سلام من پوریا هستم22سالمه.داستان در مورده خودمو مامانمهست.من 2تا خواهر هم دارم که اونا ازدواج کردن.و منو مادرم تنها هستیم،بابام هم 10سال پیش فوت کرده بود.مامانم 42سالشه.منو مادرم خیلی باهم خوب بودیم.اون از 10سال پیش با هیچ کسی سکس نداشته بود.مامانم178قدش بودو90کیلو هم وزن.اون سینه های بزرگیداره و یه کون خیلی بزرگ.مامانم جلو من لباسهای بازنمی پوشید.من به فکر سکس با مادرم نبودم ولی واسه خودممیگفتم اگه یکی پیدا بشه با این هیکل بکنمش خیلی عالی میشه. باز ترین لباس مادرم جلو من تاپ بودو دامن.دوست داشتم لختشو ببینم چه جوریه.یه بار که رفتم بیرون،هنو تو را پله ها بودم که یکی در خونرو زدمن از بین نرده ها می خواستم ببینم کیه.زاویه دید جوری بود کهدر خونه مشخص بود.وقتی دیدم همسایمونه می خواستم برمولی نمیدونم چی شد که وایستادم.و وقتی در وا شد مادرم باشورتو سوتین اومد دمه در.من داشتم از تعجب شاخ در می اوردم.اخه وقتی رفتم بیرون مادرم شلوار پاش بودو یه تی شرت.بعدش صحبت اونا تموم شد و من هم رفتم.از وقتی که بر گشتم خونه به فکر افتادم که مامانمو لخت ببینم.حتی فکر سکس هم برای اولین بار خورد به سرم.کلی فکر کردم که چی کار کنم که این اتفاق بیفته.و به این نتیجه رسیدم که…………………………………………یه چند بار نقشم عملی نشد تا که یه روز خواستم برم بیرونمامانم تو آشپز خونه بود و من گفتم خداحافظ ولی از در بیروننرفتم،درو باز کردمو بستم و بعدش سریع رفتم تو اتاق.مامانم از آشپز خونه اومد بیرون و چای گذاشت رو میز رفتتو اتاقش.بعد23دقیقه اومد بیرون………من باور نمی کردم چیزی رو که میدیدم،نقشه من عملی شده بودو من مامانمو لخت میدیدم.وایییییییی اون سینه های بزرگ بااون کون خیلی گندش.ما یه تیکه خونمون آفتاب می افتاد ومامانم رفت اونجا خوابید.حالا واقعا نمی دونستم باید چیکار کنم.از یه ور اون مادرم بودو از طرف دیگه بد جور رفته بودم توکارش.آخر تصمیم گرفتم برم پیشش حالا اگه سکس شد چه بهتراگه هم نشد که هیچی.آروم آروم رفتم سمتش دیدم چشاشو بسته.کنارش نشستم و دستموبردم سمته سینه هاش،هنو دستمو نزده بودم مثل اینکه هس کردمنو،چشاشو وا کرد و وقتی منو دید یه دفه به مِن مِن افتاد.گفت چیکار میکنی تو؟مگه نرفته بودی؟من گفتم نه.بعدش سریع بلند شد که بره تو اتاق.همین که داشت میرفت منرفتم دنبالش و دستشو گرفتم،اونم با زور می خواست بره تو اتاق.وقتی رفت تو اتاق به من گفت برو بیرون.من همین جوری داشتمبهش نگاه میکردم.که داد زد برو بیرون تازه اون وقت من از شُکدر اومدم.گفتم این کار همیشه توئه که من میرم بیرون لخت میشی؟گفت تو خونه خودمم جلو کسی لخت نمیشم که حالا برو بیرون.من گفتم تا الان هیچی ولی الان که لختتو دیدم می خوام با هاتحال کنم.گفت چی داری میگی تو؟حال یعنی چی؟گفتم رو تخت که بخوابی حالو بهت نشون میدم.فهمید که منظورمچی هست.گفت پوریا من مامانتم مطمئنی حالت خوبه.من گفتم آره،ولی واقعا حالم خوب نبود.دستشو گرفتم به زوربردمش خوابوندمش رو تخت،خودمم افتادم روش.اونم با التماسمیگفت پوریا تو رو خدا پاشو قول میدم دیگه لخت نباشم.منم تو اون لحظه شهوت کل وجودمو گرفته بود و نمیدونستمدارم چیکار میکنم.بهش گفتم یه چند دقیقه حال بدی که طورینمیشه.بعدش لباشو بوسیدمو ازش لب میگرفتم خودمو میمالیدم بهشبعدش از روش بلند شدم فکر کرد که دیگه کاری ندارم.گفت خب بسه دیگه،گفتم چی بسه؟هنو کاری نکردم که.بعدش سینه های بزرگشو گرفتم تو دستمو کلی لیسش زدم خیلیداشتم حال میکردم.بعدش تصمیم گرفتم که کیرمو بزارم لایهسینه هاش.گفتم حالا نوبت مادر جونمه که کیره پسرشو ببینه،مامانم گفت من نمی خوام ببینم پوریا پاشو به خدا نکن این کاروخجالت بکش من مامانتم،منه خرم نمی فهمیدم دارم چه غلطیمیکنم.بلند شدم که لباسامو در بیارم در همین حین یه چند باریبلند شد که بره من نذاشتم.پیرهنمو در اوردم،بعدش شلوارمو دراوردم.کیرم که راست شده بود کاملا از رو شورت معلوم بود،نگاه مادرم به کیرم بود.بعدش گفتم بخواب این دفعه مادرم چیزینگفت.منم رفتم بالا سرش که شورتمو در بیارم.کیرمو در اوردم.ازش پرسیدم کیرم چطوره؟دوسش داری؟اون گفت چمیدونم،ولی از ماله بابات هم دراز تره هم کلفت تر.من گفتم چه خوب پس یه حال اصاصی میکنی با یه کیر بزرگ.گفت خاک تو سرت من مامانتم اخه چه جوری میتونم حال کنموقتی بهت حسی ندارم.حالا کیرت چند سانته؟کیرم 22سانتی متربود،دوره کیرم هم 15سانت بود.بعدش رفتم کیرمو گذاشتم لایهسینه هاش وای خدای من چه حالی میداد.اونم از دو طرفسینه هاشو با دست فشار میداد.بعدش گفتم کیرمو میخوری؟گفتنمیدونم.گفتم باشه خودم خوابیدمو اون کیرمو گرفت برام ساکمیزد خیلی حشری شده بودم واقعا به هیچی نمی تونستم فکرکنم اون لحظه.بعدش گفتم حالا وقتشه که اون کسو کونه نازتوببینم برات لیس بزنم.اون گفت خیلی بی شرمی واقعا هیچ وقتفکرشو نمی کردم.گفتم بخواب حرف نزن.اون خوابید اون پاهایتپلشو وا کرد.من اول کلی پاهاشو لیس زدم بعدش او کسه سفیدشوبراش لیس زدم معلو بود که کسش خیلی وقته هیچی توش نرفته.یه کسه ناز تپلی کلی براش لیس زدمو با انگشت میکردم توشمامانم کم کم سرو صداش در اومده بود.بهش گفتم بر گرداون کون گندت ببینم.وای چقد باحال بود کونش.گفتم من عاشقکونتم فوق العادست.گفت اتفاقا باباتم خوشش میومد ولی خیلیاز کون سکس نداشتیم.راست میگفت فاصله تا سوراخش زیادبود.یکم کونشو لیس زدمو بعدش اروم کیرمو گذاشتم رو سوراخکسش کم کم کردم تو یکم که کردم رو پهلو خوابوندمش و یهپاشو دادم بالا میکردم تو کسش اونم اه نالش بلند شده بود.بعدش کیرمو در اوردمو خوابیدم گفتم حالا نوبت توئه که فعالیتبکنی.واییییییی چقدر حال میداد وقتی بالا پایین میشد.گفتمبخواب که می خوام از کون بکنمت.گفت کیرت کلفته پس ارومبکن.منم کیرمو گذاشتم رو سوراخش اروم اروم کردم تو.صدای دادو فریادش بلند شده بود یه که کردم سوراخش باز شدهبود دیگه کم تر دردش میومد.وقتی داشت ابم میومد گفتم بریزمروت یا تو کونت بریزم.گفت بریز روم،منم کیرمو در اوردموابمو خالی کردم روش.بعدشم یکم برام ساک زد و تموم شد.بهش گفتم مامانی حال داد بهت.گفت چی بگم والا؟گفتم بعده 10سالفکر نمی کنم بد بوده باشه.بعدش بقلش کردمو بوسش کردموبقل هم خوابمون برد.و وقتی بیدار شدم،تازه عقلم اومده بودسر جاش و فک میکردم همش یه خوابه.ولی وقتی مامانمو دیدمکه لخت کنارم خوابیده،فهمیدم همش واقعی بوده و من چه اشتباهبزرگی انجام دادم.از اون به بعد منو مادرم خیلی باهم خوبنبودیم و بعده یه مدت من از مادرم جدا شدم و یه جا دیگه زندگیمیکردم.خیلی ساده رابطمون به هم خورد بخاطر حماقت من.+پایان داستان+دوستان این داستان غیر واقعی هستش.چه خوب چه بد من سعیکردم داستان خوبی باشه.اونایی که خوششون نیومده ببخشید،اگر بگید کجاهاش بده که من اصلاح کنم تو داستان های بعدی.مطمئنا اصلاح میشه.اونایی که خوششون اومده هم اگر بگن کجاش خوبه ممنون میشمو اگر هم یه جاهایی نقص داره بگید حتما.ممنون از اینکه چشماتونو خسته کردیدنوشته dastanak
0 views
Date: November 25, 2018