرد که چقدر زیبا بوده و چند تا خواستگار داشته و از این کسشعر ها و من هم واسه کرایه خوبی که پیشنهاد داده بود مجبور بودم با عشق پایان صحبتهاش و گوش کنم و دائم لبخند بزنم . اما ناگفته نمونه با وجود اینکه مسن بود ولی صورت زیبایی داشت . اینم بگم که حدود 55 سالش بود و گویا 2 فرزند داشته که هر دو خارج از کشور ساکن بودن و شوهرش سالها پیش به رحمت خدا رفته و این خانم هم تا چند ماه بعد قرار بود برای زندگی پیش فرزندانش بره . خلاصه گرم این صحبتها بودم که به مقصد رسیدیم . یه خونه ویلایی شیک تو شهرک غرب . کمکش کردم و وسیله ها براش بردم داخل محوطه ویلا و ازم خواست تا داخل ویلا هم کمکش کنم . درب ماشینو بستم و خرید هاشو بردم داخل . تعارف کرد بشینم تا یه لیوان آب میوه برام بیاره و کرایه رو هم حساب کنه . اون رفت و من داشتم دور و برم و نگاه میکردم که با یه لیوان شربت اومد و بهم تعارف کرد . منم لیوانو برداشتم و ازش اجازه خواستم که اگه امر دیگه ای نداره بهم اجازه ای رفتن بده . طبق صحبتی که کرده بودیم قرار بود 5 هزار تومن بهم کرایه بده . وقتی کرایه برام آورد و شمردم دیدم که 30 هزار تومن بهم داده و بهش گفتم که اشتباه کرده ولی چیز جالبی بهم گفت و اینکه 5 تومنش واسه کرایت و 25 تومنش واسه اینکه میخوام بهم لذت بدی .هضم صحبتی که کرد واسم خیلی سنگین بود . نمیتونستم باور کنم که این خانم با این سن تقاضای سکس از من داره . باور کنید داشتم حرفشو تو ذهنم حلاجی میکردم که دستشو گذاشت رو کیرم و شروع به مالیدن از رو شلوار کرد .بهش گفتم چیکار میکنی . یه نگاه به سن و سالت بنداز . خجالت بکش . ولی گوشش بدهکار نبود و با چنان حرصو ولعی کیرمو میمالید که راست کردم . بهم گفت خواهش میکنم . دلم میخواد . تو منو یاد جوونی های مردم میندازی . میخوام به یاد اون دوران باهام سکس کنی . هر چند که لذتی از من نمیبری اما بذار من از تو لذت ببرم .خداییش هم دلم براش سوخت هم پولی که بهم داده بود کارکرد چند روز من بود که داشتم تو تایم کوتاهی بدست میاوردم .دل به دریا زدم و دیگه حرفی نزدم . به سمت اتاق خواب هدایتم کرد و شروع کرد به در آوردن لباسهام .خودشم لخت شد . پیر بود ولی بدن بدی نداشت . هر چند هیچ لذتی برام نداشت ولی به خاطر خواستش و پولش به خودم گفتم یه حال اساسی بهش میدم .مجدد شروع به مالیدن کیرم کرد تا کاملاً ذاست شد و نشست در مقابلم و شروع کرد لیس زدن کیرم . نمیدونستم تو اون لحضه باید بخندم یا لذت ببرم یا گریه زاری کنم ولی اونچه که بود این بود که کاملاً حرفه ای ساک میزد و همش قربون صدقه ای کیرم میرفت و گاهی اسم شوهر مرحومشو میاورد . چند دقیقه ای که کیرمو خورد دراز کشید و پاهاشو باز کرد گفت میخوام بعد از چند سال کس بدم . با پایان وجودت منو بکن . رفتم بین پاهاش و با آب دهنم کسشو یکم خیس کردم . سعی میکردم نبینم دارم چیو میکنم چون از لمس کسش متوجه چروکش شدم . چشامو بستمو کیرمو گذاشتم دم سوراخش و فشار دادم . یه آهی کشید و کیرم رفت تو کسش و شروع کردم به آرومی عقب جلو کردن . من میکردمو اون با دستاش بازوهامو فشار میداد و همش میگفت بکن . منو بکن . منم فقط به لذتی که میبرد فکر میکردمو سعی میکردم دقایق خوبی براش بسازم . حدود 10 دقیقه ای کردمش که آبم میخواست بیاد . بهش گفتم و ازم خواست یه کم صبر کنم تا حس کیرم برگرده و بیشتر بکنمش . منم قبول کردمو از کسش در آوردم .چشاشو بسته بودو همش قربون صدقم میرفت و بعد از چند دقیقه دوباره شروع به کردنش کردم . دیگه به نفس زدن افتاده بود و بهم گفت حالا آبتو بریز تو کسم . منم بعد از چند تا تلنبه سنگین که جیغشو درآورد همه آبمو تو کسش خالی کردم و حدود 2 دقیقه ای تو همون حالت روش موندم . چشاشو باز کرد و صورتمو بوسید و بهم گفت الهی از زندگیت و جوونیت خیر ببینی . به من لذت دادی با اینکه خودت لذتی نبردی . منم ازش بابت پولی که داده بود تشکر کردم و از روش پاشدم و رفتم دستشویی . تو دسشتویی در حال شستن خودم بودم و همش به کاری که کرده بودم فکر میکردم .بعد از من اون رفت دستشویی و وقتی اومد نیم ساعتی پیشش بودمو ازم خواست اگه برام مقدوره برای خرید و بقیه مسائلش تا زمانی که ایرانه کمکش کنم. منم پذیرفتم و یه جورایی شده بودم هم کارپرداز خونش و هم بکنش . هفته ای حدود 2 بار میکردمش و هر بار پول خیلی خوبی بهم میداد و تا اینکه زمان رفتنش فرا رسید . حرکت جالبی کرد و 2 روز قبل رفتنش ازم خواست خواست به بانک ببرمش . اون روز تو بانک هرگز از یادم نمیره . چون سرنوشت و زندگی رقم خورد و من صاحب مبلغی شدم که تو اون زمان که سال 76 بود رقم بالایی بود و 100 میلیون به حسابم واریز کرد و ازم خواست با این پول کار کنم و دیگه مسافر کشی نکنم . اصلاً باورم نمیشد . داشتم تو آسمونها پرواز میکردم .بعد از پرواز من تو آسمونها اونهم 2 روز بعد برای همیشه از ایران پرواز کرد و رفت. درسمو تموم کردم . تک فرزند پسر بودم . معافیتمو گرفتمو با پولی که داشتم شروع به مشارکت تو ساخت خونه کردم .امروز که دارم گذشته رو مرور میکنم یاد دعای خیرش میافتم . این ماجرا رو برای همسرم هم تعریف کردم . ولی چون آدم شوخی هستم همیشه فکر میکنه باز دارم شوخی میکنم . اما این واقعیتی بود که زندگی منو متحول کرد.امیدوارم خوشتون اومده باشه . قربون همه بچه ها . مخصوصاً مهندسین عمران.نوشته محمد
0 views
Date: November 25, 2018