سلاماسمه من رهاست…یه دوسته صمیمی به نام صدف دارم که خیلی با هم راحتیم و تقریباً همه جیک و پوک همدیگرو میدونیم …یه دوره ای هم بود که باهم خیلی شیطونی میکردیم …هر شیطونی که باعث میشد بهمون خوش بگذره ..کلی هم هوای همدیگرو داریم…بگذریم… یه روز حدود ساعت 11 ظهر بود که داشتیم باهم حرف می زدیمصدفبرنامت چیه ؟دوست داری کجا بریم؟- نمیدونم فعلاً که برنامه ای ندارممیای با شهاب اینا بریم یه مشی بزنیم؟- شهاب؟شهاب کیه؟بابا همونی که تو با دوستش دوست بودی …اسمش بابک بود …و..خلاصه شروع کرد توضیح دادن تا بالاخره یادم اومد.تقریباً 3-4 ماه پیش صدف با یه پسری دوست شده بود به نام شهاب منم با دوستش دوست شده بودم که اسمش بابک بود.بابک پسری بود چشم و ابرو مشکی با قد بلند و هیکلی که کلی ساخته بودش ، خیلی هم از همدیگه خوشمون میومد ولی چون از طریق صدف با همدیگه دوست شده بودیمبه خاطر قطع شدن رابطه ی شهاب و صدف ،منو بابکم رابطمون خیلی کم شده بود و فقط گه گاهی باهم تلفنی حرف میزدیم. البته من این جوری می خواستم، چون کلی هوایصدفو داشتم ویه جورایی مثلاً می خواستم با این کارم شهابو تنبیه کنم که یعنی چرا صدفو ناراحت کردی و جمعمون اینجوری خراب کردی..؟پس ساعت 4 بیا دنبالم ok؟ok.بلند شدمو رفتم یه دوش گرفتم …موهامو خشک کردمو شروع کردم به لاک زدن پاها و دستام… که صدف اس ام اس داد که برنامه او کی شده ولی بابک میگه بزاریم واسهفردا چون امروز باید زود بره آخه باباش اینا دارن از استرالیا میان نظرت چیه بریم یا نه ؟داشتم به صدف اس میدادم که بابک زنگ زد و بعد از کلی احوال پرسی و قربون صدقه رفتنو دلم برات تنگ شده ، دوباره جریان و گفت و بعدم خواهش کرد برنامه رو بزاریمواسه فردا چون خیلی دلش برام تنگ شده و میخواد یه دل سیر منو ببینهمنم گفتم اگه امروزباشه بهتره و اگه میخوای بری موردی نداره منم بعد تو میام خونه ،چون هم حوصلم خیلی سر رفته هم اینکه حالا که صدفو شهاب آشتی کردن تا پشیمون نشدنبزار همدیگرو ببینن فوقش یه روز دیگه یه برنامه ی خوب می چینیم که کلیم خوش بگذره الان هدف از دوره هم جمع شدن آشتی کردن اون دوتاست و….ازین حرفاخلاصه با توضیح دادن من اونم قانع شد و گفت اگه تونست یه کاری میکنه که دیرتر بره تا بیشتر پیشه هم باشیم.بعد از اون یه اس به صدف دادم که برنامه ok شد و رفتم یه چیزی خوردم ساعت نزدیکای 4 بود که کاملاً حاضر شده بودم و کلی خوشگل کرده بودم چون میخواستم بعد از اینهمه مدت که بابک منو میبینه خیلی خوبتر از قبل باشم خلاصه صدف اومدو باهم راهی خونه شهاب اینا شدیم…شهاب یه پسری بود با موهای قهوه ای تیره و چشمای روشن ،که چشماش تقریباً شبیه گربه بود آخه هم سبز بود هم توسی روهم رفته چهره ی بامزه ای داشت قدش یه کمی از بابک کوتاه تر بوداما هیکلش مثه بابک ورزیده بود اینو راحت میشد فهمید چون بیشتر اوقات از زیر لباسهاش شکم تیک اش معلوم بود توی راه شهاب زنگ زدو گفت مشروب چی میخوایید منو صدفم باشیطنت بهم نگاه کردیمو گفتیم هه نه سی.اونجا که رسیدیم اول کلی باهم گپ زدیمو از خاطرات گذشتمون حرف زدیم گاهی اوقاتم از شوخی یایی که شهاب میکرد از خنده ریسه می رفتیم چون باهم راحت بودیم شوخی یای سکسیزیاد میکردیمو شهاب تکنیکای خفتگیری دخترهارو که بلد بودن یکی یکی و به نوبت روی منو صدف پیاده میکردو همه میخندیدیم .باهم این حرفا رو نداشتیم لعنتی انقد حرفه ای بود که با یهحرکت جوری دستو پاتو واست گم میکرد که نمیفهمیدی از کجا خفت شدی واقعاً راه در رو نداشتی جز اینکه جیغ بزنی یه سری که صدف از درد دستش داد زدو کمک خواست شهاب لباشومحکم گذاشت رو لبای صدف.که دیکه صداشم در نمیومد یعنی یه خفت کامل و درست و حسابی …اینم از راه آخر دیدین فوت کوزه گریمم بتون گفتم بعد برید بگید شهاب بده..بایه خنده ی شیطنت آمیز به من چشمکی زد و موقعی که داشتیم همه به سمت میز بار میرفتیم بادستش یه اسمک دت محکم به کونم زد که یه هو شوکه شدم بعدم پغیزدم زیر خندهو گفتم کثافت ….پدرتو در میارمآهای شهاب با کون زنه من شوخی نکنا که کونت میزارم.خوب توام با کون زنه من شوخی کن.دیوس مگه مثه تو بی ناموسم؟منو بابک همش پیشه هم بودیمو بابک هی توی گوشم میگفت که دلش خیلی برام تنگ شده بوده و میخواد بعداً کلی باهام سر فرصت حرف بزنه ماچم میکرد تواین حین شهاب همش بابکومخاطب قرار میداد و حرفهایی میزد که یعنی مثلاً بسه پدر چقد میبوسیش ….بزار برسه بعد برید تو اتاق و …شهاااااابجونم؟خیلی بی شعوریبخورمتخفه شوووووخلاصه حرفهایی میزد که باعث خندمون میشد و چون میدونستیم شوخی میکنه به دل نمیگرفتیم کلاً شهاب ازاین جور آدمهایی بود که اگه جلوت فش ناموسم میداد میمردی از خنده به جای اینکهبه دل بگیری، این وسط فقط صدف بود که گه گاهی از شوخی هاش عصبانی میشد.خلاصه بساط مشروب چیده شده بود و قرار شد من ساقی شم که دستم از همه سنگین تره.از نظر جنبه ی مشروب اول از همه شهاب خیلی دزش بالا بود بعد بابک بعد من و آخر هم صدفولی شهابو صدف معمولاً خیلی مشروب میخوردنو من بدبخت ساقی ام، باید پا به پاشون میخوردمتقریباً شیشه تموم شده بود که شروع کردیم به بازی پانتومیم.بازی میکردیمو میخندیدیم شهابو صدف تو یه گروه منو بابکم تو یه گروه تا به من میرسید شهاب چیزای سکسی می گفت که پانتومیمشواجرا کنم مثه کس دادن جنیفر لوپز، رقصیدن با میله و لب گرفتن از همه و….موقعه ی اجرای آخرین حکم که لب گرفتن از همه بود اول از همه صدفو بوسیدم و بعد بابکو خیلی رومانتیک و سکسی بوسیدم چون یکمی مشروب گرفته بودتم خیلی با عشوه این کارو انجام دادموبه قول معروف لب پر سر و صدایی ازش گرفتم که صدای شهاب در اومدهو توله سگها تو اتاق نیستینا .داشتم از بابک و چشای قرمزش که فرط عشق و سکس برق می زد، به سمت شهاب می رفتم و تا بهش رسیدم خودش دستشو دوره گردنم کردو یه لب درست و حسابی و آبدار اما کوتاهازم گرفت تعجب کردم اما ازشم بعید نبود چون خیلی باهام تیک می زدچون همه مست بودیم گذاشتم به حساب مستیش فقط متعجب بودم که چرا بابک و صدف اعتراضی نمیکنند که تا نگاه کردم دیدم بابک داره به سمت دستشویی میره و صدفم داره یکمی رو مبلچرت می زنه تا شارژ شه.فهمیدم که هیچکدومشون شاهد اون صحنه نبودن وگرنه شهاب جرات نمیکرد ازین شوخیا کنه و اونجوری منو ببوسهشهاب و دیدم که داره با اون چشماش براندازم میکنه بهش اعتنایی نکردمو به سمت آشپزخونه رفتمدلم مشروب میخواست واسه این که جو عوض کنم داد زدم من بازم مشروب میخوام بابک گفت من تا یکی دو ساعت دیگه باید برما بعدم فک نکنم دیگه مشروب باشهکه دیدم شهاب از سمت آشپزخونه ابسولوت به دست داره میاد و با ابرو اش اشاره میکنه که ایناهاش .باخوشحالی مشروبو ازش گرفتم و به سمت میز بار رفتم اما از چشم غره ای که بابک به شهاب رفتو شهابم با بی خیالی شونه هاشو بالا انداخت غافل نموندم. پیک هارو خیلی سنگین ریختمو بعدبلند گفتم بریم سلامتیدوتاشون اومدنو صدفم انگار شارژر بهش وصل کرده بودن چشماش و باز کردو به ما ملحق شد و انگار کمی سرحال اومده بود…2 تا پیک رفتیم بالا که نمیدونم چی شد که شروع کردیم به بطری بازی وقرار شد عملی نباشه و فقط سوال باشه اونم سوال سکسی ، سوالهایی مثه اینکه چندبار سکس داشتی؟ با چند نفر ؟چه چیزی تو سکس بیشتر از همه ارضات میکنه ؟ با چی شل میشی میدی؟ وحشی دوست داری یا ملایم؟ میک لاو یا کردن؟ و هزاران هزار سوال سکسی و شخصی دیگه ….و قرار هم براین شد که همه صادق باشند و همه ی سوالها با جواباش همین امشب و همین جا چال شه و کسی از کسی آتو نگیره ..خلاصه از هم سوال میکردیمو میخندیدیم و از عقیده های سکسی همدیگه هم اطلاعات فراونی بدست آوردیم که این جمعمونو صمیمی تر میکردو مارو بهم نزدیکتر مخصوصاً منو بابک ، شهاب و صدفوآخه دوستی منو بابک دوستی فابریکی نبود فقط یه مدتی باهم دوست بودیم و بعدم دوستای معمولی شده بودیم و تا اونجایی که من خبر داشتم برای شهاب و صدفم همین طور بود برای همین اگه اونا از دختردیگه ای حرف می زدن یا منو صدف باهم پچ پچ میکردیم بحثی بینمون پیش نمی اومد اما بابک زیاد از دخترای دیگه حرف نمیزد و غلط نکنم تو فکر دوستی فابریک با من بود چون رفتارش اینو نشون میداد.خلاصه همین طور که مشروب میخوردیموقلیون میکشیدیمو بازی میکردیم متوجه شدم که شهاب هر چند دقیقه یه بار میره ته آشپزخونه و چند دقیقه دیگه بر میکرده اولش عادی بود ولی این کارشو3 -4 بار تکرار کرد که حس کنجکاویم تحریک شد و با صدف درمیون گذاشتم اونم گفت تو برو دنبالش بیبین چیه بعد منم میام بابک داشت ماهواره تماشا میکردداری کجا میری؟الان میامچیزی نگفت و به تماشا کردنش ادامه داد. خونه ی شهاب اینا آپارتمانی بود در طبقه سوم . که هر طبقه دو واحد داشت و اونها اون دو واحد طبقه ی سوم و باهم یکی کرده بودن طوری که تهآشپزخونه ی خونه ی اول به پذیرایی خونه دوم میرسید و از اونجاهم به اتاقها، این همون مسیری بود که شهاب هی میرفتو میومد …کلی کنجکاو شده بودم و فکر میکردم موادی چیزی قایم کرده که هی میره سر میزنه میاد پیش خودم گفتم اگه کار دیگه ای داره چرا تو این اتاقای خونه اولی نمیره؟خلاصه مسیری و که شهاب دوباره اونو طی کرده بود که بره نمی دونم چیکار کنه ؟ پاورچین پاورچینو آروم رفتم. دیدم در یکی از اتاقها بازه آروم از لای در نگاه کردم دیدم شهاب یه پلاستیک مشکیو زیر تختشقایم کرد تا چشمش به من افتاد و دوید به سمتم اومد تا اومدم بجنبم با سرعت توی چند ثانیه منو در حالی که پشت بهش به خیال خودم در حال در رفتن بودم گرفتو چسبوند به خودش یه میک به گردنم زد که موهای تنمسیخ شد و با اون دست دیگش یکی از سینه هامو گرفت همه ی این کارارو توی چند ثانیه ای که من میخواستم در برم جلوی در اتاق انجام داد که با اومدنه بابک سریع حالت خودشو عوض کردو حالت دیگه ای به خودشگرفت که یعنی مثلاً مچ منو گرفته.هوی حرومزاده با داف من چیکار داری ولش کن ببینم .بی میل منو به دست بابک داد که داشت به زور منو از بغلش در میاوردداف شما داشت زاق سیاه ما رو چوب می زد منم مچشو گرفتمروبه من گفت خوب کردی عشقم منواز لبام بوسید و دوتایی به سمت اون یکی خونه ،و سمت صدف رفتیم که داشت داد میزد که کجا غیبمون زده.به خاطر این رفتار شهاب موذب شده بودم ،اما نه میتونستم به صدف بگم ،نه به بابک چون اونجوری یه دعوای درست و حسابی را میافتاد خصوصاً که هممون مستم بودیمو جو دعوا بیشتر میگرفتموناز طرفی هم همش میگفتم نکنه توهم خودمه ، یا اینکه چون مست بوده شاید منو با صدف اشتباه گرفته و … ازین حرفای قانع کننده . خلاصه تصمیم عاقلانه این بود که اگرم از روی منظور این کارو کردهبهتره برای اینکه امشب به خیر بگذره ازش فاصله بگیرم تا تموم شه بعداً یه جوری این قضیه رو حلش میکردم …و درمورد کارهای مشکوک شهابدیگه مطمئن شده بودم موادی ، چیزیه که میخواد ما نفهمیم یا شایدم میخواست ازش نپیچونیم .نمیدونستم میکشه یا نه …هر چی بود از هرچی آدم معتاد و دودی متنفر بودم از نظر من خلاف فقط مشــــــروب(که خلاف نیستفریحه) دودم فقط قلیون.خلاصه رفتم پیش صدف و ماجرارو براش گفتم البته به غیر از اون کار شهاب چون میدونستم حالا که مسته داد و قال را میندازه و شبه همرو زهره مار میکنه ترجیح دادم بزارم موقعی که حالش سر جاشه بش بگموقتی موضوع بهش گفتم قرار شد باهم بریم سراغشو به قول معروف خفتش کنیمو ته و توی قضیه رو در بیاریم که شهاب اومدشهاب جان من دیگه برم خیلی دیر شد.صبر کن منم لباس بپوشم باهات بیام.نه عشقم من خیلی دیرم شده تو با بچه ها بمون بعد برو خونه.دیگه ادامه ندادم و گفتمباشه مواظب خودت باشمنو یه عالمه بوسید و گفتفردا زنگ میزنم کارت دارم باید حتماً ببینمتباشه عزیزمشهاب برادر خدافظخدافظبابک رفتو من موندمو شهاب با یه صدف مستو پاتیل .سعی کردم خودمو با گوشیم مشغول کنمو الکی با وسایلا ور برم قلیون بکشم تا چشمم به چشش نیوفتو خاطره ی چند لحظه پیش جلوی چشممون تداعی نشه.بابا بزار پاشو از در بزاره بیرون بعد شروع کن اس دادن .در جوابش فقط خنده ای کردمو چون دیدم صدف خیلی مسته طوری که نمیدونه اصلاً کجاست و چه خبره و اینکه جلو شهابم یکمی موذبتر از قبل بودم آروم آروم به صدف گفتمکه سریع لباسشو بپوشه که ماهم کم کم بریم ساعت تقریباً 11 شب بودخلاصه به زور صدفو وادار کردم که لباساشو نصفه نیمه بپوشه و عینه یه مادر حواسم بود که چیزی جا نزاره .کاش منم ازین مامانا داشتم که کلی هوامو داشت باور کن اگه یه مادر مثه تو داشتم تا 60 سالگی شیر میخوردم.از حرفش خندیدم تا فکر کنه که این حرفشو به پای شوخی های همیشگیش گذاشتم اونم لبخند شیطنت آمیزی تحویلم دادشهاب میشه ماشینم اینجا بمونه چون اصلاً نمیتونم رانندگی کنم لطفاً از آژانس واسه منو صدفم یه ماشین بگیر بی زحمت ،صبح میام ماشین و میبرمکجا حالا بشین یه گپی بزنیم بعد برو نمیخوریمت کهنه دیونه از بعدازظهر تا حالا داشتیم گپ میزدیم دیگه بسه رودل میکنیماتا عشقت رفت پیچیدی به بازی؟ ها خوشگله؟نه . ولی هم اون هم اینکه حاله صدفو که میبینی بریم خونه بهترهدوتا ماشین بگیرم ؟نه یه دو مسیره بگیر نزدیکیماگه دیرت نشده بمون برای صدف ماشین میگیرمنه ممنون بابک گفت رسیدم خونه بهش زنگ بزنماینو گفتم که بفهمه و ازین حرفهای چرت نزنه اما بازم به خودم میگفتم تو چرا به خودت میگیری شاید بیچاره خواسته تعارف کنه.تو این فکرا بودم که دیدم دوباره داره به سمت اتاقش میرهسریع سغولمه ای به صدف زدمو باهم آروم دنبالش رفتیم.تا بهش رسیدیم دوتایی گرفتیمش و با داد و هوارو خنده، من پلاستیکو از دستش گرفتم و هر چی توش بود در آوردم2 تا آبجوی اصل با چندتا قوطی ویسکی بود بی اعتنا به التماسهای اون در آبجوهارو باز کردمو صدف مثله جنگی زده ها پریدو کف آبجوها رو نوشیدتا مبادا ذره ایش روی زمین بریزه خلاصه با کتک ازش اعتراف گرفتیم که گفت چون خیلی مستبودین میومدم ببینم که اینارو پیدا نکنین بخورین حالتون بدتر شه فقط هم برای اینکار نمیومدم کارای دیگه ای هم داشتم تو همین حین متوجه شدیم که آیفون داره خودشو میکشه از زنگ و صداصدف که خیلی هم مست و بود، مدام باباش زنگ می زد و میگفت کجاییناونم میگفت تو راهیم برای اینکه زودتر به خونه برسه با سرعت جت به سمت در رفتو توی راهش به من گفت که خیلی دیرش شده باید زود بره،فکر کنم متوجه نشده بود که شهاب یهماشین گرفته و باید صبر کنه تا منم بیام به ثانیه نکشید به محض بیرون رفتنه صدفتوی چند ثانیه ….نگاهم به نگاه شهاب برخورد کرد وتوی ذهنم یادم اومد که نباید با اون تنها باشم به خاطر همین درنگ نکردمو سریع به سمت در اتاق رفتم اونم انگار ذهنمو خونده باشه به سرعت خودشوبه در رسوندیعنی توی چند ثانیه یه نگاه به شهاب کردم یه نگاه به در ال فرارکه شهاب زودتر از من درو بستو پشت درو قفل کردو نمیدونم کلیدشو کجا گذاشتتنها راه چاره ام فقط داد و فریاد بود …که با التماس صدفو صدا می زدم وبه در می کوبیدم تا به کمکم بیاد ولی انگار هیچ اثری از صدف نبود و با صدای بلند موزیک صدابه صدا نمیرسید . همش صحنه های شوخیامون توی ذهنم سپری میشد که شهابچقدر حرفه ای حرکتها ی خفت کردنو روی صدف پیاده میکردو ما میخندیدیم …..با داد فریاد صدفو صدا میکردم که یه هو تنه داغشو روبه من سمت دیوار چسبوند اونقد محکم نگهم داشته بود که نمیتونستم جم بخورم فقط چون زورم یکمی از دخترهای دیگه زیادتر بود گه گاهییه وولی میخوردمبا اینکه جونی برای مقابله نداشتم و خسته و خواب آلود بودم اما از آخرین قدرتهام برای فرار کردن از دستش استفاده میکردم و میزدمش اما اون اعتنایی نمیکردلبای سوزانشو بعد از چند لیس که روی لبام زد روی لبام گذاشت اول بوسیدشو بعد کم کم زبونشو توی دهنم کرد محکم و با نفسهای پی در پی و بلند لبهامو میخوردو میمکیداصلاً نمیبوسیدمشو فقط صدای ادمهایی و میدادم که جلوی دهنشون چسب زدن اما دارن فریاد میزننبا ولع تمام، اما در حین حال سکسی لبامو میبوسید طوری که گاهی وادار میشدم همراهیش کنم تا بتونم نفس بکشمبا نفسهای تند و مردونه اش لبامو میخورد .وقتی دید که من لبهاشو نمیببوسم با زبونش از زیر گونه ام به سمت گوشم رفت و میمکیدو میخوردش گاهیم زبونشو توی گوشم میچرخوند که یه احساسی مورموری بهم دست میدادیه چند دقیقه ای گوشامو خوردو بعدم به سمت گردنم رفتوای چه غلطی کردم جواب اون سوالهای لعنتی و دادما ….خوب میدونست که چند چیز دیونه ام میکنه که باعث میشه بی حرکت بشم و اماده ی سکس.یکی خوردن زیر گوشمو گردنمه ….خوردن کمرم و خوردن اصل کاری……..داد میزدمو همچنان کمک میخواستم همین طور که گردنمو میمکیدو میخورد به سمت گوشم اومد و نفس نفس زنون گفتبی خودی داد و قال نکن عشقه من هیچکی نیست که به دادت برسه حالا میتونم یه دل سیر بخورمتهمین طور که گردنمو میخوردو با دستهاش سینه ها مو میمالوند چشمام رو به سقف سفید شد و دهنمو باز نگه داشتم که هوا بهم برسه و بتونم نفس بکشم.وای… داشت دیونه ام میکردمن بیشتر اوقات که مشروب میخورم خیلی دوست دارم سکس کنم و فکر کنم همه همین جورین اما من نمیتونم خودمو کنترل کنم مخصوصاً اگه طرف نقطه ضعفامم بدونهچند دقیقه ای میشد که داشت گوشو گردنمو میمکیدو لیس میزد فکر کنم منتظر بود تا کاملاً شل شم اما من هنوز کمی مقاومت میکردمبه زور زحمت تاپمو در آورد که فکر کنم یه گوشش هم پاره شده با سه شماره سوتینمو باز کردو سینه هامو میمالوندو گاهیم نکشونو با دست میگرفت و تو دستش میچرخوند وقتی کهکاملاً شل شدم دوباره شروع به لب گرفتن کرد منم همراهیش کردمنمیفهمیدم دارم چیکار میکنم ؟ فک کنم داشتم جوری میبوسیدمش که انگار بابک روبرومه …حرکاتش تحریکم کرده بود اما دوست نداشتم با دوست پسر دوست صمیمیم صدف این کارو بکنم حالا میخواد فاب باشن میخواد نباشن واسه همین دیگه به کارم ادامه ندادمو سعی کردم از دستش خلاص شم که شنیدم باز آروم همین طور که لبای گوشتیش رو لبام بود روی لبام زمزمه کردخواهش میکنم عشقه من فقط ایندفعه ،بزار به آرزوم برسم .اعتنایی نکردمو همش تقلا میکردم شلوارمو به سرعت پایین کشیدو باسرعت دستشو توی شورتم برد تا انگشت داغش به کسم خورد شروع به تکون دادن کرد یه آه کوتاه کشیدم واونم با نفس نفس زدن و هر سر و صدای من میگفتجووونعشقم…بعدم دوباره شروع کرد به خوردن گوشو گردنم و خودشم با صدای سکسی مردونه اش آه وناله میکرد که نشون میداد از لسیدنم لذت میبره که همین بیشتر تحریکم میکرددیگه کاملاً شل شده بودمو داشتم از کنار دیوار یواش یواش آب میرفتم میوفتادم زمین دلم میخواست دراز بکشم انگار کوه کنده بودم حرکاتم خیلی کند شده بود اما انگار شهاب سرعتش یشتر از حد معمول شده بود با یه حرکت بغلم کردو منو پرت کرد روی تختش با ولو شدنم روی تخت و بالا پایین رفتم روی خوشخواب چشمامو بستم تو همین حین اون کاملاً لخت شده بودو شلوارمم در آورده بودو فقط شرت پام بودروم خوابیدو دستشو کرد توی شورتمو کسمو میمالید داشتم کمکم خیس میشدم چند دقیقه ازم لب گرفتو بعداز خوردن گردنم به سمت سینه هام اومد تا یکیشو گذاشت توی دهنش یه حس خوبی اما محکم وسنگین به بدنم وارد شد و واسه مهار کردنش کمرمو از روی تخت به سمت بالا قوس دادم خوشش اومدو گفتجووون سکسی من. مورمورت میشه؟ میدونم….. حالا دارم واست سکسی …بعدم اون یکی دستشو برد زیر کمرم و سفت فشارم داد به سمت خودش با اون یکی دستشم سینمو گرفته بود توی دهنشو میک میزد اول یکم سرشو میک میزد و بعد ول میکردو یه هو همشو میکرد توی دهنش با این حرکت بی اختیار دستمو به سمت موهاش بردمو چنگی توی موهاش زدم که بیشتر تحریکش کردو بیشتر میک میزد که صدام در میومددیگه صدام در اومده بودو مدام آه ناله میکردم اونم مدام میگفتجووووون میخوامت….. آره ….میخوام آبتو بیارماون یکی سینه ام هم خیلی محکم فشار میدادو میمکیدش کم کم به سمت نافم اومدو زبونشو از زیر پرسینگم کرد توش که حس کردم یه جایی اون وسطای کسم با هر ضربه ی زبونش به نافم ذوق ذوق میکنه وای به حال اینکه به کسم برسهانگشتشو روی کسم میچرخوندو یه حس فوق العاده ای بهم دست میداد نفسهام تندتر شده بود و صدام بلندتر و با صدای نفسها و آه و ناله های مردونه ی اون قاطی شده بود دیکه دست از خوردنم برداشته بود و با اون چشمای خمار گربه ایش ذول زده بود به من که چه عکس العملی از اینکه افتاده به جونه کسم نشون میدملذت میبرد و میگفت جووووون جووووون ناله کن ناله کن عشق من عاشق این ناله کردناتمفقط برای من ناله کن جوووون (اینو میگفتو سرعتشو زیادتر میکرد که باعث میشد جیغم بره هوا)آهان همینه ناله کن چقدر منتظر این لحظه بودم بالاخره بهش رسیدماز یه طرف اوج لذت از یه طرف هم دلم میخواست تمومش کنه و این همه لذتو یه جا نبرم خیلی موقعها که به این حال میرسیدم از ادامه دادن صرف نظر میکردم اما اینجا امر امر شهاب بود و من حق انتخاب نداشتم فقط حق لذت بردن داشتمیه لحظه به خودم اومدم….حق؟ کدوم حق ؟ به خودت بیا اون دوست پسر صدفه هر چقدر هم سکسیه به تو مربوط نیست بااین فکر دوباره شروع به تقلا کردمو اونم که زود ذهنمو خوند دستامو محکم گرفتو نا فمو خورد وقتی دید اینجوری نمیشه با یه حرکت برم گردوند و جفت دستای لاغرو ظریفمو با یه دستش که خیلی مردونه و قوی بود گرفتانگار دنبال چیزی میگشت با اون نور کم سوی چراغ خواب که روشن بود نمیتونستم ببینمش خلاصه با یه چیزی که نفهمیدم چی بود منو روبه خودش برگردوند و دستامو به تخت گره کرد با داد و فریاد لنگو لقد میخواستم که از این حالت بیرون بیام اما خیلی سفت بسته بود.خیلی عصبی شده بودم که دستامو بسته بود ولی تقصیر خودم بود یا باید به خواستش تن در میدادم یا به زور میخواست این کارو کنه یعنی به معنی واقعی خــــــفـــــــــتــــــــــــم کرد.همین طور که داد میزدم پاهامو باز کرد همش سعی میکردم با قدرتم کاری کنم که به هدفش نرسه اما انگار قدرت اون بیشتر بود از نوک پاهام میلیسید و میمکید اما به کسم که میرسید میرفت سراغ اون پا چند بار این کارو انجام داد اونقدر ساق پامو لیس میزد که تنم کمی میلرزید خلاصه کلی قلق بدنم اومده بود دستش و همین رضایتشو بیشتر جلب میکردو بیشتر تحریک میشد اینو واضح میشد از صدای آه و ناله هاشو نفسهاش و اظهار نظر های سکسیش درمورد هیکلم فهمید.پاهامو که باز کرد چند دقیقه مکث کرد انگار داشت نفسشو تو سینه حبس میکرد و نگاه میکرد برخورد نفساش به تنموحس میکردم و بعد از چند بار لیس زدن به کسمعین آدمهایی که سرشونو توی کیک تولد میکنن سرشو میون پاهام برد ویه میک محکم از کسم زد که از حال رفتمو دیگه داد و بی داد نکردم و فقط به یه آه بلند که بیشتر شبیه جیغ بود و انعکاس حس لذتم بود بسنده کردم با دو دستش لپها ی کونمو گرفت توی دستشو میمالید با صدای من انگار که بیشتر تحریک شده باشه فشاری محکم به کونم داد و با سرعت و ولع پایان به جون کسم افتاد و شروع کردن به لیسیدنو خوردن .. صدام تا هفتا خونه اونورتر میرفت و پایان اتاق پر از گرما و صداهای ناله ی من بود . اونقدر داد میزدم که دیگه صدام در نمیومد غافل از این که با هر داد من بیشتر لذت میبره و انقدر کسمو میخوره که کسی برام نمیمونه چند لحظه اونقدر مکیدش که گفتم الانس که کسمو مثه ژله ازجا بکنه و قورتش بده بعد از کلی لیسیدن و مکیدن کسم یه هو زبونش و صاف کرد توش که این بار با یه آه بلند تر انگار که شارژ شده باشم پایان قدرمو جمع کردم و بی اختیار دستامو به سمت موهاش کشوندم که اون چیزی که دستامو باهاش بسته بود پاره شد و تونستم دستمو به موهاش برسونمو یه چنگی تو موهاش بزنم ،بی اختیار سرشو به کسم فشار میدادم اونم همراهیم میکرد و میگفت اومممممممممممممممممم چه کسی جوووون…اونقدر میخورمش تا از حال بری…آه ……آی…..یواش….اوووووه…..اااااااااااااااااااااااهجووووووون عشقم ….ناله کن ……دیونم کن …………..یه نیم ساعتی بود که داشت کسمو میخورد و دیگه نایی برام نمونده بود حس میکردم سِر شده به زور و التماس ازش خواستم که ادامه نده یا حداقل یواشتر بمکه…که با لرزشی به تنم بی اختیار آبمو تو دهنش خالی کردم بعد تو یه تایم کوتاه که برای من به ثانیه هم نکشید رفت دستشویی و اومدبعد از اون کیرشو گذاشت لای پاهام خودشم افتاد روم و لبامو میخورد و یه کم لاپایی بهش دادم بعد پاهامو باز کرد و کیرشو گذاشت روی کسم و هی میمالیدش به کسم گاهیم چند ضربه بهش میزدداشتم دیونه میشدم کیر شهاب داشت رو کسم سر میخورد و حس فوق العاده ای داشتم دیگه به هیچی فکر نمیکردم گفتم بزار هرچی میخواد بشه.. من الان دلم میخواد……کاملاً خیس شده بودم اونقدر کیرشو سر داد روی کسم که بالاخره رفت توش یه هو دوباره یه اهی کشیدمو با هر ضربه ی اون تو کسم توهمون رده امواج جیغ میزدماول آروم کیرشو کرد تو و عقب جلو کرد موقش که شد تا ته کرد توی کسم بعد یکم میورد بیرون دوباره محکم میکوبیدش توی کسم اونقد محکم میزد که صداشو میشنیدم دو سه بار این کارو کرد بعد تند تند شروع کرد به عقب وجلو کردن منم مثله یه آهنگ نفسهام با تلمبه زدناش هماهنگ شده بود هر چند دقیقه یه باز که خسته میشد چند ضربه میزدو دوباره با سرعت تندتری منو میکرد واقعاً نمیتونم توصیف کنم چه حالی داشتم یه سکس وحشی و ایده آل….انگار توی فیلم سوپر بازی میکردیماحساس میکردم موقعی که آبش میخواد بیاد نمی زاره تا بیشتر از با من بودن لذت ببره فک کنم قرصی چیزیم خورده بود چون فکر نمیکنم کسی تا این حد بتونه دوام بیاره ….؟منو به پشت خوابوند و یه چندتا بالشت نرم و خنک زیر شکمم گذاشت و با دستاش کونمو قمبل کرد بعد انگشت شصتشو روی سوراخ کونم تکون داد و زبونشو باز کرد تو کسم همین جوری انگشتش توی کونم بودو کسم و میخورد از پشتبعد زبونشو توی سوراخ کونم کردو انگشتشو توی کسم وای ….. چه حالی می داد فکر کنم آب خنکی، دلستری، چیزی خورده بود چون زبونش خیلی خنک بودووقتی به کس داغم میخورد کیف میداد بعد از این که کلی انگشتم، کرد. زبونشو از روی کسم به سمت سوراخ کونم میکشد و همه جاشو میمکیدو میخورد منم سرمو بی حال به بالشت تکیه داده بودم جوری که لپام زده بود از روی بالشت بیرون بی حال آه و ناله میکردمو کوسو کونم رو هوا تو دهن شهاب داشت میلغزید….یه هو دوباره آبمو ریختم توی دهنش که با صدای ملچ و مولوچ فهمیدم با ولع داره لیس میزنه تا همشو بخورهخیلی بی حال بودم اما در عین حال انگار رو ابرا بودم و کلی خسته گیم در رفته بود دلم میخواست بخوابم یه هو ولو شدمو استیل سکسمون بهم خورد از پشت بغلم کردو گفتعزیزم به این زودی خسته شدی من هنوز باهات کار دارم تازه گیرت آوردمبعدم همین طور که بغلم کرده بود آروم کیرشو گذاشت لای کسم که هنوز خیس بود و هی آروم عقب جلو میکرد که خیلی حس خوبی بهم میداد از طرفی دیگه هم از پشت داشت پشت گوشمو گردنمو میخورد و حرفهای عاشقونه تو گوشم زمزمه میکردزندگی من … نمیدونی چه حسه خوبیه تو رو داشتن …نمیدونی چقدر دوست دارم … کاش میدونستی همین طور که تو گوشم حرف میزد یه تکونی به خودم دادم که باعث شد کیرش لیز بخوره و دوباره بره تو کسم سرمو به سمت عقب به سرش فشار دادم از ته دل آه کشیدم و دستمو بردم پشت گردنشو با ناخونام موهاشو گردنشو خیلی آروم چنگ می زدمو آخ و اوخ میکردمسرعتشو خیلی زیاد کرد …. دیگه گوشام داشت سوت می کشید از فرط لذت که یه هو دیدم صدای ناله هاش داره بلند و بلند تر میشه اه اه اههه…به سرعت برم گردوندو بعد چند ثانیه کف دستی پایان آبشو روی سینه هام خالی کرد چند ثانیه بعدم برای سومین بار ارضا شدمبعد از چند دقیقه رفت و اومدوقتی دید من بیهوش روی تخت افتادم خودش بغلم کردو برد توی وان ولوم کرد من همین طور چشام نیمه باز بود و گه گاهی میدیدمش که خیره به دستاش شده که داره آبو روی تنم سور میده و میمالونهکلاً خستگی از تنم در اومد و شارژ شدم و خودم با چشمایی خماروخواب آلود از وان بیرون اومدم وشهاب و دیدم که با یه حوله سفید آغوششو برام باز کرده به سمتش رفتم اونم حولرو دورم پیچیدو بغلم کرد و روی تخت رهام کرد و خودشم لبه تخت نشستفکر کنم یه نیم ساعتی میشد که چرت زده بودم که از سنگینی نگاه یه نفر بی اختیار چشام باز شدو شهابو دیدم که بالای سرم با یه لیوان نوشیدنی خیلی خنک نشسته و همین طور ذول زده به منو داره با موهای بلندو مشیکیم بازی میکنه …نمیدونستم بعد اون همه اتفاق که بینمون رد بدل شد چه طوری باید باهاش حرف بزنم ؟ یا اینکه صحبتمو با چی شروع کنم؟فحشش بدم؟ بگم واقعاً لذت بردم؟ بگم ازش متنفرم یا که عاشقشم ؟ نصیحتش کنم؟نمیدونم ….نمی دونستم واقعاً باید چی بگم نگاهی به ساعت انداختم که داشت ساعت 330 صبح رو نشون میدادخوشبختانه خودش سکوت و شکست و گفت بیا این نوشیدنی و بخوربعد از خوردن نوشیدنی که یه هو سر کشیدمو تا آخرین قطره خوردم پرسیدبازم میخوایدر جوابش فقط نگاش کردم و تو نگاهم همش این سوال موج میزد که چرا؟ چرا من ؟چرا این جوری نگام میکنی؟جوابی ندادمبه خدا از اون روزی که دیدمت دیونت شدم فکرت از سرم یه لحظه بیروون نمیرفت نمیدونی چقدر با خودم حرف زدمو کلنجار رفتم تا بفهمم این حس واقعی یا نه؟ بعد بیام سمتت ….نمیدونی چقدر از این که به درخواست دوستی بابک او کی دادی عصبی بودم و همین باعث شد رفتارم با صدف عوض بشه و رابطمون بهم بخوره….قربونه اون چشمای مشکی درشتت برم که آوارم کرد …تو رو خدا اونجوری نگام نکن به خدا این کارو از روی هوس نکردم همش از روی عشق بودبا عصبانیت جواب دادمعشق ؟ هه… اگه عشق بود چرا به زور اینکارو کردی ؟چون میدونستم دست رد به سینم میزنیو هیچوقت حرفهامو باور نمیکنیحالا فکر میکنی باور میکنم؟مگه به تو بد گذشت ؟سکوت کردمو جوابی ندادم تا بلند شدم که حاضر شم برای رفتن ازم خواهش کرد که تا صبح پیشش بمونم چون الان خطرناکه به خصوص اینکه من خواب آلودم هستم کلی م دهنم بو مشروب میدادحتی گفت اگه بودنش اذیتم میکنه میتونه بره توی اتاق دیگه بخوابه(توی دلم خند ه ام گرفت ….گفتم حالا که کار از کارگذشته ادای پسر مومنا رو برای من در میاره)خلاصه بعد از کلی اصرارقبول کردم که تا صبح بمونمو صبح برم خونهبه سمت تخت رفتم و پشت بهش سرمو زیر پتو کردم و طوری رو تخت خوابیدم که نتونه پیشم بخوابهاما اون پررو تر بود انگار نه انگار تا چند دقیقه پیش واسه موندنه من قول داده بود که جدا بخوابیم اومد کم کم خودشو جا کرد منم مخالفتی نکردماگه الان میخواستم مخالفت کنم خیلی خنده دار بود (از حق نگذریم ازش خوشمم اومده بود و حرفاش روم تاثیر گذاشته بود واحساس میکردم یه حس تازه ای نسبت بهش پیدا کردم)زیر پتو از پشت بغلم کرد و تو گوشم زمزمه کردقربونت برم که من عاشق همین غد بازیاتم خانومی…کاش میدونستی چقدر دوستت دارمچشمامو روی هم گذاشتمو به حرفهای قشنگش که با اون صدای جذاب توی گوشم زمزمه میشد گوش میدادمکم کم صداش توی گوشم کمرنگ و کمرنگتر میشدو داشتم به این فکر میکردم که آیا این اتفاقا واقعاً از روی عشق بوده یا هوس؟…..نوشته رها
0 views
Date: November 25, 2018