از عشق تا نفرت

0 views
0%

چند روزی بود خیلی به زندگی نا امید بودم وبه افسردگی حادّی دچار شده بودم که یه روز…تو خونه تو افکارم غرق بودم که یه mms حاوی یه عکس سکسی برام اومد شماره کسی کهmms رو داده بود نا آشنا بود به همین خاطر زنگ زدم به شمارش.یه دختر جواب داد گفتم شما به من mms دادید؟ که گفت لابد شماررو اشتباه وارد کرده من هم گفتم اشکال نداره فقط زنگ زدم بابت عکس تشکر کنم.بالاخره طی چند تماس دیگه دنا(همون دختر) دوست شدم .من که تا حالا با هیچ دختری دوست نبودم و تماسی نداشتم اوایل مثل آدمای کس خول فقط قصدم دوستی بود.ولی کم کم داشتم به دنا علاقه مند میشدم چون منو از نا امیدی در آورده بود اونو فرشته نجات خودم می دونستمیه روز با هم تو پارک نشسته بودیم یه کم چیپسو خرتو پرت که خوردیم من که بهش خیلی وابسته شده بودم و می شه گفت عاشقش شده بودم یه گوشه خلوت نشسته بودیم که اوّل یه بوس ازش کردم (ولی با کلّی ترس( که کاری نکرد ولی وقتی لبامو به لباش نزدیک کردم خودش زودتر ازمن از لبام یه ماچ خیلی سفت کرد .تو این دوران دنا کلّ زندگی من شده بود و من واقعا عاشقش بودم و جز حسّ عشق و علاقه پاک چیزی به اون نداشتمیه روزی بی دلیل به من اس داد که چرا بامن دوست شدی؟ -من که بدون اون دیگه دلیلی واسه زندگی نداشتم ونمی خواستم از دستش بدم بهش اس دادم که می خواستم برات بمیرم و می خوام حتیّ بعد مرگ هم با تو باشم .عصرهمون روز که با هم قرار گذاشتیم من به اون پیشنهاد ازدواج دادم و معلوم بود که اون از من هم مشتاق تره وازم تو ماشین یه لب سفت وسخت گرفت این خوشی 10 دقیقه بیشتر طول نکشید تا دنا به من گفتیه چیزی بگم ناراحت نمی شی؟واسه چی ناراحت بشم؟ مگه چی می خوای بگی؟گفتیه رازیه که باید قول بدی ناراحت نشی.گفتمباشه.گفت یه ساله که پسر داییش پردشو زده.بعدش گفت ناراحت نشدی (مثلا می خواست از همون اول صادق باشه)من هم با لبخند تلخی همراه با بهت زدگی گفتمنه. بعد از یه ساندویچی که با دنا رفتیم ومن هیچی از اون زهر ماری که می خوردم نمی فهمیدم وهمش تو فکر بودم .وقتی برگشتم خونه.دیگه دلیلی واسه ازدواج با دنا نمی دیدم – یه دختر جنده لاشی که می تونم به راحتی بگامش حتیّ یه دیوونه زنجیری هم نمی خواست باهمچین دختری ازدواج کنه . من که دو سه باری دنا رو برده بودم خونمون و خونوادمم از دوستی من و دنا با خبر بودند و چون قبلش برادرم با یه دختر دوست بود و کلّ فامیل می دونستند کسی جرات نمی کرد به من اعتراض کنه چون میدونستن چه جوابی میدم.خلاصه یه روز دیگه بردمش خونمون و طبقه بالا که اتاق منه نشسته بودیم رفتم پایین تا یه چای براش بیارم وقتی با چای برگشتم بالا دیدم مانتوشو درآورده وبا یه بلوز آستین کوتاهه . وای چه دستهای سفیدی داشت که من احمق تو اون همه وقت فقط و فقط عاشق اون بودم ومتوجّه نبودم چه گوشتی تو دست و بالمهبعد از اینکه چایی اش رو خورد خوابوندمش وازش لب گرفتم و اون هم فکر می کرد طبق معمول کاری جز چند تا بوس ولب گرفتن باهاش ندارم .بعد یه لب طولانی تقریبا 5 دقیقه روش دراز کشیدم وبغلش کردم اون هم منو تو آغوش گرفته بود که یهو شروع کردم به خوردن گردنش و یه بوس از روی سینش کردم اون که تازه متوجه شده بود چه قصدی دارم یکی از دکمه های پیرهنم رو بدون هیچ حرفی وبا سکوت پایان باز کرد و یه دفعه با هم زدیم زیر خنده یه لب دیگه از هم گرفتیم و به خاطر اینکه زودتر لباسامونو در بیاریم لبای هم دیگرو ول کردیم طی چند ثانیه فقط رو به روی هم با یه شرت وایسادیم من اولّش روم نمی شد شرتمو در بیارم ولی اون با پرّرویی پایان شرتشو درآورد وشرت منو هم خیلی ناگهانی کشید پایین وکیرمو کرد تو دهنش(یعنی من عاشق همچین کسی بودم؟ بی خیال) وخیلی ماهرانه ساک می زد البته من چیزی از خوب یا بد ساکیدن نمی دونم چون تا اون روز کسی کیرمو نساکیده بود ولی بهم خیلی حال داد…بعد از نزدیک یه ربع ساک زدن حوصلم سر رفت و کیرمو از تو چنگ و بالش کشیدم بیرون و گفتم بسّه دیگه مگه ناهار نخوردی؟دنا خوابید رو زمین و لای پا هاش رو باز کرد و گفت حالا نوبت توءِیادم افتاد که ممکنه کسی بیاد بالا پریدم و در رو از توقفل کردم کلید رو هم گذاشتم بهش باشه که از اون طرف نشه با کلید هم بازش کرد . دنا که گیر داده بود حالا تو باید کس منو بلیسی بهش اعتنا نکردمو با قیض گفتم برو پدر وکیرمو با فشار پایان کردم تو کسش . حسّی که برای اولّین بار تجربش می کردم مثل این بود که قلبم رفته بود تو کیرم و می خواست از بدنم بزنه بیرون …اول با نفرت می کردمش 15 سانت کیر داشتم 20 سانت هم قرض گرفتمو تا می شد تو کسش تاپوندم یه جور می کردمش که تا آخر عمر کس دادنو ببوسه و بذاره کنار تا دیگه وقت منو نگیره و آخرش هم بگه پردم پارست اولّش با نفرت می گاییدمش ولی هر چی سفت تر تو کسش می کردم بیشتر لذّت می برد بعد به خودم گفتم منم خوش باشم و یه حالی بکنمهمینطور که سینه هاشو می خوردم عذر خواهی کردم و گفتم که می خوای کست رو بلیسم؟ اون هم زود خر شد و گفت نه عزیزم تو فقط بکن….من هم چون اولّین بارم بود زود آبم اومد کیرم رو از تو کسش در آوردم وتا اومدم آبمو بریزم رو شکمش زود پرید و کیرم رو باعجله کرد تو دهنش . تخمین این که چقدر یا چند لیتر آب ازم خالی شد غیر ممکنه ولی اگه بنزین بود یه قطرشو هم بهش نمی دادم …من دیگه منگ منگ شده بودم ودیگه حال پوشیدن لباسهامم نداشتم خیلی خوابم گرفته بود و خلاصه خیلی حس خوبی داشتم با زور لبا سامو پوشیدم انگار داشتم کوه می کندم . دنا گفت منو برسون منم تو دلم گفتم کی حال داره تو جندرو برسونه ولی به خودش خیلی آروم تر گفتم خودت برو . یکم ناراحت شد ولی خداحافظی کرد و رفت فردای اون روز زنگ زد به گوشیم گفت می خواد لباس بخره وبرم دنبالش …ولی من دیگه آدم قبلی نبودم و تصویر دیگه ای از دنا تو ذهنم شکل گرفته بود و دیگه عاشقش که نبودم هیچ ازش متنفر هم شده بودم .گفتم برو پدر نه دیگه به من زنگ بزن نه دیگه حتّی کیرمو میدم بخوری .با صدای بغزآلودی گفت آخه چرا؟گفتم چون جنده لاشی ای جنده لاشی و قطع کردم بعد یه مدّتی فهمیدم که فرید دوستم شماره منو به دنا داده بود و فرید همون پسر دایی دناس که پردشو زده .آخ که من احمق چقدر پول و وقت واحساس پاکم رو به پای یه جنده لاشی ریختم ولی آخرش خوب تو کاسش گذاشتم و با اینکه خیلی وقت منو گرفت ولی هم از افسردگی منو نجات داد و هم خوب کسی رو کردم که الآن پشیمونم چرا ازش فیلم نگرفتم .میدونم با احساسات یه دختر نا پاک بازی کردم ولی اصلا ناراحت نیستم و باید دخترها بدونن که ماپسرها هیچ قصدی برای دوست شدن با دختر ها نداریم جز ســــــکـــس سکس سـکـــــــس.و پسرها هم مواظب باشن که هیچ وقت نمی شه به دخترا اطمینان کرد.(هیچ دختری)نوشته khorous

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *