از مواد بیزار شدم

0 views
0%

وقتی شما باخودت کنار آمدی و تونستی به خودت ثابت کنی که چه هستی و نباید ازآنچه هستی سرباز زنی بلکه باید تلاش کنی بهترین نحو در آن بدرخشی و قدر موقعیت ها رو بدونی من هم وقتی باخودم کنار آمدم دیدم که موقعیت ها را به آسانی تاکنون از دست دادم و باید از آنچه در آینده بدستم میرسد استفاده کنم من قبول کردم با داشتن سی و اندی سال در رابطه ای جنسی بیشتر تمایل به کون دادن دارم و این برایم خیلی عجیب آمد که آنکس که از کون نداده هیچ موقع نمیتونه مدعی باشه که از سکسش لذت میبره چون هنگام کردن تنها ده درصد لذت وجود داره همانطور که برای یک خانم تا هشتاد درصد و در نوع ایده آل آن صد درصد میرسه همین آمار درمورد افرادی که از کون حال میکنند بیست درصد میرسه در حالی که مردانی که از کون میدهند درصد آمار لذتش آن چنان زیاد است که آنها دوست دارند که بارها این عمل را با آنان به صورت های مختلف انجام دهند . بقولی که میگن کافیه یکبار کون با کیر حال کند یا بقولی دیگر که میگن یکبار کیر حرامی بخورد دیگر پایان است اما من اضافه کنم که پایان این بستگی به لذتش دارد چون من آدم هایی را کردم که الان ازدواج کرده صاحب خانم و فرزند هم هستند و ادعایی مردانگیشون هم خیلی میشه همین ها موقع دیدن من سرشون را پایین میگیرند و گوز گوز نمیکنن . و دیدم که طرف چند نفر کرده بودندش و حالا کونده ای شده که ادعایی لات بودن میکنه و جلوی کسانی که کونش کردند بقول معروف کونده پررو شده اند . من دورانی مشروب میخوردم وسکس داشتم یا فاعل یا مفعول بودن برای من یکسان است اما حالا چند سالی هست مشروب نمیتونم بخورم و همون موقع ها حدود سه سال پیش کم کم تفننی و بعد عادت هفته به هفته و بعد روزها فاصله کمتر تا شد امروز که شدیم اسیر مواد . مواد که اگر نکشیم خوابمون میگیره و اگر دوتا کام بگیریم بیدار میمونیم و اگر بیشتربکشیم حال و فاز سکسی میگیریم و تو سکس ها کم کم رو به مفعول شدن بیشتر شد و بدبختی اینه که میدونی مواد با آدم داره چه میکنه اما یک حالی که آدم از خودش بیخود میشه اون لذت داره لذتی که کم کم آدم رو کاملا بچه کونی بی اراده میکنه شیشه یا آیس یا کریستال هرکوفتی که اسمشو بگی برآورد کردند بیست برابر بیشتر انسان را از هروئین در مرض خطر قرار میده با دانستن همه ای این حرفا بود که کم کم با برنامه ای که تنظیم کردم ابتدا همه ای افرادی که در کنارم به مواد آلوده بودند را کنار گذاشتم و با همون مواد زمان کشیدن را فاصله دادم و با کمک از خدا و اراده ای محکم تونستم آنرا کنار بزنم و بعد از بیست و یک روز نکشیدن خودم رو به کلنیک ترک اعتیاد برسونم و با پزشک و نوع ترک نمودن و ثبت نام خودم در ترک به شیوه ای نو اسمی را هم ثبت شده داشته باشم و همین حالا با گذشت حدود هفت ماه و هجده روز پاک باشم به ورزش رو آوردم و کمی خانواده ام که مرا به عنوان انسان هم قبول نداشت حالا روی من حساب کنه و قدر این را میدانم از خدا بارها تشکر و سپاس دارم کمک کرد هرچند وسوسه های آن چنان قوی است که بعضی موقع ها خودم را در اتاق حبس میکنم اما تونستم از این راه اشتباه برگردم . این ماجرایی که براتون در این پایین میگذارم برای خواندن یکی از ماجراهایی است که در آن ایام که با کشیدن آن حس میکردم که انگار آخرین باری است که میخوایی سکس کنی یادم میاد گاهی افرادی بودند که مثل خودم بودند و حتی یکی هم بود که گروهی بودم باهاشون همه مثل خودم بودند و اما این ماجرا شاید نتونستم آنطور که خواننده خوشش بیاد بنویسم اما آنچه رخ داده را از دید خودم مینویسم امید است اشتباهات منو تکرار نکنید و بدونید بچه کونی سالم بهتر از جنده لاشی بچه کونی معتاد هست . برای اینکه زودتر بخانه برگردم برای اتوبوس و سفر با آن چند ساعت صبر نکردم و با سواری از شهرستان راه افتادم اما در بین راه استان سواری ناگهان خراب شد و یک ساعتی راننده با آن ور رفت و در آخر امداد خودرو آمد و به همان استانی که بودیم قرار شد یدک کند و من کرایه تا آنجا را پرداختم و با آنکه کنار جاده ایستاده بودم و هنوز هوا تاریک نشده بود ماشین ها باسرعت از کنارت میگذشتند و من اولین وسیله ای که یک نیسان بود و تا استان بعدی هم نمیرفت و برای بار سنگینش هم سرعت زیادی نمیرفت ولی از آنجا ماندن خیلی بهتر بود خدا عمرش دهد در یک ورودی شهر که آنجا روشنایی و ایستگاه برای ماشین داشت و تردد هم بیشتر بود پیاده کرد و پولی هم نگرفت و رفت اتوبوس بین استان که سوار شدم حدود دوساعت تا رسیدن به استان سرپا و جاتون خالی آنقدر بوی تعفن و لجن داشت که کم مانده بود چند بار عق بزنم و نمیدونم از چی بود ولی پول دادم و در استان بعدی بعد عوارضی که دوکیلومتر پیاده رفتم منتظر بودم که یک وانت مزدا با باربند یک جوان راننده ای آن بود و گفت میره تهران و با خوشحالی سوار شدم سرعت آن خوب بود و نیم ساعت گذشت که در اثر خماری چشمانم گرم و خواب و بیدار بودم که شاید ربع ساعت خواب گرفت و ناگهان با صدای فندک اتمی و توقف ماشین بیدار شدم و دیدم راننده با یک پایپ داره شیشه میکشه و با دیدن من جا خورد ولی من گفتم پدر من دارم از خماری میمیرم تنها تنها و دوسه کام گرفتم و جنسش آشغال بود من همراهم مقداری که بشه باهاش ترکوند دونفر رو داشتم و از تو جورابم پایپ تمیز خودم را بیرون آوردم و همه ای جنس رو داخلش ریختم و اول مهیا کردم و بعد دادم راننده دو سه کام گرفت که یک آن پایپ خودشو که لجن بسته بود از کثیفی انداخت بیرون و گفت من رانندگی میکنم تو بکش و منم از خدا خواسته در حین رانندگیش میکشیدم و گاهی کامی هم برایش میگرفتم و تاریکی و نبود تردد ترافیکی سالی قرنی یکی یا دوتا با سرعت یا از ما میگذشتند یا ما از کنار آنان که توقف داشتند میگذشتیم و حواس هم بود که کسی نبینه و مقداری که از معمول بیشتر شد فکرم رفت فاز سکس و از مرده که یکی دوسال از من بزرگتر میخورد داشته باشه بدون خجالت و رودرواسی مطابق معمول پرسیدم بچه کجاست و کم کم سکس رو انداختم و مقداری هم بیشتر گرفتم کام برایش که موتور آن هم روشن شد و حسی بینظیر بود و هشتاد کیلومتری تهران حرف هایی سکسی در آن ساعت باعث شد من اعتراف کنم که مفعول میشوم و داشتم میپختمش تهران اگر شد بیاد در خانه که خالی و کسی نبود باهم حال کنیم اما وقتی در ماشین کیرشو دیدم خیاری با اندازه ای متوسط که حال زیادی با کون گشاد من نداشت و حالا اون دست بردار من نبود و پیشنهاد کرد که برویم در سی کیلومتر مانده به کرج در شهرکی که خانه ای دوستش بود آنجا با او که اهل کون بازی و کون کردن هست حال کنیم و نظرمو حتی نخواست یک تک زنگ زد و اونم تماس گرفت سه نصف شب بیدار بود خوب معلوم بود که آدم سالم که آن ساعت بیدار نمیمونه و طرف دعوت کرد و خانه که میگفت یک باغی بود که در آن یک دو اتاق تو در تو که یکی محل پخت و پز و کوچک هم بود و دومیش محل استراحت و کفش سیمانی بود یک بخاری بود که حتی برق هم از شانس نداشت آن موقع و یک دوتا شمع روشن بود که طرف مهیار اسمش بود و کمی اندام درشت و پهن معلوم بود جلو سینه بدنسازی کار کرده و بازوهای بزرگی هم داشت و اونم حدس من درست بود شیشه باز که اول مقداری که از جنس من مانده بود را سه نفری رو تخت یک نفره اش کشیدیم و جالب بود کف اتاق پراز ته سیگار بود که انداخته بود و کنار تخت یک میز کمد چوبی داخل میز بود و پنجره هم سازنده برای آن قرار نداده بود و با آنکه هنوز آخر تابستان بود اما آنجا هم هوا سرد و سوز داشت و هم بخاری نفتی روشن و حال میداد گرمای آن وقتی جریان رو شنید و از زبان امیر دوستش که راننده هم بود و مقدار کمی هم از شیشه ای خوبی که مهیار داشت کشیدیم و امیر چون عجله داشت و باید قبل از ساعت هفت در تهران قراری داشت و از مهیار دوسش خواست یک پنج دقیقه بیرون باشه و بعد بیاد چون حسابی هست که قرار هست تسویه کنه و مهیار یک نخ سیگار از سیگار های من برداشت و روشن کرد از اتاق رفت بیرون و من به امیر گفتم چرا گفتی بره گفت میخوای بگم بیاد برای خودت گفتم و منم گفتم نه باشه ممنون و من کاملا لخت شدم ولی امیر لباسشو درنیاورد و تنها شلوار با شورت را در آورد همون اول کیرش شق بود و قبل از خوردن آن امیر با فکر کنم وازلین بود کونم رو با آن چرب کرد و دوانگشتشو تو سوراخم بازی داد و بعد من تونستم براش ساک بزنم و حال نمیداد چون کیر کلفت و دراز هم ساک زدنی هم از کون کردنی بیشتر حال میده و سعی میکردم تا همه آنرو تو دهانم جا کنم فقط یک سانت کمتر از کیرش بیرون مانده بود و دهانم پراز آب دهانم که کف کرده بود و خواستم تف کنم که تو همین حین نمیدونم فشار دادنش همزمان یا تکان فک دهانم یا چیشد که همه ای کیرش داخل شد و با آنکه چیزی حساب نمیکردم اما داخل حلقم بود و عوضی که میدانست چه اتفاقی روی داده از آن هنگام فرمان را دستش بود و سرم تو دستانش نگه داشته بود و من هیچ اختیار نداشتم و هیچ مهیار که برگشت با دیدن صحنه گفت اوووووووف حساب و کتابی راه انداختین و امیر هم تا جایی که از حلق من بیرون نیاد عقب و جلو میبرد و مهیار کاملا لخت شد وقتی دید امیر فرمان را ول کن نیست با مالوندن کیرش و راست کردن و بعد که کاملا سیخ شد مهیار کمی بدنمو از پاهامو کج کرد و به صورت نیمه بغل بودم و سرکیرشو با آب دهن و کمی هم روسوراخ کونم و با فشار داخل کونم آورد همزمان هم آب امیر آمد و من که درد گرفته بود چون نمیتونستم حرف بزنم با صدای آآآآآآآآآآآآآآآآآ و با ناله همراه بود و بعد تو تلمبه زدن هاش آآآ آآآآآ شنیده میشد که امیر آبشو خالی کرد تو حلقم و کشید از حلقم بیرون و گفت بمن حالی کردی و من اشک تو گوشه چشمانم بود و از درد کونم و فک دهانم که گاییده شده بود نمیدونستم حرفی بزنم و امیر شلوار پوشید و گفت مهیار فعلا من میروم عجله دارم بعد میبینمت مهیار خان هم انگار نه انگار که تا قبل از آن قوربون صدقه میرفت و حالا انگار یکی از اعراب دشمن ایرانی رو گرفته داره از کون میگاد برای اولین مرتبه بود با کسی سکس میکردم که جلوی آن عروسکی بیشتر نبودم هر مدل که تو ذهنتون باشه گاهی منو در بغل میگرفت گاهی رو تخت منو مچاله میکرد و گاهی رو من دراز میخوابید و دوبار هم آبش در نیم ساعت شاید بیشتر آمد و مگر باز رها میکرد و تو دستانش و تو بغلش گرفته بود نمیدانم چرا نتونستم گاز بگیرم و یا بهش حمله کنم چرا زورم بهش نمیرسید و اون هیکل بزرگ نداشت اما نشد از تو بغلش بیرون بیام و خسته و اسیر همونطور هردو خوابمون برده بود و یک آن دیدم که صبح شده و نزدیک ظهر است و مهیار هم نیست و گوشی موبایل و هرچی پول و ساعت تو دستم را در خواب از من برده بود و با پوشیدن لباس و شلوار و دنبال کفش ها گشتم نبود و یک کفش پاشنه خواب و جلو پاره که پای او بود برایم گذاشته بود از آنجا بیرون آمدم و دوتا سگ جلوی درب با دیدنم از جا بلند شدن و با آنکه زنجیر برگردن داشتند اما سعی میکردند زنجیر را پاره و سمت من حمله کنند و ترسیدم باخودم گفتم الان یکی دیگه میاد میگه اینجا چیکار میکنم و تا بخوام ثابت کنم که تازه بمن تعرض هم شده امکان دارد یا خودش هم اقدام کند یا کار به پلیس بکشد و از لب دیوار گرفتم و پریدم آنسوی دیوار و تا رسیدن به خانه از سر راه یک دربست گرفتم و در محل پول از کاسب محل دستی گرفتم و پول آن را دادم خانه دوش گرفتم و رفتم مخابرات سیم کارت رو سوزاندم و کون و دهنم رو آن طور گاییدن و پول و گوشی تلفنم و ساعت و کفش را از من بردند تا بیش از قبل از مواد بیزار شدم .

پایان

خاطره ها چه بد چه خوب همیشه در ذهن ها نقش دارند بعضی باعث غرور و بعضی سرافکندگی .

– –

( دوستان همه ما میتونیم کون بدهیم یا فقط فاعل باشیم من انتخاب کردم بچه کونی شدم و تو میل خودت اما هرچه خواستی باش دور مواد و دود را خط بزن حتی دوستانی که اهل آن هستند را کنار بگذار و مطمئن و با ایمانی که دارم میگویم حتی دوست معتاد میگوید نه نکش ولی وقتی کرم آنرا تو بدنت انداختن راه من را پیش خواهی گرفت پس اگر مال و منال نداری و عنکبوت هم در جیب هایت تار بسته بدان از آنان که در پول غوطه ور هستند ولی معتاد هستند تو یک گام نه چند گام بالاتر هستی فردی را میشناسم که پدر او میگفت کاش پسرم سلامتی خودش را بدست میاورد و من کارگری میکردم پس نتیجه اخلاقی میگه قدر تندرستی و سلامتی خودتان را بدانید و از خط سالم و راست کج نشین و خوش و خرم در پناه خدا باشید . )نوشته ا م ی ر س ی ک ن

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *