اشتباه خوب

0 views
0%

سلاممن کامبیزم،تازه 18سالم شده،خاطره ای روکه میخوآم بگم مال1.5ماه قبله.من یه دختر خاله دارمکه هم سن منه منواون هردومون تک فرزندیم اما بچه سوسول نیستیم.من تو تیز هوشان درس می خونم قدم190وپسری لاغر اندام (فقط60کیلو) دخترعمم یه کم تو درساش ضعیفه مخصوصا فیزیک که من استادشمما واقعا مثل خواهر وبرادریم ، البته نمیدونم شاید نظر اون بعد از اون اشتباه من عوض شده باشه.من یه بچه درس خون به پایان معنام و سرم اغلب تو کار خودمه یه سالی میشه کهتو خط فیلم سوپر افتادمتوخونمون فقط من از کامپیوتر استفاده می کردم تا اینکه کامپیوتر دختر خالم که اسمش یلدا ست خراب شد پدرش تو شرکت نفت کار میکنه وضعشونم توپه ولی یلدا گفت که نمی خوام تعمیرش کنم پدرشم قبول کرد اما دو هفته بعد یلدا پشیمون شد واز اونجا که پدرش به ابادان رفته بود من و یلدا خیلی صمیمی بودیم با هم می خوابیدیم بدوناینکه کوچکترین حس بدی به هم داشته باشی اون پرستاروکارشناس مد واسهمن بود ومن واسه اون من احمق بهش پیشنهاد دادم که فعلا بیااز کامپوتر من استفاده کن پسورد م رو بهش دادمهروقت فیلم سوپرجدید گیرم می اومدتو کامپیوتر سیومیکردمو وhide اش میکردم .یهبار کار هولهولکی شد یه کم سهل انگاری کردم.واشتباه. رخ داد .از مدرسه که برگشتم تو رادو سه تا صحنه سکسی دیده بودم و دو سه هفته بود که جلو خودمو گرفته بودم.وقتی رسیدم تو خونه هیچکی نبود داشتم میرفتم تو اتاقم که صدایی ازاون تو منوغافلگیر کرد در اتاق خراب بودکمی درو بازکردم وای یلدا پوشه فیلم هام رو پیدا کرده بود داشت یه فیلمmasturbation. دخترا رو نگاه میکرد یهو چشم به دستش افتاد که تو شلوارکش بودداشت تکون میخورد فهمیدم داری خودشو می ماله پیرهنشم در اورده بود برگشتم فکرم از ترس کار نمیکرد گفتم برم تو سرمو بیرون کشیدم بعد اروم تا در عقب رفتم خواستم با سرو صدا چند قدمبردارم تا خودشو جمعو جور کنه اما وقتی رفتم تو مثله اینکهمنو نمیدید داشت واسه خودش حالمی کرد به خودش اومد منو کهدید کنارش دستوپاشو گم کردمنم ساکت نگاش میکردم کیفمو که تا اون موقع تو دستم مونده بود رو انداختم هردو ساکت بودیم یلدا با بالا تنه ای لخت و شلدارکی که کلا خیس بود با رعشهای در اندامش به من نگاه میکرد فیلم هم همچنان پخش میشدیهو دخترک همسنو سال یلدادر فیلم ارضا شد ویه جیغ سه چهار ثانیه ای کشید هردو به او نگاه میکردیمناگهان یلدا رو به من کرد وملتمسانه گفت کامبیز میشه این اتفاق همین جا بمونه؟ گفتم کدوم اتفاق؟نمیدونستم دارم چی میگم گفتم تو قول میدی که (توذهن خودمبه من بدی)در اون موقعییتبه بقیه نگی تو کامپیوترم چی دیدی؟جوابی داد که هرگز درعمرم انتظارش رو نداشتم،گفت اینکه مشکلی نیست از اینا تو کامپیوتر خودمم هم داشتم.عجیب بود که هنوز دستش راازشلوارک در نیاورده بود وپیرهنش رو نپوشیده بودناگهان فکر کردم نکنه ایندختر منتظر یه جنتلمنی مثل من بوده وداشته رول بازی میکرده؟البته جواب این سوالمو هنوزم نگرفتم. بهش گفتم اگه اینجوره که یکیش هست خیلی باحال تره. sunny leoتوش بازی کرده صندلی روکشیدم وکنارش نشستم ،بزن اونو ببینیم.یه نگاهی باحالت سرwhat?بهم انداخت وباتردید اونی رو که گفتم باز کرد.بعداز چند دقیقه سکوت ما وصدا اه و اوه فیلم وoh my godها یلدا هم به sunny leoپیوست ناگهان به صورت غیر ارادی دستم به سوی پستان های یلدا روانه شد کوچیک بود بهطوری که کلا تودست چپم جا شد اون یکی دستمرو پیش دست یلدا بردم تو شلوارکش مثل اینکه با اب گرم شورتشو شسته بودند صندلییش رو بادست چپم از طرف مانیتور به طرف خودم برگردوندم وهردو به دستبکار شدیم از رو صندلیش کشیدمش روی خودم واون هم بی مقاومتافتاد روم ماتیکش طعم شیرین مطبوعی داشت(بگذریم از اینکه 85 درصد ماتیک از سرب سرطان زا تولید می شود)او واقعا بهترازsunny leoبوددستمرو که از شلوارکش در اوردم گرفت وبه جای اولش برگردوند گفت نمیدونی حالم چطوره؟گفت باید کاری کنی که سنگینی بدنم بره جثه ی نحیفش رو برداشتم روتخت خوابوندمششلورکشو که در اوردم کاملا لخت شده بودچون مثل دو تا چشام بهش اعتماد داشتم که اولین پسری هستم که به یلدا تا این اندازه نزدیک شده است یک لحظه هم فکر خیانت بهشرو نکردم شروع کردم به خوردن کسش طعم شور ادرار وترشحات کسش رو به خوبی حس میکردم کاری را برایش میکردم که شاید برای همسرم هم انجام ندهم(دراینده) ناگهان بدنش به صورت غیر طبیعی سرد شدوماده غلیظی مثل منی از کسش بیرون اومداره ارضا شد .یکی دودقیقه بعد بلند شد من هنوز از ترس سرد شدن بدنش بالا سرش ایستاده بودمکه که نشست رو تخت و گفت حالا نوبت توستدراز کشیدم از شانس بد مو ها ی کیرم یه کم بلند بود به همینخاطر نکردش تو دهنش.روکیرم تف کرد وشروع به ور رفتن باهاش کردوقتی داشتم ارضا میشدم ابم به صورتش که نزدیک کیرم بود پاشید .بعداز چند دقیقه تمیز کاری و…هردو مون گم وگور شدیم .بعدفهمیدم که همه فکو فامیل تو خونه اقاجون اماده شده بودند تا شبش برای عموی30سالم برای چهلمین بار برن خواستگاری بلکه یکی دخترش رو بهش بده.یه هفته ای خودمو از چشم یلدا مخفی کردم به هرحال انرژی فعال سازی رو من داده بودم بعد یه هفته یلدا رو تنها گیر اوردم وبهش گفتم من هیچ چی ازاون شب یادم نیست همه چیزاون روز رو فراموش کن واجازه بده دوباره مثل دوتا خواهر برادر باشیم.نوشته‌ کامبیز

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *