سلام به همه دوستای عزیزم.می خوام یه داستان براتون بنویسم که شاید از نظر سکسی یه ذره ضعیف باشه ولی شاید اگر بخونید نظرهایی که لطف می کنید میدید تو زندگیم تاثیر گذار باشه.اول خودمو معرفی میکنم من سید امیر ارسلان هستم و مخلص همتون 18 سالمه قدم 190 وزنم 88 کیلو داستان من از 3 ساله پیش شروع میشه ساله اول دبیرستان بودم که تو راه مدرسه با یه دختری دوست شدم اولش گفت اسمم نازنین بعد از دو ماه دوستی خودش امد گفت اسمه من فرشته است برایه اینکه من ماشین نداشتم قرارمونو از همون روز اول تو خونه ما میذاشتیم و هر دفعه که میومد من دست بهش نمیذاشتم 2 سالی به همین منوال گذشت تا خوانوادش فهمیدن و ما مجبور به جدایی شدیم من تو ای مدت حوصله ام سر میرفت اگه قرار بود تنها بگذرونم آخه من از خانوادم جدا زندگی میکردم. اونا تهران من قم پیشه مادر بزرگم برای همین تنهایی عذابم میداد از یه طرف عاشقه فرشته بودم از یه طرفم تنها بودم بلاخره تصمیم گرفتم با یکی دوست شم از همون روز که تصمیم گرفتم شبش تو یکی از پارک ها شماره دادم و با دختری به نام فروزان دوست شدم با اولین صحبتی که کردیم فهمید آدم مغروری هستم(لعنت به غرور)گفتش یه کاری میکم آدم لارژی بشی دو سه روز بعد از دوستی زنگ زد گفت یه قرار بزار هم دیگه رو ببینیم منم که نمی خواستم بیاد خونه گفتم بیا کافی شاپ شبش رسدم دمه کافی شاپ گفت نرو تو تا من بیام صبر کردم دیدم یه 206 داره بوق میزنه میگه آهای خوشتیپ سوار نمیشی منم فکر کردم دارن سر به سرم میزارن که یهو دیدم فروزان از پنجره کلشو کرد بیا دیگه منم با غرور(اخما تو هم سر بالا) رفتم سوار شدم بدون سلام گفت به به چه بوی ادکلانی میدی(بولگاری زده بودم)جون میده آدم بغلت کنه منم بهم بر خورد گفتم مگه قرار نبود بریم کافی شاپ گفت اره ولی میریم یه کافی شاپه خلوت منم قبول کردم چون تیپش مثله آدمی زاد نبود بهش گفتم راستی چند سالته گفت 19 فهمیدم 3 سال از من بزرگتره گفت تو چند سالته منم به دروغ گفتم همسنیم آخه اون موقع 17 سالم بود با تعجب گفت تو 19 سالته گفتم مگه بده گفت نه ولی با این قدو قیافه و هیکل فکر کردم 22 سالته گفتم ناراحتی پیاده شم گفت نه خیلیم خوبه عزیزم تو جو صحبت کردن بودیم که دیدم دمه یه خونه وایساد گفت بیا اینم کافی شاپ گفتم این که خونست گفت آره خونه خودمه گفتم نمیا گفت از پسرای ترسو بدم میاد منم بهم برخورد گفتم خوب بریم تا رفتم تو خونه فهمیدم از اون خر پولاست رفتم نشستم رو مبل گفت چی بیارم گفتم هر چی میلته ولی حتما قلیون بغلش باشه گفت به روی چشم بعد از 15 دقیقه قلیونو اورد بعدش یه سینی پر از مخلفات اورد دیدم مشروبم قاطیشه سری پیکه اولو ریخت تعاروف کرد به من گفتم اگه نگیرم تیکه میندازه گرفتم و ضرب العجل خوردم گت چته یواش پیک هایه دوم و سوم هم خوردم بعدش قلیون کشیدم دیدم مستم امد نشست رو پاهام گفت خودتو واسه من میگیری بچه پررو من عاشقه کسی بشم تا لذتی ازش نبرم ول کنش نیستم سری سرشو اورد جلو ازم لب گرفت باورش نمیشد بلد نیستم میگفت یعنی تو با این as بودنت هنوز حتی لبم نگرفتی منم گفتم من کسیو لایق لبام ندونستم گفت حالا اولشه منم که یه ذره بی حال بودم اون همه جوره حریفم بود سری خوابوندم رو مبل فهمیدم داره دکمه های شلوارمو باز میکنه اومدم بگم نکن و بلند شم برم که دیدم انگار دل خودمم میخواد شلوارم لی تنگ بود واسه همین به زور در آورد شورتمو که در آورد دید کیرم خوابه باورش نمیشدو گفت معلومه کوچیکه ولی خبر نداشت اگه ون به پایان نقاطش برسه چه غولی میشه یه ذره مالوندشو بوسش کرد دید یه ذره بلند شد سری مانتوشو در آورد زیرش سوتینه صورتی بود سری شلوارشم در اورد شرتش در آورد یه ذره جلو رژه رفتو کسو کونشو به رخم کشید بعدش اومد نشست رو گردنم یه پاشو سمته چپ و اون یکی پاشو سمته راسته گردنم انداخت سوتینشو در اورد سینه هاش عالی بود و البته معلوم بود کاره دستگاه یا عمله خیسی کسشو رو گردنم حس میکردم یه ذره امد پایین تر گفت جوجو هامو بخور یهکی از اون سینه های خوشکله شو گذاشت تو دهنم منم بطوره خیلی مبتدیانه ای مکیدم ولی اون حالشو میکرد رفتم سراغه اون یکی سینش تا یه ذره خوردم حشرش زد بالا و مثله قحطی زده ها رفت سراغه کیرم دید هسته خرما تبدیل به نخل خرما شده جا خورد گفت به این میگن پسر همه چیز تکمیل سری کیرمو کرد تو دهنش معلوم بود ماهر بود چون من هر وقت فیلم سکسی ایرانی میدیدم از پسرا از خوردنه دندونه دختره رنج میبردن از دهنش در اورد یه ذره قربون صدقم رفت بعدش گفت امیر پاشو بکونم منم قبول کردم بطوره سگی نشست گفت بکون توش منم اومدم بکونم تو کسش که گفت او او منت پرده دارم من اصلا باورم نمیشد همچین دختری هنوز پرده داره اخه خیلی حشری بود رفتم بکونم تو کنش تا یه ذره کردم تو گفت بکون دیگه منم از بی تجربگی یه دفه کردم تو صدای جیقش داشت پرده گوشمو پاره میکرد نفسش در نمیومد منم شروع کردم به تلمبه زدن دیدم داره حال میکنه محکم تر کردم بعد از 5دقیقه آبم اومد ریختم توش سری برگشت گفت من میخواستم بخورم چرا ریختی توش گفتم حالا که ریختم گفت بیا یه قلیون بکشیم سکس بعدی می خورم منم تازه مزش رفته بود زیره دهنم قبول کردم تو سکس بعدی دوباره از دستم در رفتو ریختم توش بلاخره سکس سوم ریختم دهنش اون روز گذشت و روزها پشته سره هم میگذشت و من با فروزان خیلی صمیمی شده بودم که یه روز دیدم یه شماره غریبه زنگ میزنه طبق عادتم جواب ندادم رفتم دستشویی بر گشتم دیدم هنوز داره زنگ میزنه جواب دادم گفتم یه صدایه رومانتیک که انگار واسم خیلی قدیمی بود گفت سلام امیرم منم با صدای لرزون گفتم سلام فرشته بود میخواست برگرده منم که حاضر بودم دنیامو براش بدم با جونو دل پذیرفتم همون روز شمارمو عوض کردمو که دیگه فروزانی وجود نداشته باشهبه فرشته هم گفم واسه همیشه همیشه میخوامت بعد از چند وقت فرشته که خیلی درکش بالا بود فهمید اخلاقم عوض شده انگار یه چیزی کم دارم گفت امیر من ای 6 ماهی که نبودم با کسی دوست شدی من اصلا نمی تونستم به فرشته دروغ بگم گفتم آره اشک تو چشاش جمع شدو گفت تو یه نیازایی داری که به من نمیگی؟ گفتم آره گفت واسط برطرفش می کنم از خوشحالی بال در اوردم فرشته به قولش عمل کرد فرشته یه دوستی داشت به نام زهرا از نگاهاش خوشم نمیو مد تا که یه روز فرشته گوشیشو خونشون جا گذاشته بود با باباش اینا رفته بودن مهمونی من که بسیار آدم غیرتی بودم باید حتما از کاراش با خبر میشدم تا اینکه زهرا اس ام اس داد گفت امیر فرشته نمیتونه صحبت کنه شمارتو به من داد تا بهت بگم ولی بیچاره فرشته نمی دونست برشو داده دسته گرگه پیر از اون روز اس ام اس رومانتیک زهرا شرو شد یه چند باریم فرشته رو امارشو میداد که مثلا امروز نیومده کلاس منم دیگه کاملا به حرفاش اعتماد داشتم تا یه روز زنگ زد و گفت امیر من برای این که دوست دارم نمیخوام زندگیت خراب بشه گفتم مگه چی شده؟گفت فرشته به غیر از تو با کسه دیگه ای هم دوسته گفت اسمش عماد بعدش شمارشو بهم داد دنیا رو سرم خراب شد بدون هیچ وقفهای زنگ زدم به اون شماره گفتم آقا عماد گفت بله بفرمایین گفتم شما دختری به نام فرشته می شناسین گفت بله دوست دخترمه و قراره همین روزا با هم ازدواج کنیم گفتم خوش بخت شین و سری قطع کردم یه اس ام اس دادم فرشته گفتم بازگریت عالی بود خوب شکستیم خوب خردم کردی ولی بازم برات آرزو خوشبختی میکنم بعدش سیم کارتمو شکستم و فردای اون روز رفتم با دوستام شمال تا حالو هوام عوض شه برگشتم به خودم گفتم باید یه زنگ بزنم از زهرا تشکر کنم رفتم خط جدید خریدم زنگ زدم به زهرا وقتی سلام کردم انگار منتظر بود من زنگ بزنم بعد از حالو احوال بهش گفتم نمی دونم زهرا خانوم چه جوری ازتون تشکر کنم گفت خواهش میکنم فقط یه کاری کن گفتم جونم هر کاری باشه قبول میکنم گفت بیا مسائل ریاضیو یادم بدم(راستی یادم رفت بگم من همیشه معدلم بالای 5019 میشه)گفتم به روی چشم گفت من بیرون نمی تونم بیام میشه بیام خونتون منم تو رو دربایستی قرار گرفتم گفتم خوب بیا اونم گفت فردا میام فردا شد و زنگ زد آدرسو پرسید 10 دقیقه بعدش زنگ زد گفت جلو درم منم اومدم راهنماییش کردم اومد بالا تا رفتم یه میوه از یخچال بیارم بخوریم دیدم روسری و مانتوشو در اورده به خودم گفتم شاید گرمشه منم با یه رکابی و شرتک بودم بهش گفتم پس کتابات کو که تمرین کنیم گفت مشکلامو ته فلش ریختم بزن تو کامپیوترت بهم یاد بده منم نشستم رو صندلی چون یه صندلی بود وایساد بغلم فلشو که باز کردم دیدم عکسای لختی خودشه تو عکس دیدم کونش خیلی خوشکل بود اونم خیلی ریلکس گفت ببخشید فلشو اشتباهی اوردمدر همین حین که حرف میزد دست میکشید رو بازومو میگفت چه خالکوبی خوشکلی داری(عکسه گرگ رو تاتو کردم) بعدش اومد بدونه مقدمه بوسم کرد و نشست رو پام نرمی کونش احساسه عجیبی بهم می داد رو دستش ندیده بودم بلاخره منم دلم خواست و بغلش کردم و گذاشتمش رو تختم یه ذره لب بازی کردیم دستشو گذاشت رو کیرم منم لباساشو به سرعت فانتوم در اوردم کونشو که میدیدم عقل از سرم می پرید رفت شرتم در آورد گفت حیف این کیر که برسه به فرشته ماله خودمه منم اصلا از حرفش خوشم نیومد کرد تو دهنش مثله فروزان نمی خورد ولی خوب بود بعدش پشتشو کرد گفت بکن تو کسم منم کردم تو کسش بعد از 6 . 7 تا تلمبه دیدم تا نیمه ها کیرم یه مایعه سفید هست باورم نمیشد آبشه فهمیدم خیلی شهوتیه حس کردم داره آبم میاد تا در اوردم برگشت با دستش مالوند تا آبم ریخت رو سینش اون روز رفت و من فردای اون روز داشتم به خودم میگفتم گر خدا ببندد زحکمت دری ز رحمت گشاید در دیگری چند ماهی گذشت تا گفتم بزار یه زنگ بزنم به اون مرده عماد ببینم ازدواج کردن یا نه زنگ زدم گفتم سلام آقا عماد گفت بله بفرمایین گفتم چه خبر از فرشته مرده سزی زد زیره گریه زاری گفت امیر آقا منو حلال کن گفتم چرا شما کاری که نکردید گفت من به اصرار زهرا قرار شد بگم من دوسته فرشته ام در حالی که نبودم گفتم یعنی چی گفت یعنی زهرا واسه بدست اوردن تو همه کاری کرد کاراشم روبه برنامه پیش رفت.الان یه دو ماهی هست که از این قضیه میگذره دیگه به زهرا کاری نداشتم حتی به فکر تلافی هم نیستم چون اولین مقصر خودمم حالا دیگه رویه برگشتن پیشه فرشته رو ندارم و از اینم می ترسم که ممکنه زهرا روزی بیاد همه چیو بگه و من که واسه فرشته یه فرشته بودم تبدیل به دیو شم.نیاز به کمک شما دارم دوستان عزیزم.ممنون که داستانمو گوش دادید.ببخشد وقتتونو گرفتم. نوشته امیر ارسلان
0 views
Date: November 25, 2018