اشتباه بچگی

0 views
0%

با سلام و عرض درود به تمامی سایت داستان سکسی های عزیز.من رضا هستم و ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به 5 سال پیش،زمانی که 17 سالم بود.من قدم 183 و وزنم 85 بود و از نظر جثه خیلی بزرگتر از سنم نشون میدادم و همه اینو بهم میگفتن.تو مدرسه درسم خیلی خوب بود ولی به خاطره هیکل درشتم تو پیدا کردن دوست دچار مشکل بودم.همه فکر میکردن من چند سال رفوزه شدم و حتی معلم ها هم همین نظرو داشتن.خیلی شهوتی بودم و هر راهی رو امتحان میکردم تا خودمو ارضا کنم،عکس،فیلم،داستان و هزارتا راهه دیگه.چندتا دوست دختر واسه خودم دست و پا کرده بودم ولی چون سنشون کم بود میترسیدن و حتی با قرار گذاشتن و رو در رو شدن هم مخالفت میکردن.داشتم تو آتیش شهوت می سوختم.خیلی دوست داشتم سکس رو تجربش کنم.هر وقت میخواستم درس بخونم افکار سکسی میومد سراغم و تا جلق نمیزدم دست از سرم بر نمی داشت.همیشه فکر میکردم دلیل نمره های خوبم جلق زدنه.بگذریم،پیش دانشگاهی بودم و یه همسایه داشتیم که اسمش احمد بود و همسن بودیم ولی چون اون فنی حرفه ای خونده بود یه سال زودتر از من رفت دانشگاه،معماری میخوند.هر روز میومد و درباره دخترای تو کلاسشون واسمون تعریف میکرد و میگفت مخ چندتا شون رو زده و باهاشون رفیق شده ولی من میدونستم که عرضه ی این کارارو نداره.چند وقت به همین منوال گذشت تا اینکه یه روز اومد به من گفت بیا این شماره رو بگیر و زنگ بزن و صداشو ضبط کن میخوام حالشو بگیرم.مثل اینکه یکی از همکلاسی هاش بود که بهش جواب رد داده بود و اونم میخواست تلافی کنه.بهش زنگ زدم صداش نشون میداد که سنش زیاده.باهاش طرح رفاقت ریختم و گفتم شمارتو از یکی از دوستام گرفتم و یه اسم دروغی بهش دادم اونم باور کرد.فهمیدم 21 سالشه.منم الکی گفتم22 سالمه و دانشجوی برق همون دانشگاهم.صدام کلفت بود واسه همین اصلا شک نمیکرد.هرشب تا دیر وقت حرفهای سکسی میزدیم و لذت میبردم.خیلی پایه بود.دروغهایی بهش میگفتم که با فکر کردن بهش خودم شاخ در می آوردم.حتی بهش گفتم که واسه ازدواج میخوامش.بالاخره باهاش قرار گذاشتم.خونشون تهران بود،من اهل رودهن بودم.ماشین پدرم رو برداشتم و رفتم جلو دانشگاه.بعد از چند دقیقه اومد و نشست تو ماشین و بهم دست داد.داشتم از ترس سکته میکردم.با ترس و لرزی محسوس باهاش دست دادم.قیافه اش متوسط بود ولی لباس پوشیدنش مثل مادر بزرگها بود.معلوم بود وضع مالی خوبی ندارن.اون روز بردمش کنار یکی از چشمه های آب معدنی دماوند و باهم کلی حرف زدیم.دیگه دیر وقت بود که رسوندمش ایستگاه تهران.و خداحافظی کردیم.تو راه برگشت به خونه همش به حرفها و دروغهای خودم فکر میکردم و اینکه چقدر احمق بودم.چند شب بعد گفت که میخواد فردا بیاد و منو ببینه و دوست داره باهم سکس داشته باشیم.بهم گفت فردا پاید پردمو پاره کنی.طفلک باورش شده بود واسه ازدواج میخوامش.فردا صبحش کلید باغ دوستم رو ازش گرفتم و با دختره که اسمش نسرین بود رفتیم اونجا.دوستم یه آلاچیق داشتن با یه تخت چوبی که یه موکت کثیف روش پهن بود.ولی همون هم واسه من کافی بود.شب قبلش رفته بودم حموم و همه ی پشمامو زده بودم.یه دوری تو باغ زدیم بعدش اومدیم رو تخت دراز کشیدیم.گفتم میخوای بیای تو بغلم؟