استاد بیشرف نامرد

0 views
0%

الان اصن اعصاب ندارم .از سکس بیزار بودم و هستم .اومدم این جا که بنویسم اوضاع داغونمو و برم .من 17 سالمه .بچه تهرونم . خیرسرم نمره اول کلاسمون .انواع کلاسا ی تست می رم خصوصی .همینا کار دستم داد .الان که دارم مینویسم دارم گریه زاری میکنم .از همه چی متنفررررررررررررررم .شنبه همین هفته ساعت شیش و نیم عصر رفتم کلاس خصوصی تست ثبت نام کردم با یه استاد 25 ساله .بیس و پنج سالشه ولی واسه کنکور درس میده .همه تعریفش میدادن .حتی مدیرمون گفت مینا واسه تو این عالیه که با اقای … کلاس بگیری .بچه ها میگفتن خوش بحالت .چه اقا معلم ناز و خوشگل و جوونی .کاش ما هم باهاش کلاس میگرفتیم .( این استاد 25 ساله که اسمش شایان هست با دانش اموزای سطح بالا کلاس میگیره )خلاصه گذشت و من هر روز می رفتم خونشون بهم درس میداد .خیلی خوشگل بود .موهاش لخت و سیاه بود خودش سفید با چشمای سیاه .اندام قشنگ ……..حس میکردم یه جوری نیگام میکنه ………اشغال …. این شانس منه بیچاره بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟این همه شاگرد اخه شنبه همین هفته کارمو ساخت .رفتم خونشون دیدم تنهاست .قبلا دو تا دختر دیگه می اومدن یا مامانشم خونه بود .ولی حالا تنها بود . شیک هم کرده بود و لبخند میزد ….. عوضی .وقتی دیدم کسی نیست به روی خودم نیاوردم و کتابامو که دراوردم گفت مینا ……..با تعجب نگاش کردم . منو به اسم صدا زد.دوباره گفت میخوام مال خودم بشی .حالا دیگه می لرزیدم .در خونشونو قفل کرد .دیگه به گریه زاری افتادم . ( خاک تو سره بی عرضه و بی اعتماد به نفسم )اومد گفتم اومدم بدنتو ببینم .مالش بدم .نوازشش کنم .ببوسمش . اخرشم بکارتتو خودم پاره کنم .اشک تو چشماش جمع شده بود .با بغض داد زد حیفم میاد یکی دیگه تو رو بگیره . تو مال منی .داشتم دست و پا میزدم .لباسمو دراورد . میگفتم ولم کن .تو مثلا استاد منی ………ولی اخرش تسلیم شدم . با حال زار سوتین مو در اورد و چنان سینه هامو می مکید که فقط اشک می ریختم .دستش که به پایین تنم خورد بی جون شدم .شروع کرد به خوردن کسم.بی شعور چنان با دندون میکشید که از درد می لرزیدم و جیغ نمیزدم .از ترس اینکه یکی صدا بشنوه و بفهمه و رسوا شم .لای پاهامو وا کرد و گذاشت تو کسم .چنان فشار داد که از درد چشام تار شد .با تموم وجود جیغ زدم . فقط خون میدیدم که راه افتاده .شایان خندید و گفت چه باکره ای بود …. ای جون …فدای اون درد کشیدنت بشم . نگاه چه ناز پاره شدش …..دید که دیگه توان تکون خوردن ندارم از پشت گذاشت ………فقط گریه زاری میکردم و ناله میکردم چرا با من ؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا اخه ؟؟؟؟؟؟؟؟کارش که تمو شدلبخند زدو گفت تموم شد مینای من .بیشرف دستمو گرفت برد تو دستشویی چون خودم گیج بودم . خونا رو شست و گفت بخواب خوبه واست .هی باهام حرف میزد ولی من لباسامو پوشیدمو از خونش رفتم بیرون .الانم گیجم .نوشته مینا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *