استوار هنگ مرزی بچه کونی بود

0 views
0%

اول خاطره بگم که خاطره فاقد صحنه های سکسی میباشد.سال 88 رفتم خدمت سربازی بعد اتمام آموزشی برای ادامه خدمت منو فرستادن هنگ مرزی شهرستان …. من کُرد هستم و شهر … هم زبونم بودن ازهنگ مرزی … منو فرستادن یگان ویژه هنگ مرزی … تو یگان فقط من کُرد بودم بقیه اکثرا ترک بودن یه استوار بود که تقریبا 38 سالش بود با قدی متوسط و تقریبا لاغر اندام و سرش تاس بود. استوار خیلی شوخی میکرد و بیشتر فحش میداد( به همه سربازا)در کل بین حرفاش زیاد فحش میداد.تو محوطه یگان موقع رد شدن از کنارم2بار به کیرم دست زد که یکی دو انگشتش به کیرم میخورد. تعجب کرده بودم که استوار چرا به کیرم دس میزنه حتی یه بار که کیرم شلوارمو زده بود بالا به کیرم اشاره کرد گفت این دیگه چیه منم از رو شلوارم یه دستی روش کشیدم دادمش پایین.اینجا قاچاقچیا به خاطر اینکه تو کوه و جنگل هستن از بی سیم استفاده میکنن و یگان ما هم یه بی سیم از نوع قاچاقچیا داشت که استوار پیشنهاد داد برای گرفتن قاچاقچیا از بی سیم استفاده کنن و چون کُردی حرف میزدن متوجه نمیشدن به من گفت تو امشب با من بیا بی سیم رو میدم دستت گوش بده ببین کی و از کجا میان( البته کور خونده بود من هم زبونم رو لو نمیدم حالا که مشروب داشته باشه)خلاصه شب ساعت تقریبا 11 میشد راه افتادیم با ماشین پوششی (ماشین شخصی)رفتیم به سه گروه تقسیم شدیم استوار گفت من با هیوا میرم هر گروه یه جای از جنگل پیاده شدیم ماه قرص کامل بود . اونجای که ما پیاده شدیم سنگهای سفید بزرگ زیاد بودن و شب روشنی بود همین که تو راه بودیم که برسیم جای مشخص شده استوار گفت کمرم بدجوری درد میکنه گفتم خوب چرا نمیری دکتر گفت دکتر رفتم اما باز خوب نشدم فقط با ماساژ خوب میشم چیزی نگفتم همش از درد کمرش گله میکرد منم گوش میکردم رسیدیم جای که باید کمین میکردیم گفت فعلا که نمیتونم کاری بکنم به خاطر کمر دردم گفتم باشه بی سیم بزن به یگان بگو برمیگردم گفت نه من دراز می کشم یکم کمرم رو ماساژ بده خوب میشم قبول کردم شروع کردم با دستم ماساژ دادن یه طرف نشستم کمرشو ماساژ میدادم که گفت اینطوری خوب نمیشم بیا رو من بخواب به کمرم فشار بده گفتم پدر بیخیال اینطوری که ماساژ نمیدن گفت کمر من اینطوری خوب میشه با اسرار زیاد قبول کردم طوری رو کمرش خوابیدم که کیرم پایین کونش بود میگفت خودت رو عقب جلو کن و خودت رو به من فشار بده منظورش مثه تلمبه زدن بود تو شُک بودم که چرا مرد گنده و همونی که تو صف نماز اولین نفر بود اینطوری میکنه.گفت یکم بیا بالاتر بازم با اسرار اومدم بالا کیرم رو کونش بود با اینکه کیرم رو از کونش جدا نمیکردم اما مثه تلمبه زدن حرکت میدادم. از این کار بدم میومد تو همین فکرا بودم گفت این چیه داره پشتم رو اذیت میکنه بله سینه خشاب بنده بود چون سه تا خشاب توش بود پشتش رو اذیت میکرد گفت درش بیار.من که مشغول در آوردنش بودم دیدم که داره از زیر شلوارش دست برده طرف کونش فک کنم داشت زیر شلواریش رو میکشید پایین بازم ادامه دادم به ماساژ دادن کون استوار گفت چرا باید اصرار کنم تا ماساژ بدی اینجا که کسی بچه کونی نیست و کار خاصی نمی کنیم گفتم اره بعد پرسید تا حالا سکس کردی گفتم نه گفت یعنی تا حالا با کسی سکس نکردی گفتم سکس نه اما دستمالی کردم گفت برام تعریف کن زود گرفتم چه نقشه ای داره میخواست با این حرفا کیرم سیخ بشه که گفتم بیخیال با تکون خوردن من و استوار دیگه کیرم نیم سیخ شده بود و کیرم وسط کونش بود داشت بدم میومد بلند شدم گفتم دیگه بسه خسته شدم زیاد اسرار کرد اما قبول نکردم که گفت بهت دستور میدم ماساژم بدی گفتم دستور هیچ با این اسلحه هم تهدیدم کنی دیگه ماساژت نمیدم خندید گفت عجب الاغی هستی خندش تلخ بود مشخص بود تو ذوقش خورده بود گفت اما میدونم کیرت شق شده گفتم نه معمولیه میخواست دست بزنه ببینه شقه یا نه که نزاشتم اصلا از گی خوشم نمیاد چه برسه با این کچل بد قیافه بعد گفت یه کم میخوابم بیا جلو میخوام سرمو روی پاهات بزارم قبول کردم بی سیم هنگ مرزی رو داد به من البته صداش رو قطع کرد گفت اگه چراغش روشن شد بهم بگو.رو پاهام خوابید کم کم به بهانه اینکه جای سرش بده میومد طرف کیرم دیگه دهنش رو گذاشته بود رو سر کیرم. آروم آروم سرش رو حرکت میداد مثل ساک زدن اما فقط شبیه ساک زدن داشتم شق میکردم لب های گوشتیش رو به کیرم میمالد همش میخواستم به یه چیز دیگه فکر کنم که شق نکنم به آسمون خیره شدم پر ستاره بود اما نمیتونستم جلوی شق شدن کیرم رو بگیرم الکی گفتم استوار چراغ بی سیم روشن شد پاشو صداش رو زیاد کرد اما چیزی نشنید بازم خوابید اینبار با شدت بیشتر دهنش رو روی کیرم حرکت میداد یه بار دیگه گفتم چراغش روشن شد که باز صدای نشنید بعد گفتم استوار ساعت 1 شده برگردیم یگان قبول کرد تو راه من که پشتش بودم ایستاد گفت در مورد قضیه ی امشب به کسی نگو گفتم خیالت تخت اون شب گذشت همش تو فکر اونشب بودم فردای اون روز استوار بخاطر دیر به خط شدن که من تنها نبودم یه راست یه سیلی به من زد منم عصبانی شدم میخواستم بگم بچه کونی عقده ای چرا میزنی که زود رفت فک کنم فهمید میخوام یه چیزی بگم از دست یه بچه کونی سیلی خوردم.تو یکی از شبها که رفتیم کمین این بار یه گروهبان اومد پیشم سرش رو گذاشت رو پاهام مثه استوار دهنش رو گذاشت رو کیرم داشتم شق میکردم بهش گفتم گروهبان پاهام سِر شده رفت رو پای یه سرباز دیگه خوابید.البته تو آخرای خدمت هم 2تا از هم خدمتی هام گفتن که این استوار به بهانه ماساژ دادن کمرش میخواد به سربازا کون بده که هردوتاشون گفتن نکردیمش.البته تا آخر خدمت استوار به من می گفت کُرد تقلبی.ببخشد اگه خیلی مختصر بود و با جزئیات کامل ننوشتم چون اون شب کلا تو شُک بودم و از این خاطره چند سال گذشته جزئیاتش کامل یادم نمیاد.نویسنده هیوا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *