امتحان زبان

0 views
0%

اونروز حالم زیاد خوب نبود. کمی بیشتر از خیلی از دست خودم ناراحت بودم . ازاینکه به اون راحتی به حامد پا داده بودماز خودم بدم اومده بود(این حالت تفریبا بعد از اولین سکس برای هرکسی پیش میاد) ولی خوب ما ادما معمولا بلدیم کارهای خودمون رو توجیه کنیم . خوب منم به خودم میگفتم مجبور بودم ، کاری از دست من بر نمیومد، درهم که قفل بود، تازه اگه اذیت میکردم ممکن بود بلایی سرم بیاره و …..سر کلاس با شنیدن اینکه فردا امتحان زبان داریم ونمرش به عنوان نمره ی نیم ترم دوم وارد کارنامه میشه ، برق از کلم پرید. زبان درسی یه که همیشه ازش متنفر بودم و میدونستم نمره ی قبولی نمیگیرم . قرار شد الهام بعد از مدرسه بیاد خونه ما و با من زبان کار کنه . گفت میره خونه ناهار میخوره بعد میاد . منم رفتم خونه لباسام رو عوض کردم و یه چیزی هم خوردم . داشتم دستام رو میشستم که زنگ زدن . رفتم در رو باز کرد فکر کردم الهامه ولی………خدایا حامد بود . کاملا فراموش کرده بودم که قراره بیادبه به جیگر خودم ، منتظرت که نذاشتم؟ چقدر خوشکل شدی ……من با یه نیم تنه و شلوارک قرمز جلوش وایساده بودم ، خجالت کشیدم. صورتشو اورد جلو که لبام رو ببوسه ولی من روم رو برگردوندم .حامد ببخشید ولی دوستم قراره بیاد . امروز نه . لطفا برومنو از جلو در هل داد کنار و اومد تو و در رو بست .ما رو سیا نکن دختر ،قرار نشد اذیت کنی .نمیدونستم چیکار کنم .حامد تورو خدا ، الان میاد….زنگ زدن . رنگم پرید .اشکالی نداره دو تون رو با هم جر میدم .رفت در رو باز کرد . الهام بود .ببخشید رویا هست؟بله بله ، بفرمایید ،اتفاقا منتظرتون بود.الهام اومد تو . خیلی تعجب کرده بود.سلام رویا . خوبی؟ مزاحم که نشدم؟زبونم بند اومده بود.حامد گفت نه ،من یه کار کوچیک دارم الان میرم .خدارو شکر همه چیز داشت درست میشد.الهام گفت خوب رویا جون من میرم تو اتاق و منتظرت میمونم .یعد یه چشمک زد و رفت . حالا من مونده بودم و حامد که حسابی حال خودش و کیرش گرفته شده بود.باشه خوشکل خانم . یادت باشه . تلافیش رو سرت در میارم .میدونستم که اگه ناراحتش کنم دفعه بعد بلایی سرم میاره که هیچ وقت یادم نره . باید یه فکر حسابی میکردم . منم که استاد خر کردن پسرا (البته ببخشیدا) با قیافه ای ناراحت رفتم جلوش و دستش رو گرفتم و با ناز و ادا شروع کردم حامد جون ببخشید عزیزم ، توروخدا ناراحت نشو ،من دوست دارم و……بعد اروم لبام رو گذاشتم رو لباش و بوسش کردم و اروم تو گوشش گفتم فردا منتظرتم دیر نکنی هاکاش اونجا بودید و قیافش رو میدیدید .الهام تا ساعت هفت پیشم بود ولی نتونست حتی یه لغت تو کله پوک من فرو کنه . اونقدر گفت که خسته شد و پاشد رفت . من موندم و کتاب زبان . جاتون خالی تموم شب کابوس میدیدم . خواب میدیدم برگه زبان روبه رومه و معلم زبانمون با اون هیکل گنده و سینه های اویزونش زل زده به من و حامد هم داره کیر کلفتش رو فشار میده تو کونم . وای خدا الانم که یادم میاد تموم تنم مور مور میشه .خلاصه فردا سر جاسه امتحان قرار شد که الهام پشت من بشینه و بهم برسونه ولی نشد برگه پاسخنامم سفید سفید بود.الهام پاشد که برگش رو بده ،دلم هری ریخت تو شرتم . الهام بلند شد و با یه حرکت سریع برگه سوالای منو برداشت و برگه خودشو گذاشت جلو من . بعد یه لبخند خوشکل زد و رفت. جواب همه ی سوالارو جلوشون نوشته بود. و من فقط باید اونا رو تو پاسخنامه وارد میکردم .از سر جلسه که اومدم بیرون کلی قربون صدقه الهام رفتم . وقتی رفتم خونه و لباسام رو عوض کردم دیدم ای وای ، سر جلسه امتحان دلم نریخته تو شرتم بلکه پرید شدم . از این بد تر نمیشد .(من کلا وقتی استرس شدید داشته باشم پرید میشم )حالا جواب حامد رو چی بدم؟ تو همین فکر بودم که حامد مثل چس بو داده (همون جن بو داده) پشت در ظاهر شد و انگشت مبارکش رو گذاشت رو زنگ . در رو باز نکردم . رفتم تو اتاق و خوابیدم . دو سه روز بعد هم از مدرسه رفتم خونهی مادر بزرگم که از دست حامد در امان باشم . بعد از سه روز برگشتم خونه رفتم حموم و حسابی کسم رو صفا دادم و منتظر حامد شدم . اومد و با نا امیدی چند ضربه اروم زد به در. انگار دنیا رو بهم دادن . پریدم و در رو باز کردم و خودمو انداختم تو بغلش . اونم شروع کرد به بوسیدن لبام و گردنم و بازی کردن با مو هام . منم که حسابی تو کف بودم دیگه حال خودمو نمیفهمیدم داشتم از رو شلوار کیر شو میمالیدم .دختر تو که منو کشتی ، کجا بودی؟یه مشکلی بود مجبور شدم برم پیش مادر بزرگم .منو بغل کرد برد تو اتاق و همینجوری لبام رو میخورد . منو انداخت رو تخت و تاپم رو در اورد . سوتین تنم نبود. یه نگاه به سینه هام کرد و گفت وای ، صداش میلرزید ، دستاش داغ بود ولی نه به داغی بدن من . هردومون میدونستیم چی میخوایم . سرش رو برد سمت سینه هام . سرش رو گرفتم .صبر کن حامد ، تورو خدا یواش ، ببین هنوز کبودن هنوز درد میکنن ….لباش رو گذاشت رو لبام و بوسید .باشه عزیزم ، هرچی تو بگی .شروع کرد به لیسیدن سینه هام و مالیدن کسم ،من چشمام رو بسته بودم و داشتم حال مبکردم . یدفعه دامنم رو زد بالا و شرت خیسم رو از پام در اورد . اونقدر سریع این کار رو انجام داد که بی اختیار چشمام رو باز کردم و یه جیغ کوتاه کشیدم. کسم رو بو کرد و گفتوای چه بویی دارهبعد یه نگاه به من کرد و یه نگاه به شرت خیسم و گفتای شیطونبعد سرش رو برد سمت کسم و شروع کرد به لیس زدن و بازی با کسم. من خودم رو جمع کردم و پاهام رو محکم به هم چسبیدم .حامد نکن ، خوشم نمییادیه نگا کرد و شلوارش رو در اورد .باشه ،پس لااقل اینو بخور ، نگاش کن ، گناه داره ، مثل بستنی یا ابنبات چوبی ، تو که اونا رو خوب میخوری اینم فرقی نداره باور کن خوشمزه تر هم هست (من هر روز تو راه مدرسه تا خونه بستنی میخورم . بعد از ظهرا هم تو حیاط ابنبات چوبی میخورم . دست خودم نیست ولی جوری میخورم که هر پسری راست میکنه . اینو الهام بهم گفت )قبول کردم . اروم کیرش رو گذاشت تو دهنم . خیلی داغ بود . از مزش خوشم نیومد . چشمام رو بستم و سعی کردم به خودم بقبولونم که بستنی یه . یه ساک حسابی براش زدم . یدفعه کیرش رو در اورد .بسه پدر الان ارضا میشم اونوقت سر تو بی کلاه میمونه .هردو مون زدیم زیر خنده . کیر خیسشو میمالید به کسم . من دیگه تو اسمون بودم .برگردنه ، نمیخوامنمیکنم تو . برگرد اذیت نکنکیرشو گذاشت لای پام و عقب جلو میکرد و با دست سینه هام رو فشار میداد و میمالید یدفعه منو برگردوند و ابشو مثل دفعه پیش ریخت رو شکمم و شروع کرد به مالیدن . منم ارضا شدم . لبامو بوسید و نیم ساعت کنارم خوابید . وقتی لباساش رو میپوشید منو بغل کرد و زل زد تو چشمامرویا باور کن خیلی دوست دارماره جون خودت تو فقط میخوای خودت رو ارضا کنی .(البته تو دلم گفتم)وقتی رفت من رفتم حموم و بعد خوابیدم .فردا که از مدرسه برگشتم دیدم مادرم خونس داشتم شاخ در میوردم .مامانم گفت رویا جون لباستو عوض کن بیا کارت دارم .باشه الان میام .(مامانم هیچوقت اینجوری با من صحبت نمیکرد . یعنی چی شده بود؟) رفتم رو به روش رو مبل نشستم .رویا راجع به آیندت چی فکر میکنی؟از این حرفش خندم گرفته بود ولی به زور جلو خودمو گرفتم .چطور مگه مادر . اتفاقی افتاده؟اره دختر خوشکلم . امروز صبح مهین جون (مامان حامد) اومد دم در گفت امشب میان خونمون (انگار یه کیر کلفت کردن تو حلقم . باورم نمیشد .) تو دیگه بزرگ شدی …….دیگه صدای مادر رو نمیشنیدم .شب وقتی زنگ زدن مادر اومد گفترویا جون تو فقط اماده شو وقتی صدات کردم بیا بیرون بعد منو بوسید (احتمالا میخواست خرم کنه که زودتر از دستم راحت بشن ولی کور خوندن) و رفت بیرونمنم نشستم منتظررویا جون عزیزم بیامن رفتم بیرون . حامد سرش رو انداخته بود پایین و زیر چشمی منو نگا میکرد . کت و شلوار اصلا بهش نمییومد. من پر رو پر رو زل زده بودم به حامد که حالا اینجوری مثل موش نشسته رو به روم و از مقایسش با وقتی که پایان وزنش روم بود و کیر گندش لای پاهام عقب و جلو میرفت حسابی تعجب کرده بودم که مادرم منو نشکون گرفت و با چشاش به من گفت دختر پرو خجالت بکش این چه طرز نگاه کردنه (خوب بیچاره از هیچی خبر نداشت) منم سرم رو انداختم پایین و تا نوبتم بشه دیالوگم رو تمرین کردم .بعد مثل تو فیلما گفتمدرسته که اقا حامد (به زور جلو خندم رو گرفتم) پسر خیلی خوبیه (جون خودش . عجب دروغ بزرگی) ولی من تازه 17 سالمه و…بعد معذرت خواهی کردم و رفتم تو اتاقم.البته هنوز با حامد رابطه دارم ولی نه مثل قبل.Avizoon

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *