التفکر و التدبیر فی احوال عزیزنا الکیر (۲ و ۳)

0 views
0%

…قسمت قبلباب دومگفتار اندر شناخت جلق و طرق آنو ای پسر چون بهای کس زیاد باشد و تو خجل از جیب خود باشی دست خود بهر کیر اختیار کن که مایه عزت است. چنان که شاعر فرمایدبهر كون تا به چند غصه خوريم بهر كس چند انتظار كنيمكس و كون چون به دست مي نايد جلق بر هر دو اختيار كنيمپس بدان که جلق را اصولی باشد و هر که اصول داند چنان جلق زند که گویی چندان کس در بر دارد هر دم یکی از ایشان گاید. و بدان جلق پارتنری است که هرگز از برت نمی رود چونان قناعت که گنجی است که هرگز پایان نشود.پس چون گادنت میسر نشد، نیک بدان خشکه زدن ظلم به جانب کیر بود و در روز حساب آنگاه که دهان باز کند از تو شکایتها کند و خدو (آب دهان) بر رویت افکند. پس اگر هیچت در دسترس نبود تو بر روی وی خدو افکن چندان که در روز حساب از خدوی او مصون گردی. آنچه با تو گفتم درست است لیک حداقل سیستم مورد نیاز برای اجرای اپ جلق است، وگر خواهی لذت هر چه پایان بری از سخت افزار پیشنهادی ما استفاده کن.ابتدایی ترین طرقِ جلق است، با کف دست. پس اگر کیر به کف آری صابونش مزن که مایه سوزش است، و از واجبی استفاده مکن که هر چند لیز باشد پوست کیرت را همی درد و کیرت زخم شود چنان که شستنش نتوانی. حرف مرا نیوش که عاقل آن باشد که از تجارب دیگران استفادت کند. پس اگر طالب اینی که دیر ارضا شوی از خمیر دندان و شامپو نعنایی استفادت نمای که به سبب وجود منتول کیرت یخ نماید و بی حس همی شود. همچنین کلاژن موجود در شامپو نعنایی پشمک برای پوست کیر شما مفید می باشد. و ای پسر بدان که وازلین بهر گادن کون است، چون کودنان بدان جلق مزن.چون خواهی که مدرن تر جلق زنی، دو کیسه فریزر از آب گرم پر نمای و دو سوشان به یکدگر گره زن، پس در میان ایشان تلمبه خانم که شبیه کس باشد.اما شبیه تر به کس آن است که تکه ای ابر در لیوانی که ارتفاعش بیش از طول کیرت باشد کنی پس ابر را با آب گرم خیس کن و بر کیر خود کاندوم کش و با ابر بیامیز که بزرگان چنین نمایند در هنگام شدت. پس امید خود از دست مده چنان که ناصر خسرو گوید بعد از هر شدتی فَرَجی است و نیک بدان در هر فَرَجی، فَرْجی بود.و ختام این باب را بیتکی چند از عبید قرار دادم تا اهل نظر را از آن پندی باشدكار بي سيم بر نمي آيد در ره عشق سيم مي بايدامرد(مفعول را گویند در نثر قدیم) بي درم نمي خسبد قحبة رايگان نمي آيدخوش بخور مال ورنه از ناگاه در جَهد روزگار بربايدپيش اهل دلي دمي به صفا بنشين تا دلت بياسايدبعد از اين ناز كون و كس كم كش بر تو زين كار هيچ نگشايدرغم آن قلتبان(دیوث را گویند در نثر قدیم) كه كون طلبد كوريِ مردكي كه كس گايدجلق ميزن كه جلق خوش باشد جلق زير دلق خوش باشدباب سوم گفتار اندر سوراخ اولیو ای پسر من این باب از آن آوردم تا بدانی کدام سوراخ اولی باشد تا آن گایی. نیک بدان که کردگار، جهان را در شش روز بیافرید و اکنون که تو این بخوانی میلیارد ها سال بود که آن را صیانت نماید از تزلزل، که اگر او چنین نمی کرد جملگی به شهری رفته بودیم به سیاحت و زیارت که گایش خوانند و مردم پارس بسیار بدانجا روند. اندر این سال ها این جهان تپ و تپ ممیزی و اصلاحات خورده باشد و تغییر بسیار کرده باشد و علمای زیست شناسی فرگشتش خوانند. و من این را به سنه سبع مئة و خمسة و اربعون (هفتصد و پنجاه چهار منظورم بود حالا اگه غلط شده ببخشید) آنگاه که به بغداد در نزد علما مشغول تعلم بودم، در جلد چهارم بیولوژی کمپبل به تفضیل خواندمی. پس بدان که انتخاب طبیعی فرگشت انسان را بدین گونه رقم زده که کیر اندرون کس بکند. به مناسبت بیتی آورم از خواجه شیرازخیال گادن کس به سر پزد هیهات چه هاست در سر این آلت محال اندیشلیک خداوند ما را اختیار داده که سوراخ گزینینم از هر کدام که خواهیم هرچند گزینش ما از عجایب بود. به یاد دارم حدیث ابوالقنبل سجستانی را و اینک حکایت اوگویند چون ابوالقنبل خانم ستانید هر شب کیر در دهان او گذاشتی و خانم بهر او ساک زدی، پرتف مجلسی. چون ماهی گذشت از ازدواج ایشان حدیث حمدان(کیر) مرد و دهان خانم نقل زفان(زبان) مردمان شده بودی. پس ابوالقنبل دانست که خانم دهن لقی کرده باشد، و تو خود نیک دانی چون راز به زنان سپری به تنهایی نتوانند بارش کشید، پس به تعاون کشند. و زنان از شوی خود دریغ نکنند راز مردمان را، باری تو به همان شرح به شهری که گفتمت روی. باری ابوالقنبل به خانگاه خود شدی و خانم را یافتی پس کیر علم کرد و گفت امروز خواهم که در چشم تو گذارم. خانم گفت اگر چنین کنی من اعمی(کور؛ نابینا) شوم. گفت مگر آنگه که در ده انت گذاشتم گنگ شدی که کنون اعمی شوی؟ پس گذارد در چشم او و خانم اعمی نشد. چنین کردند بزرگان.پس ای پسر چون خدایت اختیار داده، اگر تو را پارتنرت بر سر سوراخ اتفاق باشد در آن سوارخ نما و اگر افتراق باشد، پس دفعتی در این نما و دفعتی در آن، تا هر دو را رضایت حاصل شود و مراد واصل. پس بدان به گادن، کس و کون را تفاوت چون سپید پوست بود و سیه پوست. اگر چه اختلاف بسیار باشدشان لیک هردوان آدمند. پس کیر خود از هیچ یک دریغ مکن اگر خواهند.در كسش كير همی كردم و كونش ميگفت « كيست آن سرو كه بر راهگذر ميگذرد »كير صاحب نظری گفت به خونابه چشم « نور چشميست كه بر اهل نظر ميگذر »نوشته کیر ابن آدم

Date: October 26, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *