سلام به دوستای گلم عزیزان خاطرمونو از کجا شروع کنیم اهان یادم اومد من اسمم محمدرضاست قد متوسط و هیکل خوبی دارم قیافمم بد نیست بنظر خودم بد نیست تقریبا خاطرم برمیگرده به یک سال میش نزدیکه عید داشتم واسه خودم لباس میگرفتم هرچی میگشتم یه لباس بدرد بخور نمیتونستم پیدا کنم چند روز کارم شده بود بیام دنبال لباس جا نمونده بود که نگردم از سجاد تا زیست خاور پروما دیگه خسته شده بودم همش به در بسته میخوردم اخرشم میخواستم بیخیال بشم که تی شرت یه ویترین خیلی مجذوبم کرد رنگ خیلی آسی داشت تک تک بود این همون چیزی بود که دنبالش بودم تا رفتم تو دیدم یه دختر مادره تو هستن دیدم یه مرده رفته تو ویترین داره سعی میکنه همون تی شرترو از تنه مانکن در بیاره گه اونیکی مرده فروشنده برگشت ازم پرسید چیزی لازم دارین راهنمایی کنم گفتم همون تی شرتی که دارین در میارینو میخوام گفت شرمنده یه دونه مونده بود این خانم خریدش گفت پدر دو هفتست علاف خیابونا شدم گفت انشالاه زود زود میاریم گفتم پدر من الان میخوام دختر یه دفعه وسط حرفم پرید گفت ما خریدیم الانم بخواین نیست دیگه خیلی واسم زور داشت یه فنچ تازه سینه در اورده داشت با من اینجوری حرف میزد تو دلم گفتم دارم برات بچه پدرم نیستم اگه نکنمت تو این حرفها بودیم یه دفعه مادر دختره برگشت گفت اتنا من که زیاد خوشم نیومده فکرم نکن احسان بپسنده بذار این جوان ورداره دختره که الان فهمیدم اسمش اتنا جندست گفت نه نمیشه خوشم اومده ما رو نمیگی کفرم در اومده بود نمیخواستم کم بیارم گفتم نه حاج خانم خیلی خوشگل تن دومادتون حتما قشنگ میشه زنه برگشت گفت پسر دومادم نیست یه مرده فلج دارم تو خونست واسه اون میخرم انگاری منو از بالای کوه انداخته باشن پایین شخصیتم خورد شد دیگه از تی شرته بدم میومد شاید این بتونه اون پسر رو خوشحال کنه بیخیال شدم یه تیشرت دیگرو خواستم تو پرو بودم دیدم فروشندهه در رو زد گفت اقا ببخشید میشه اینم پرو کنید ببینیم تن شما چطور میشه حاج خدنم میگه سایز پسرشون با شما یکیه اگه بشه که پرو کنین تا خیالشون راحت بشه با اینکه راضی نبودم چیزی رو که دوست دارم مال من نیست بپوشم ولی پوشیدم خداییش خیلی قشنگ بود تو دلم گفتم مبا کش باشه اومدم بیرون دیدم جفتشون دارن منو نگده میکنن مادره گفت اره ان ازش میشه اتنا خانمم نظر دادن اره حتما و خیلی هم میاد بهش منم اومدم تو پرو و لباسارو عوض کردم لباسای خودمو پوشیدم در اومدم بیام ببینم چقد میتونم تخفیف بگیرم دیدم مرده به اونا هزار تومنم تخفیف نمیده میگه اگه نمیخواین اون اقا میخواد از این حرفا من برگشتم گفتم حاج خانم تخفیف نده منم نمیخوام دیدم مرده بنده خدا یکم جا خورد تی شرتو دادم به اتنا یواش گفتم من نمیگیرم اینو بگو اگه تخفیف ندی نمیخریم همین اتفاق هم افتاد اونا رفتن بیرون و منم سره تخفیف الگی اختلاف پیدا کردم و رفتم دنبالشون و اون تی شرت رو کردم بهونه واسه همراهیشون گفتم یکی از دوستامو فردا میفرستم بیاد اینجا بدون اینکه تابلو کنه اونو واستون میخره زنه گفت نه پدر چیزی که زیاده تی شرته منم گفتم شما اونو پسندیدین پیاده تا سر فلسطین باهم رفتیم اونجا که رسیدیم دختره گفت. رسیدیم نزدیکه خونمون چند تا میلان پایین تر خونمونه من یه چشمک زدم بهش اونا ازم دور شده بودن من هنوز وایستاده بودم دیدم یهو اتنا برگشت و اومد طرف من گفت اگه تونستی تی شرترو بگیری این شمارمه زنگ بزن بیار پولشو بده باشه منم از خدام بود گفتم حتما تا یک ساعت به شماره اتنا نگاه مبکردم چون هم رند بود هم خیلی هول هولکی نوشته بود چون با مداد چشم نوشته بود خودکار انگاری نداشته دخترمونشب با خودم هرچی کلنجار رفتم نتونستم بهش پیام بدم منتظر موندم تا فردا تی شرتو بخرم و برم اتنا رو ببینم صبح رفتم دانشگاه دیدم همه بچها فقط اومدن کس چرخ چون بیشتر کلاسا برگزار نمیشد چندتا از دوستامو دیدم یکی از دوستام خیلی بچه زرنگی بود بهش گفتم و قرار شد عصر بره و اون تیشرتو واسم بخرهعصر شد دیدم دوستم زنگ زد به گوشیم گفت که اینجوری که میگفتین تخفیف نمیده اینکه نصفشو تخفیف دادم گفتم چطوری گفت رفتم مغازش گفتم حاجی کسکش حروم زاده من پول زیادی همرام نیست هرچی تک مونده و یه دونه هست که زیره قیمت میدی بیار برام مرده چندتا اورد چون گفته بودی رنگشو دیدم اونا نیست گفتم نه دیگه چی یه دفعه اونیکی گفت اینم هست دیروز یه خانمی از تن مانکن در اورد نخواست بخوای تخفیفم میدم گفتم چند گفتن چهل شش تومن ولی چون یه دونه مونده تو بیست پنج بده منم خریدم اومدم بیرون تو کونم عروسی بود ازش تشکر کردم قرار شد سر فرهار بیاد و تی شرتو بده بهم منم شروع کردم به عملیات خودمو اماده میکردم پیاممو چطوری به اتنا بفرستم پیام دادم عملیات موفقیت امیز بود تی شرت رو گرفتم کی و کجا ببینمتونده مین گذشت خبری نشد بیست مین گذشت دوباره فرستادم جوابی نیومد که دوستم رسید و تی شرتو بهم داد و رفت زنگ زدم به گوشیش جواب نداد گفتم شاید براش مهم نبوده الکی گفته بیخیال شدم داشتم برمیگشتم که زنگ زد ببخشید داشتیم با مادرم داداشمو تو حموم میشستیم چون میخواست با مادرم برن حرم ممنون که واسم ارزش قایل شدین و رفتین دنبال کارم گفتم این چه حرفیه وظیفست و چند تا تیکه دیگه انداختم گفت بذارین مادرم با برادرم برن تونستم میام بیرون میگیرم نشد شما زحمتشو بکشین برام بیارین منن گفت زحمت چیه رحمته گفت شما کجایین گفتم نزدیکه میلانتونم همین حوالیم گفت بهتر نزدیکین بذارین چند مین دیگه بزنگم بهتون ده مین گذشته بود زنگ زد گفت بیاین میلان. گفتم باشه پلاکه چند کت اونم گفت قلبم داشت از تو سینم در میومد یعنی میشد مگ اونو بتونم بکنمش تو همین فکرا بودم که کم بود با یه پرایدیه تصادف کنم که بنده خدا هرچی فحش تو زندگیش برد بود و شنیده بود رو نثارم کرد ولی من تو یه عارم دیگه بودم نزدیکه خونشون که رسیدم دیگه قدم نمیتونستم وردارم چم شده بود نمیدونم چه مرگم بود رسیدم دیدم یه خونه ویلایی حیاط دار بزرگه خونشون زنگو زدم در بدون پرسیدن باز شد اینا نشونه خوبی بود یانی برم تو ولی ترسناکم بود اگه بجای اتنا یکی دیگه تو خونه باشه و بلایی سرم بیارن چی دلو زدم به دریا رفتم تو یکم تو حیاط رفته بودم جلو در ورودی خونه دیدم یه دخمل ناز خوشگل وایستاده اره خودش بود دیدمش کیر علم شده بود نمیتونستم جلوی خودم نگه دارم رفتم جلوتر دست دادم باهاش و نایلون دادم بهش گفتم بازش کن و تی شرترو ببین گفت باشه بیا تو زحمت کشیدی وا اینجا اینو اوردی خسته شدی بیرونم یکم سوز داره واسه خاطر من یخ زدی درسته بیرون سرد بود ولی من داغ داغ بودم هات هات بودم رفتم تو خونشون خونه بدی نداشتن درسته تو خونشون زیاد بزرگ نبود حیاطشون بزرگ بود ولی واسه چهار نفر خیلی بزرگ بود نشستم رو مبل برام دیدم داره داد میزنه قهوه نسکافه هات چاکلت یا چایی گفتم هیچکدوم کدفی شاپ بدین مرده بود از خنده گفت مزه نپرون کدومشونو بیارم گفتم هرچی خودتم دوست داری گفت شاید دوست نداشته باشی گفتم خودتو که خیلی دوست دارم حتما اونم دوست دارم خندید و رفت بیاره منم رو مبل لم دادم دیدم صدا پا میاد برگشتم دیدم بعله اتنا خانم یه سینی تو دستش با دوتا نوشیدنی داره میاد یه دفعه دمپاییش تو پاش چرخید و مچ پاش جوری پیچ خورد و بنده خدا خوردش زمین سینی ریخت زمین منو نمیگی مثل یه گوله رفتم طرفش کمک کنم ولی نشد خورد زمین بد جور دردش اومده بود داشت گریه زاری میکرد داد هوار راه انداخته بود مثل بچه دو سالها که قاقالی بهشون ندن رفتم جلو و کمکش کردم پاشه دستمو بردم طرف گرفتمش بلندش کردم گفتم خیلی درد داره بریم دکتر گفت نه پام عادت کردست خیلی پیچ میخوره گفتم مواظب باش خودت پیچ نخوری گفت نترس الان خودمم پیچ خوردم میبینی که تو بغلتم دیدم راست میگه جوری محکم بغلش کرده بودم که حد نداشت تو این حال بودم نمیدونم چی شده لبامو بردم جلوتر دیدم اونم اورد نز یکتر لبامونو گذاشتبم رو هم لب رفت رو لب دیگه تمومه استارت کار شروع شده تا تمومم نشه بیخیالش نمیشم دیدم گفت اینجا راحت نیستم بریم اتاق خودم گفتم باشه فقط راهنمایی کنم خانم سرهنگ گفت چرا دید بغلش کردم گفتم چون تو بغل من میری مسیرو نشونم داد رفتیم طرف اتاقش خیلی اتاق نازی داشت باحال دکور داده بود به اتاقش منو نمیگی اتنا رو ول دادم رو تخت افتادم به جون لباش هی بخور هی بخور زبونامو دیگه قفل شده بود تو هم دیگه درسته لباس استین بلند یه شلوار گشاد پوشیده بود ولی موهاش خیس بود چون تازه از حموم در اونده بود اروم اروم بوسش کردم اومدم طرف گردنش شروع کردم با بوسه های ریز به شهوتی کردنش لبامو میمالیدم ارم به پوستش که گرماشو حس کن بنده خدا داشت بال بال میزد زود باش گفتن عجله نکن گفت پدر مردم زود باش گفتم باشه پیرهنشو از تنش در اوردم یه سوتین مشکی توری پوشیده بود که جلوش دووا پاپیونه قرمز داشت که اگه بازشون میکردی میتونستی نوک میمیاشو گاز بگیری سینهاشو شروع کردم به خوردن خداییش نه زیاد بزرگ بود نه کوچیک فقط صفت بود دوتا هلوی تازه محکم بخور بخور راه افتاده بود اتنا هم شلوار منو در اورده بود از حرکاتش معلوم بود که حرفه ایی تازه کار نیست شلوارشم در اوردم دیدم شورتشم ست سوتینشه و همون دوتا پاپیون رو داره با این فرق که دینا بلرن و بازشون کنی کل شورت از تنش میفته درسته شورتشم فقط تور بود از رو شورتش یه عالنه کوسشو بوسیدم و شورتشو در اوردم گفت بکن توش دارم میمیرم گفت وایستا زوده کاری باهات میکنم روزی صدبار بزنگی بگی بیا منو بکن گفت الان بکن صدبارو نخواستم نکن گفتم باشه میبینی چی میشه خوب گفت باشه زبونمو لوله کردم دادم تو کوسش شروع کردم به خوردن کوسش دلم میخواست اونقد ارضاش کنم ضعف کنه یه دفع دیدم یه جیغ اروم زد و ارضا شد من مثل خیلی ها نیستم که میگن دو ساعت تلمبه زدم ارضا نشدم مگه کمرشون از چیه من خیلی بتونم جلوی خودمو بگیرم نهایتش ده مین هست وری با کاندوم تاخیری تا نیم ساعت و حتی چهل مین هم شده ولی دیگه دو ساعت سه ساعت خیلی جوکه از اصل در نیایم اتنا گفت حالا نوبت منه بخواب رو تخت شروع کرد به لباسامو در اوردن و شورتمو اخر سر کند از پام کیرمو محکم گرفته بود داشت نگاهش میکرد گفت خیلی بزرگه راستم میگفت اوقد شهوتی شده بودم فکر میکنم همه خونه بدنم تو گیرم بود شروع کرد به ساک زدن خیلی حرفه ای ساک میزد هم جق میزد هم ساک میزد مثل پورن استارا ساک میزد سطنهاش حتی تکونم نمیخوردن اونقد سفت شده بودن بعد چند مینی که ساک زد گفتم برگرد از پشت تا کونتو اماده کنم که گفت عمرا از کون نمیدم بذار جلو بازه راحتم گفتم باشه کیرمو یکم خیس کردم اروم کر م تو کوسش خیلی تنگ بود بگم از کون تنگتر بود دروغ نگفتم ولی تنگ بود یکم که کیرم رفته بود تو دیدم داره درد میکشه گفتم میخوای بیخیال بشیم گفت نه گفتم دردت میاد گفت بجهنم یکم فشار بدی تموم میشه دردم یکم فشار دادم دیدم داره از حال میره کیرمو در اوردم دیدم سر کیرم خونیه گفتم بهم دروغ گفتی تو پرده داشتی گفت اگه میگفتم اره دارم میدونستم امروز خراب میکنم اگه قراره مال هم باشیم پردرو میخوام چیکار هم گیج شده بودم هم شیطون لامصب داشت گولم میزد یه کس جلوم بود منم زیاد با کون حال نمیکنم از خدام بود بکنم تو کوسش این دفع اروم اروم رفتم جلوتر دیدم پردشو کامل زدم دیگه موقعیتشو نداشتیم که تو چند تا پوزیشن امتحانش کنیم چون اتنا هم درد میکشید هم لذت میبر دلم نمیومد اذیتش کنم دیگه واسه همین میخواستم کیرمو بکشم بیرون جفت پاهاشو قلاب کرد به کمرم نذاشت بکشم بیرون گفتم بکن بذار ارضا بشیم جفتمون اتنا داشت بدنش میلرزید خیلی هیجان داشت خیلی خوشش اومده بود منم تند تند داشتم تلمبه میزدم منم داشتم تو یه دنیای دیگه زندگی میکردم وای عجب روزی بود جفتمون باهم ارضا شدیم حتی نتونستم از تو کوسش در بیارم اون تو ریختم شانسی که اوردم کاندون داشتم والا الان پسر یا دخترم به دنیا اومده بود و چند ماهش بود چون خانما حساسن بعد سکس حتما بیشتر بهشون محبت کنی بدنشو مساژ دادم بوسیدم لب گرفتم و همدیگرو بغل کردیم ازش پرسیدم چرا اینکارو کردی گفت عاشقتمنوشته محمدرضا
0 views
Date: November 25, 2018