سلام من رضا هستم و 22 سالمه میخوام داستانه یک سکسیو بگم که خودم حتی یک درصد فکرشو نمی کردم … دلیلی هم نمیبینم دروغ بگم ولی میتونین هر کس شری می خواین بگین ….من با خانواده مادرم که تهران زندگی میکنن(من مشهد زندگی می کنم)ارتباط خیلی نزدیکی دارم ….این داستان بر می گرده به 6 سال پیش وقتی که نوه عموی مادرم با شوهر (4ماه بود ازدواج کرده بودن) و مامانش از تهران اومده بودن مشهد و حدوداً اواخر آذر بودمن بعد از ازدواجشون دفعه ی اولی بود که می دیدمشون و الناز (شخص مورد نظر) خیلی تغییر کرده بود و سکسی تر شده بود یعنی سینه هاش بزرگتر شده بود (هر چند قبلم سینه هاش بزرگ بود) و یکم از اون حالت لاغری خارج شده بود و منم بش فک نمیکردم چون اصلاً رابطه ی من با اون قابل پیشبینی نبود … با هم خیلی صمیمی بودیم و شوهرش هم چیزی نمی گفت مثلاً با هم رفتیم بولینگ و من می خواستم یش شیوه دست گرفتنشو بش یاد بدم و کاملاً اتفاقی کیرم چسبید به کونش و اون هیچی نگفت و فقط لبخند زد….بعد از اینکه از مشهد رفتن شب یلدا یک اس ام اس سکسی شب یلدایی فرستاد که تا پارسال که گوشیمو عوض کردم اس ام اس شو داشتم…. خلاصه با هم شروع کردیم به کل کل کردن و این کل کل تا ساعت 1 شب طول کشید …. فردا صب بم اس داد که تو دوست دختر داری منم بش گفتم نه 3 ماهه ندارم بعد گفت چه خوب گفتم چرا گفت هیچی همینجوری گفتم بعد از ظهر اون روز شوهرش رفت مسافرت کاری واسه 6 روز ….. کاره ما هم شبا بحث کردن راجبه ازدواج بود تا اینکه شب سوم گفت رضا تو چقدر خوبی من اگه ازدواج نکرده بودم حتماًزن تو می شدم منم گفتم فک نمیکنم با اون چیزی کهاز تو می بینم با رابطه همین الانمون هم مشکل داشته باشی گفت رابطه در چه حد گفتم هر چقدر تو بخوای…….خلاصه اون شب به همین کس شرا گذشت و فردای اون روز بم گفت که من خیلی حشریم و الان بدون مجتبی (شوهرش) نمی تونم تاب بیارم میشه یکم حرف اروتیک (سکسی) بزنیم گفتم چرا ؟ گفت می خوام خود ارضایی کنم ولی فیلم سوپر ندارم اینترنتمم قعطه … منم از خدا خاسته گفتم تو شروع کن..-اگه کنارم بودی الان چی کار می کردی؟من- بغلت می کرذم بوست می کردم-فقط همین؟من-پس چی؟-لبامو نمی خوردیمن- چرا از ته دل می خوردمشون(لباش کلفته)-دیگه چی کار میکردی؟من- سرمو میزاشتم رو سینت-میخوردیش برام؟من- نمیدونم-یعنی چی نمیدونم؟؟ واقعاً دلت میاد سینه به این بزرگی(85) و خوشگلیو نخوری ؟من- نه خدایی اخه من خجالت می کشم اخه با تو ؟؟؟-من راضی…. تو راضی گوربابای ناراضیمن- اوکی….من- تو چی می خوردی؟-چیو؟من- کیرمو-دوست داری؟من- اره-میخوردم براتمن- دوست داری چجوری بکنمت؟-روم بخوابی بکنی توش و هی در بیاریمن- اوکی……خلاصه اون شب گذشت و منم بدجور دلم می خواست تن لخت و سفید(فوق العاده سفیده در حدی که دستتو میزاری رو پوستش بر می داری قرمز میشه) و نازشو تو بغلم بگیرم و کیر کلفتمو بکنم تو کس صورتی و بین سینه های بزرگش….گذشتو بعد از امتحانام گفت می خوام بیام مشهد فقط به غشق تومنم از ته دل خوشحال بودم هرچند که دوست دختر داشتم و هفته ای یکی دو بار از کس می کردمش ولی اون چیزه دیگه ای بودهرجور بود(یادم نیست) نشد گذشتو این وضع ادامه داشت تا خرداد بعد امتحانام که با دوستم رفتم تهران و تا روزی که بش از خونه مادر بزرگم (تو تهران) بش زنگ زدم نمی دونست تهرانم وقتی فهمید گفت مجتبی رفته مسافرت پاشو وسایلتو به هوای رفتن به خونه دوستت جم کن بیا پیشم تنها نباشم……….رفتم خونشون …. خونشون خیلی بزرگ بود و خیلی با کلاس یه خونه هزار متری تو فرمانیه (نسبتاً نزدیک بود پیاده رفتم) اخه شوهرش طراح و سازنده جواهر بود و باباش تو صنف جواهر فروشا رو اسمش قسم می خوردن….رفتم تو دیدم همه کارگرا جز یکی رفتن و اونم کارگر خودش بود ….. رفتم تو دیدم یه دست لباس ورزشی تنشه و از تردمیل اومد پایین بوسش کردم و لب گرفتیم بعد رفت حمام منم رفتم تو اتاق مهمان لباسامو عوض کردم اومدم نشستم رو تختش تا بیاد …. وقتی اومد دیدم لباساشو عوض نکرده گفت برم بیرون تا لباساشو عوض کنه منم صبر نکردم حرفش تموم بشه چسبیدم به زیر گردنش و شروع کردم به خوردن بعد بلندش کردم انداختمش رو تخت و پاشود شروع کرد به رقصیدن جلوی پام منم خیلی حشری شده بودم منو انداخت رو تخت اومد روم لباشو نزدیک لبام اورد ولی دستشو گذاشت رو لبم و رفت پایین زیپ سوییشرتمو باز کرد و ذر اورد و لباسمو داد بالا شروع کرد به مالیدن سرش به شکم و سینم بعد اومد پایین شلوارمو کشید پایین و از رو شرت یه لیس به کیرم زد بعد اومد خوابید کنارم و گفت حالا نوبت توئه عشقم ببینم چی کار می کنی منم گره ربدشامرشو باز کردم دیدم بیکینی تنشه انگار از قبل میدونست ….. من با دندون گره جلوی بیکینیشو باز کردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش که بیکینی فقط سرشو پوشونده بود سر سینشو با دندون می گرفتم و زبونمو دورش می چرخوندم با اون دستم هم اون سینشو میمالوندم و هی جاشو عوض می کردم بعد اومدم پایین و شروع کردم به خوردن چوچولش و اونم داد می زد دوتا انگشتمو کرده بودم تو و با سر زبون با چوچولش بازی می کردم تا اینکه ارضا شد و شرئع کرد به لرزیدن منم بغلش کردم و یکم بوسش کردم تا دوباره حالش اومد سر جاش و شرتمو در اورد و شروع کرد به خوردنش تو این همه تجربه سکسی که دتشتم هیچکس مثل اون نمی خورد عالی بود تا اینکه نزدیک بود ابم بیاد بش ندا دادم اونم تموم کرد منم بغلش کردم انداختمش رو تخت و همونجو که دوستداشت کردم توش (من متادون خورده بودم ) اون ارضا شد و من دوباره همون کارارو کردم و وقتی حالش خوب شد گفت تو ارضا نشدی گفتم نه گفت پس بکن تا ارضا بشی منم تو بغلم گرفتمشو ایستادم و دوباره شروع کردم به تلمبه زدن و بعد دوباره ارضا شد دست بعدی خوابیدم اون اومد روم . دست بعد داگی کردمش و دست بعد که بهترین دست بود پاهاشو انداختم رو شونه هام و کردم توش این بار جفتمون با هم ارضا شدیم و بعد شروع کرد به خوردن کیرم تا ابم اومد همش و تا ته خورد نمیدونی چهقدر حال میداد وقتی ابمو مک میزد تا بیاد (حتماً یه بار امتحان کنین) بعدش دوتایی رفتیم حموم و تو حموم دیگه نایی واسمون نمونده بود و فقط همدیگرو می شستیمو به خدمون می خندیدیم بعد ناهار رفتیم بیرون و دوباره شب همین بند بسات بود با این تفاوت که اونم قرص خورد و ای برنامه تا 2 هفته ادامه داشت…..الان 4سال از اون برنامه میگذره و من الان دانشجوی تهرانم و هفته ای 2 بار با هم سکس داریم و عاشق همیمالبته اون دیگه طلاق گرفته و پایان اون زندگی مال اون شده (شوهرش هنوز هم نمی دونه ما با هم سکس داریم)اگه استقبال بشه و مثل ادم برخورد کنین خاطرات سکسی تر از اینم دارم بزارمدوستون دارم بووووووووووووووووووووووووووووسنوشته ReZa GB
0 views
Date: November 25, 2018