اشتباه محض با خواهرزاده

0 views
0%

سلام من ليلا هستم سى و سه سالمه ليسانس مديريت ولى بيكارم الانم حدود يازده ساله ازدواج كردم تقريبا راضيم در صمن يه دختره شش ساله هم دارم. راستش من فقط يه خواهر دارم كه ده سالى از من سنش بيشتره و خونشونم به ما نزديكه تقريبا داخل يه محله است خواهرم دو تا فرزند داره كه يكيشون اسمش شهناز كه تو كرمان دانشجو و يكيشونم رضاست كه نوزده سالشهو فعلا خونه مامانشه . رضا خيلى باكلاسه و خيلى هم خوش هيكله قدش صد و نود و شش و بسكتبال بازى ميكنه و خودشو هميشه ساده و مظلوم جلوه ميده خيلى كم حرفه و همه ميونن كه دوست دختر هم نداره و كلا اهل اين برنامه ها نيست . هميشه حداقل هفته اى سه بار مياد خونمون با ايدا بازى ميكنه و بعضى اوقات ميره واسم خريد خيلى مرد خوبيه. حالا يكم در مورد مردم بنويسم كه همش سر كاره وقت نداره شبها دير مياد خونه ولى در كل بيشتر خرجمون در مياره و پایان نيازهاى من رواز جمله نياز جنسيمو برطرف ميكنه ولی خيلى كم سكسه . بريم سر اصل ماجرا. يه روز صبح كه ميلاد مردم رفت سر كار يادش رفته بود ايدا رو ببره مهد من سريع بهش تلفن زدم كه ميلاد ايا رو نبردى كه عذر خواهى كرد سريع هم تلفن دفتر كارشو قطع كرد منم بلند بهش فهش دادم به خواهرم تلفن كردم كه رضا رو بفرسته دنبال ايدا اونم نيم ساعت بعد اومد دنبال ايدا و بردش مهد در ضمن من يه ليست خريد بهش دادم كه واسم خريد كنه نيم ساعت بعد صداى ايفون اومد درو باز كردم رضا موتورو اورد دال و سبزى و ميوه رو اورد دم در حال يه تعارف زدم بيات تو اونم مثل هميشه مطيع بود اومد نشست يه ليوان قهوه خورد بلند شد كه بره يهو تو ذهم رد شد كه الان كه دم عيده تا يكمى ازش كار بكشم كفتم خاله جون بمون واسم يكم جاهاى دست بالا مثل كابينت شيشه و… تميز كن اونم مثل هميشه اطاعت كرد و لباسش در اووردبا ركابى و شلوارك افتاد به جون كابينتها منم با يه لباس كوتاه و يه شورتك لى مشغول تميز كردن وكهنه كشيدن شدم رضا اصلا حرف نميزد منم كار خودمو ميكردم يه كرسي از تو حياط اوورد و رفت روش تا بهتر بتونه تميز كنه منم داشتم كاشىها رو برق مينداختم كه ديدم رضا دست از كار كشيده و داره سينهاى منو ديد ميزنه سايز سينه هام هشتاد و يقه لباسم وا بود اصلا فكرشم نميكردم حالا از رو هم نميرفت منم سرمو انداختم زير اونم مشغول كارش شد منم فكر كردم ر يكم اذيتش كنم اون كه جرات اين غالطا رو نداره رفتم فر تميز كنم كونمو جلو دىدش انداختم با اون شرتك لى اب ر كسى در ميومد ىه دفعه حس كردم دست يكى رو كمرمه خيلى ترسيدم رضا كير شق شدشو به كونم ميماليد و نفس عميق ميكشيد من سعى كردم از زير دستش فرار كنم ولى نذاشت موهامو كشيد منم جيغ زدم خاله نكن من اشتباه كردم تو رو شهوتى كردم غلط كرم متمانت بفهمه جفتمونو ميكشه بيخيال شو رضا جون اصلا نميفهميد منو و مثل هميشهحرفى نميزد دقىقا مثل كر و لالها و سريع شورتك و شورتمو باهم كشيد و انداخت وسط حال منم داد زدم تو رو خدا رضا نكن اشكم در اومده بود كه اقا لباس و سوتينمو در اورد و وهامو كشيد و منو انداخت رو مبل داخل حال اداخت و سريع رفت با سر تو كسم و شروع به لسين كسم كرد من خودمو شل كرده بودم و دلو به دريا زده بودم نامرد خيلى خوب ميخورد مثل اينكه اولين سكسش نبود خلاصه ابه ما رو دراورد منم نامردى نكردم و همشو تو صورتش ريختم ولى خيلى خوشش اومد و لبخندى زد حالا نوبت اون بود كه شروع كنه اومد بيم رونهام وايستاد و شروع كرد به تلمبه زدن ومنم افتادم رو التماس و اه و اوه كردن ولى كمكم خودمو واسش رها كردم تا زودتر كارش تموم بشه بعد از ده دقيقه يا كمتر تلمبه زدن كيرشو در اورد و تمو ابش ريخخت رو سينهام بعد سريع خودشو تميز كرد و لباسشو برش كرد و بعد هم بهم هشدار داد كه كسى از اين موضوع بويى نبره و رفت منم مات و مبهوط همونجا افتاده بودم و اب رضا هوز روم بود يك ساعت بعد كه رضا رفت رفتم زير دوش و همش به سكس امروز فكر ميكردم ولى بعدها مزه سكس زورى با رضا به كسم موند . خواهش ميكنم منو ببخشيد بخاطر ويرايش بدم ولى خدا شاهده كه داستانم راسته ولى من كلا همه انتقادها رو قبول ميكم ولى اولين بارم بود كه نوشتم خيلى ممنوننوشته‌ لیلا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *