سلام به همه دوستان سایت داستان سکسی این داستانی که دارم براتون مینویسم بر میگرده به 8سال پیش اون موقع من 22سال داشتم چند سال بود افسانه عروس خانواده ماشده بود اون با قدی حدود 173با صورتی خیلی زیبا ازهمون روز اول که دیدمش منو شیفته خودش کرد ولی چون به عنوان خانم برادرم اومده بود خونه ما نمیشد دست زد بهش کم کم روم باهاش باز شد تااینکه بعداز چند وقت وقتی از خدمت اومده بودم واونها امده بودن خانه ما برای نشستن که این ماجرای دوستی بیشتر رنگ وبو به خودش گرفت یک شب که بیخواب شده بودم پاشدم برم اب بخورم دیدم برادرم با زنش عملیات دارن منم از داخل یه سوراخ که واسیه رد شدن لوله گاز به اتاق اونها بود شروع به دید زدن کردم وای چی میدیدم یه بدن لخت خوش فرم و سفید که با دو تا سینه گرد باسری قهوای رو به من وبرعکس رو کیر برادرم بالا وپایین میرفت وصدای اه اه پایان اتاق رو پر کرده بود تا تموم شدن ماجرا اونجا بودم وحسابی دید زدم بعدش تا صبح خوابم نمیبرد دیگه نمیدون کی خوابیدم وقتی از خواب بیدار شدم دیدم کسی خونه نیست بلند شدم برم یه دوش بگیرم دیدم داخل حموم کسی هست صدا زدم کی حموم هست که یه هو شنیدم خانم برادرم گفت منم با شنیدن این حرف داشتم از شدت مستی دیونه میشدم چند دقیقه ای گذشت تا افسانه جون از حموم بیرون امد تا دیدمش گفتم عافیت باشه لبخندی زد گفت سلامت باشین رفت لباس تنش کنه من هم داشتم دیونه میشدم که یه فکر به سرم زد یهو برم داخل بدون این که صدا بزنم در اتاق افسانه جون رو باز کردم که یهو دیم یه بدن خوش فرم وخوش تراش روبه روم ایستاده بایه شرت قرمز تور دار که اون کس سفید توپلش از اون تو دیده میشد صدا زد در رو ببند من هم باپرویه پایان وارد اتاق شدم وماجرای دیشب رو شروع کردم به گفتن واروم اروم به افسانه نزدیک شدن گفتم کسی خونه نیست بیا یه سکس باهم داشته باشیم باشنیدن این حرف افسانه شروع کرد به التماس کردن که تورو خدا نه ولی من با پایان مستی میومدم جلو بازوی سفیدش رو گرفتم نشوندمش رو مبل وشروع کردم به زبون بازی که کسی نمیفهمه و کارت ندارم ازاین حرف ها وکم کم داشتم دستم رو میبردم به سمت سینه های کوچیک وسفیدش با مالیندن سینه های افسانه دیدم التماس کردن کم کم تموم شد ومن هم شروع به خوردن سینه هاش کردم یه دستم رو اون سینه اش بود یه دستم هم دم کسش وباچوچولش بازی میکردم بعد چند دقیقه بلند شدم رفتم سراغ کسش ودهنم رو گذاشت در کسش خیلی داغ بود داشتم داغیش رو با زبونم حس میکردم وشروع به لیس زدن کردم بااین کار صدا اه اه افسانه هم در اومده بود من هم تندتند میلیسدم تااینکه یهو دیدم افسانه پاهاشو محکم به گوشام فشار داد وارگاسم شد بلند شدم لباس هامو دراوردم اومد جلوش وایستادم اونم بادستش شروع کرد مالیدن کیرم یواش یواش کرد تو دهنش وشروع به ساک زدن کرن بایه ولعی میخورد که اینگار اصلا تاحالا کیر ندیده بعداز چنددقیقه خوردن ازدهنش بیرون اوردم دراز کشوندمش رو تخته خوابشون وبایه اسپری تاخیری که ازداداشم بود کیرم رو اسپری کردم ورفتم سراغ افسانه چند دقیقه تا اسپری عمل کنه اون سینه های خوش دستش رو خوردمو مالوندم تااسپری کار خودشو کرد کیرمو اروم دم کسش میمالوندم که افسانه دوباره شروع به اخ واف کردن کرد اروم گذاشتم دم کسشو یواش دادم رفت تو وای چقدر داغ بود داشت کیرم اتیش میگرفت شروع به تلنبه زدن کردم وافسانه هم داد میزد تندتر بکن تا تهش بکن من پایان بدنم خیس عرق شده بود با پایان قدرت تلنبه میزدم یدفعه حس کردم کس افسانه تنگ شدو افسانه هم بلند اهههههههههههههههههههه و افففففففففففففففففففففففف میکرد که متوجه شدم دوباره افسانه اورگاسم شده چند دقیقه ای دست از تلنبه زدن کشیدم تا افسانه حالش خوب شد به شکم خوابوندمش و بااب دهنم دم سوراخ کونش رو خیس کردم و کیرم رو گذاشتم دم سوراخش افسانه دادزد نه اونجا نه منم که حشری شده بودم بی توجه به حرف افسانه فشار دادم تابره تو که افسانه هم زد زیر گریه زاری که درد داره منم که میخواستم حال دادن قشنگشرو این طوری جواب ندم ودفعات بعدهم در کار باشه این کارو نکردم ازهمون پشت کیرم رو داخل کسش کردم وتلنبه زدم وبازوهای نازش رو فشار میدادم داد میزدم وقتی میخواست ابم بیاد دورش دادم گفتم ابم میخواد بیا اونم گفت بریز توش بااین حرفش اینگار دنیا رو بهم دادن درباره کیرم رو کردم تو کسش تلنبه زدم تا ابم اومد با همون شدت تمامش رو خالی کردم تو کسشو روش خوابیدم وقتی به حال اومدیم بلند شدیم با هم رفتیم حموم تو حموم هم یه بار دیگه سکس داشتیم وتا حالا چند مرتبه دیگه سکس داشتیم همین حالا هم که این داستان رو براتو نوشتم باهم هستیم سکس داشتیم که دوباره افسانه جون داره کیرم رو میماله انگار کسش میخواره اخه خونه خالی هستش برادر رفته مسافرت کاری و خونش و افسانه جون رو سپرده به من ببخشید اگه خوب ننوشتمنوشته h
0 views
Date: November 25, 2018