اونم بدون حرفی اومد کنارم خوابید.دستمو گذاشتم رو سرش و نوازشش میکردم.گفتم میخوای مانتوت رو دربیاری اونم گفت آره و پاشد و مانتوش رو درآورد و دوباره دراز کشید.گفتم میخوام بوست کنم و اونم چشماشو بست و سرشو آورد جلو صورتم و لبامون به هم گره خورد.مقنعشو در آوردم و مثل فیلمهایی که دیده بودم شروع کردم به لیسیدن گوش و گردنش.یه تی شرت آبی تنش بود.ازش خواستم درش بیاره.درش آورد.یه سوتین کرم بسته بود سوتینشو به سختی باز کردم و خوابوندمش و شروع کردم به خوردن و لیسیدن سینه هاش.رسیدم به نافش و زبونمو کردم تو نافش و میچرخوندم.فقط چشماشو بسته بود و داشت لذت میبرد.ولی برای من هیچ لذتی نداشت.پا شدم و شلوار و شورتمو در آوردم و ازش خواستم برام ساک بزنه ولی اون برخلاف قولی که دیشب داده بود اینکارو نکرد و گفت خوشم نمیاد.حالم گرفته شد.شلوار و شورتشو کشیدم پایین.وای واسه اولین بار از نزدیک کس میدیدم.ولی سیاه بود و روش دون دون بود و مثل تو فیلمها نبود.آوردمش جلو تخت و سره کیرمو وسط چاک کوسش میکشیدم.بهم گفت رضا بکن تو و پردمو بزن.ولی من از این کار میترسیدم،یه لحظه به ذهنم رسید چرا اینو ازم میخواد؟گفتم به خاطره اینه که فکر کرده میخوام باهاش ازدواج کنم یا شاید اصلا پرده نداره.بهش گفتم نسرین تو پرده داری دیگه؟یهو از جا پرید و ناراحت شد و گفت یعنی چی که پرده داری؟فکر کردی من جنده لاشی ام؟و پاشد که لباساشو بپوشه.کلی التماسش کردم تا راضی شد دوباره دراز کشید گفت بکن تو کسم ولی من گفتم امروز واسه این کار زوده.خلاصه هرجور بود طفره رفتم.گفتم میخوام بذارم تو کونت.اونم برگشت به حالت سگی نشست.با دیدن کسش از پشت داشت آبم میومد.سره کیرمو یه تف زدم و کلاهکشو فرو کردم تو کونش هنوز چند ثانیه نگذشته بود آبم فوران کرد بیرون.برگشت و با تعجب گفت آبت اومد؟؟گفتم آره.به خودم کلی فحش دادم.میدونستم زود انزالیم به خاطره جلق زدنه.رفتم لباس بپوشم که گفت کجا؟باید منو هم ارضا کنی.گفتم باشه و بعد از پوشیدن لباسهام اومدم و پاهاشو از هم باز کردم و زبونمو انداختم لا کسش و میلیسیدم براش.یه مزه ی ترش و بدی میداد.اونقدر لیسیدم و زبون زدم که آهی کشید و ارضا شد و ازم خواست برم تو بغلش.رفتم و چندبار لب گرفتیم.پا شدیم لباس پوشیدیم و بردمش ایستگاه اتوبوس پیادش کردم.بعد با یه بوسه ازم خداحافظی کرد.منتظر شدم،بعد از اینکه رفت چند ساعت تو ماشین نشستم و به اتفاقات اون روز فکر کردم.فکر میکردم سکس لذت بخش تر از این حرفا باشه،ولی من از هیچ جاش لذت نبردم.البته شاید به خاطره سکس نصفه و نیممون بود.ولی در کل ذهنیتی که نسبت به سکس داشتم از بین رفت.وقتی نسرین رسید خونشون پیامک داد ولی جوابشو ندادم و گوشیمو خاموش و خطمو عوض کردم.مثل سگ پشیمون بودم.دیگه جلق زدن رو گذاشتم کنار.دوباره چسبیدم به درس.راجع به این قضیه هم با هیچکس حرف نزدم.دوستان،حالا بعد از چند سال فهمیدم که آدم فقط باید با یکی سکس کنه که دوستش داره،نه هرکسی.الان که دارم با گوشی این خاطره رو مینویسم یه ساله که ازدواج کردم و زندگی خوبی داریم و باورم نمیشه که دارم واستون این خاطره رو مینویسم.سربلند و پیروز باشید.نوشته رضا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *