سلاماسم من بوران هستش( 22 ساله) میخواستم داستان اولین عشق بازی زندگیمو واستون تعریف کنم.اما وقت نوشتن تصمیم عوض شدچون اونقد ناشیانه و حال به هم خانم بود که یادآوریش منو عذاب میداد.پس این خاطره رو انتخاب کردم.به نام او که هست ما از اوستمن مثه باقی مردا چهارشونه با عضله های سفت و محکم نیستم خیلی داغون و حال به هم خانمم نیستم یک آدم معمولیمداستان از اونجا شروع میشه که واسه اولین بار تو شهری که دانشجو بودم از یه دختره خوشم اومده بود نه برای سکس و کردن واسه زندگییه چند روزی تو کفش بودم تا اینکه یه روز به خودم گفتم مردم با هزار بهونه میبرن میکنن تو خایه نداری بحرفی با کسی که ازش خوشت اومدهدل و زدم به دریا رفتم جلواسمش الهه بودگندمی اما با نمک نه خیلی داف وشاخ بود نه زشت و ناپسنداهل آرایش نبود ساده لباس میپوشیدقدش نسبت به دخترا تویه رده یه متوسط بود اما مانتوش گشاد بود بدن توپریم داشتمنسلامالههعلیکمنببخشید میتونم چند لحظه وقتتونو بگیرم؟الههبابت ؟منیه کار خصوصیهالههمن با کسی کار خصوصی ندارمخلاصه بعد چند روز لولیدنو شبا نخوابیدن تورش کردمحس خوبی بوداحساس داشتن حس قدرتمسئولیت واسم جالب بود کسی که دوسش داشتم الان با من در ارتباطهبعد چند ماه که با الهه دوست بودم یه روز تو دانشگاه بحث و سکسی کردماز چیزایی حرف زدم که خودش خجالت میکشید بشنوه اما من بی محابا ادامه دادمو بحث که تموم شد تا شبش خبری ازش نبود.یه دفعه اس اومد عزیزم میخوامت دوست دارم و خیلی حرفای رومانتیک تعجب کردم اما به روی خودم نیاوردم کم کم فهمیدم حالش خوش نیس و حشری بهش زنگیدم و باهاش جوری حرف زدم که کمی آروم شداز فردای اون روز با من تو یونی شوخی های الکی میکرد و خودشو بم زیاد از حد میچسبوند تا یه روز کفری شدم کشیدمش کنار (آخه آدم پیش هر کسی نمیتونه لاس بزنه )گفتمچته تو آبرومو بردیگفت مگه چی شده باهات شوخی کردم مزخرفمنمن شوخی سرم نمیشه نگا کن دارن به ما میخندنالههغلط میکنن تو ماله منی هیچکی حق نداره به گل من بخنده دوست دارم نمیتونم دس خودم نیسمنچیه نکنه کونت میخارهالههبا یه خنده برو عوضیبعد اون روز همیشه واسه چسبیدن بم دلیل داشت خارش کونعجب گوهی خورده بودم خودمم تعجب میکردم که چرا من که با نیت بد جلو نیومدم چرا داره اینطوری میکنه اولش فک کردم داره محکم میزنه تا یه روز تو پارک که داشتم دیونه لباش میشدم یه بوس از روی ترس به گونه هاش زدم دلم داشت از تو قفسه سینه ام بیرون میزد سرخ شدنم محسوس بودهمه چی یه جا جمع شده بود شهوت عشق علاقه نیروی جونی دستمو که دور کمرش بود محکم فشار دادم.گفت چته آمپر چسبوندی؟گفتمآره رو 1000گفتچه حسی داری؟گفتممیخوام لختت کنم ببوسمت فقط ببوسمتبا خنده گفتآره حتما بعدشم میخوای بکنیم فقط بکنیمراستش از حرفش ناراحت شدم من دوسش داشتم نه واسه سکس واسه خودش همینی که بود عادی و معمولی.بعد این ماجرا خیلی نازمو کشید که منظور نداشته و خلاصه دوباره گرم شدیمتا اینکه یکی از دوستای تهرانیم به اسم متین که باهام عیاق بود گفت واسه یه هفته خونشون مکانه و اگه خواستم میتونم مزاحمش بشمخودش زید داشت اما زیدش شبا پیشش نمیموند فردا شب زنگ زد که برادر من جلو در خوابگام میای بریم یه دوری بزنیم منم که دلم از عالمو عالم تو روز جمعه میگیره گفتم باشه.تو صحبتاش فهمیدم که بله با زیدش سارا خانوم هر روز یه جایی سکس میکنه تا جریان خودمو الهه رو گفتم یه حالی شد عصبانی بود ازم شاکی بود انگار داره مسخره میکنه گفت خره بیارش خونه ی ما تقشو بزن گفتم حال به هم زنه از عقب دوس ندارمجلوشم که آکه نمیشهگفت بیارش خودش میدونه چیکار کنه برادر ساده ی مارو باشرفتم تو فکر که رسیدیم خونه ی متین با هزار اصرار رفتم وشب اونجا نقشه ها تخمی کشیدم که نزدیکای صبح قرار شد بگم خونه ی دوستم مهمونیه اونم سارارو بیاره وکم کم بعد اونا شروع کنیم .فرداش با الهه صحبت کردم بر عکس تصورم خوشحال شد و گفت شب برم دنبالشوقتی رفتم دنبالش قابل قیاس با اونی که تا به حال دیده بودم نبودلباس جذب که سینه ها گرد و نازشو جلوه گر کرده بود کونش خیلی ناز و رو فرم بودموهاشو زده بود بیرون آستین مانتوشم بالا بود مانتوی سفید تنش بود دستاش میلرزید از اینکه با یه پسر دیده بشه تابلو بود که تا الان دس نخورده بودلباش رو یه روژ ملایم کشیده بود آبروهاشو تنظیم کرده بود عطرش آدمو به اوج آسمونا میبردودستش که به دستم رسسید دلم ریخت حس لذت بود فقط خدام نمیتونست منو ازش جدا کنه امشب الهه مال من بود ماله خودم.سریع یه در بست گرفتم و تو راه فقط به الهه یی که الان عروسک شده بود نگا میکردمگرمای تنش منو داشت داغون میکرد تا رسیدیم به هزار رو چرخیدم تا شق دردمو نبینه همشه زیاد حرف میزد اما اونروز فقط به من چسبیده بودرفتیم تو متین وسارا خونه بودن با استقبال گرمی نشستیم بعد چند مین الهه در گوشم گفت مکانه نه؟وای یعنی ریدم به خودم برگشتم طرف متین با اشاره گفتم پس مهمونا کوشن؟گفت محلشو عوض کردن ما هم به خاطر اینکه شما نخوره تو برجکتون موندیم تا برسیدتو دلم گفتم آدم کس کش آدم اینقد راحت کس میبافه؟ گفتم پس ما مزاحمیم گفت نه اتفاقا باعث شدین امشب به ما هم خوش بگذره؟؟؟دیدم الهه سرشو آورد طرفمو خنده ی ریزی کرد که امشب ماهم خوش بگذرونیم آره؟دیدم بد ریدم گفتم اگه میخوای بریم گفت نه حالا که هستیمبه طور خیلی ناگهانی و با سرعت زیاد متین سارارو بغل کرد وبردبا صذای بلندی سارا خندید من والهه هاج و واج داشتیم نگاه میکردیم که متین سارارو از در اتاق خواب رد کرد وصدای بوس وقربونت برم شروع شدمن داشتم میترکیدم که دیدم الهه سرشو پایین گرفت(لب)بهترین وقتش بود آروم لبمو گذاشتم رو لبش و شرو کردم به خوردن داشتم به اوج میرفتم که دستمو بردم زیر شالش تو موهایی که خیلی ناز بود قلبم نبضم همه چی وجودم یه چیزیو فریاد میزد الهه شالشو دراوردمدیدم داره گردنمو میخوره چه حسه جالبی بود پر بود از ادکلن نفساش کیرم داشت میترکیددستای زبر و خشنم روی دستای نرم و لطیفش داشت حرکت میکرد همیشه اینکارو دوست داشتکشیدمش بغلم لبامونو دوباره تو هم کردیم داشتیم پایان لذت دنیارو میبردیم شروع کردم مانتوی تنگشو در آوردن تی شرت سفیدی تنش بود لباش منو دیونه میکرد نگاهمون واسه یه لحظه به هم قفل شد دیدم چه چشمای نازی داره چه مو ها صاف و یه دستی تی شرتو درآوردم بدنش چه زیبایی داشت بالای 10 بار گفتم دوست دارم الهه اونم میگفت منم عشقم منم امیدمصداش منو بیشتر تحریک میکرد دلم میخواست زندگیم همونجا تموم بشه چه لذتی بود سوتینش اسپورت بود مشکی همراه با در آوردنش خودمو بالا کشیدمافتاده بود رو کیرم فشار اون و شلوار لی تنم داشت میکشتم خندید بلند شد از روم سینه هاش انگاری چسبیده بود به تنش چه محکمو سفت بود کوچیک بودن اما واسه من یه دنیا بود وقتی دوباره اومد روم شلوار تنم نبود تی شرتمم از تنم در آورد با اومدنش روم روناشو رو تنم حس میکردم داغ بودم که دیدم خودشو چسبونده داره گوشمو میخوره بدنش گرم بود داشتم ارضا میشدم گفتم میخوام ببوسمت همونطوری که دوس دارم گفت هرچی بخوای امشب من ماله توامخوابوندمش رو کاناپه شلوار کتان سفیدشو کندم عجب رونای یه دستی داشت شرتش مشکی بود قلبم داشت میکوبید تو قفسه ی سینه ام عقلم اخطار میداد خره مواظب باش به گا نری گوه خوریم حدی دارهاما هوسم امر به ادامه دادن میکرد رفتم بین پاهاشو بوسیدم از رو شورتشم چند بار بوس هناش کردم خیلی خوش بو بود شیشه ادکلن و خالی کرده بود رو تنشگوشام صدای اه و واخ اتاق و حذف میکرد و فقط صدای ریز الهه که آه میکشید میومد بوسیدم وبوسیدم از نو ک انگشتش رفتم ساق پاش نمیدنستم چیکار دارم میکنم آب دهنم کم اومده بود خشک میشد دوباره زبون میزدم دوباره از نورفتم رو روناش و شروع کردم به خوردن دلم میخواست زیر شرتشو که الان خیس خیس بود ببینم که یهو دستش رفت رو سرم داشت نوازش میکرد تو اوج بودم کم کم داشت منو به سمت کسش میاورد که رفتم روش گردنشو زبون میزدم میبوسیدم داشتم منفجر میشدم الهه تسلیم من بود سینه هاشو کمی ورز دادم دیدم داره آه آه ش زیاد میشه بوسیدمش با یکش بازی میکردم اون یکی رو داشتم میخوردم بعد قرمز شدنش رفتم پایین تر دور نافش پهلوهاش به همه جا حمله ور شده بودم خودمو درک نمیکردموای رسیدم به هنا دستام سست شده بود تنم از فشار قلبم داشت منو متلاشی میکرد چه حس عجیبی بودآروم لبه ی شورت مشکیشو گرفتم با پایان نازی که هیچوقت بلد نبودم کشیدم پایین وای عجب چیزی بود بالای هنارو بوسیدمو رفتم که بخورم عجب مزه ی بد بو میداد اما آه الهه داشت دیونم میکرد کمی زبون زدم دیدم نمیشه حالم بد شد همه ی حسام یه جا در رفت واسه اینکه ناراحت نشه بادستم کمی بازی کردم شورتمو در آوردم الهه که چشاش بسته بود بعد توقف من چشاشو باز کرد و شروع کرد با پاهاش بازی کردن با رونم و کیرم داشتم دیونه میشدم خواستم کیرمو بذارم رو لبه ی کسش گفت نه عزیزم الان وقتش نیدستشو گذاشت رو هنا گفتم آخه من که… نذاشت حرفم تموم شه پاشد وسر پا لبشو گذاشت رو لبم آه حسرتش هنوز رو دلم کاش تو اون لحظه خدا جونجونمو میگرفت چه لذتی داشت وقتی لبامو میخورددستمو دورش حلقه کردم بعد نشستم اونم آروم نشست و بعد گفت بهش حال ببدم من چشام بسته بود دیدم دهنش رو کیرمه داره میمکه بعد شروع کرد به لیسیدنش وای چه حسی بود لحشه ی رفت وبرگشت لباش رو کیرم داشتم آتیش میگرفتم که حس مزخرف ارضا اومد گفتم دس بکش دستمال کاغذی که رو میز بود و آورد و با کمی بالا پایین کردن کیرم آبم و جمع کرد دیدم 2تایمون خیس عرقیم از اتاق دیگه صدا نمیومد بلند شدم رفتم دستشویی وقت برگشتن به الهه گفتم شرمنده در حالی که داشت لباساشو میپوشد گفت چرا؟گفتم چون ارضا نشدی گفت گلم اینقد کارت خوب بود که 2با ارضا شدم گفتم جدی گفت آره اما من میخواستم به خاطر اینکه به حرفام گوش کردی و منو اذیت نکردی ازت تشکر کنم که دیدم پرید بغلم و منو بوسیدگفت خیلی دوست دارم عشقم ولی باید الان ببریم خونه تا لباس پوشیدم ساعت 1137 بود نفهمیدم چرا با متین و سارا خداحافظی نکردم اما بعد این ماجرا الهه واسه همیشه مال من شد پایان اگه دوس داشتین نظر بدیید اگه خوشتون اومده باشه دوباره مینویسمنوشته king
0 views
Date: November 25, 2018