امتحان عشق

0 views
0%

سلام اسم من مهدی ومی خوام سومین سکسی ام رابراتون تعریف کنم.داستان از اونجاشروع میشه که یک روز تنها دوست صمیمی ام که اسمش رضا من رابرای شام دعوت میکنه بیرون اون میدونه که من یه دوست دختر دارم وتابه حال اون رادیده اسمش رویا است من خیلی به اون علاقه مندم وتابه حال دوبار بااون سکس داشتم اون هم مرا دوست داره ما خیلی به هم وابسته ایم به طوری که اگه روزی به اون پیام ندم انگار می خوام بمیرم به هرحال با خواهش رضا قرار شد ساعت هشت شب بیاییم سرقرارمن خیلی به خودم رسیدم وخودم راخوشتیپ کردم راستی این راهم بگم رضا ادم حسودی هست و خیلی دوست داره رابطه ی من ورویا به هم بخوره دلیلش هم اینکه خودش نمی تونه دوست پیدا کنه شب سرنوشت فرا رسید رفتم کنار پل خواجو دیدم که رضا با یه دختره نشسته انگار منتظر منه کمی که نزدیک شدم فکرکردم خواهر رضا است سلام کردم دستشو دراز کرد بهش دست دادم رضا را به یه بهونه ای کشوندمش کنارگفتم قرار بود امشب خودمان دوتا حال کنیم چرا پس مزاحم اوردی گفت اسمش پرند است تازه به هم دوست شدیم می خواستم غافلگیرت کنم گفتم به هرحال اون شب گذشت ولی نفهمیدم که چرا رضا به بهونه های مختلف دوسه بارمن وپرند را تنها گذاشت فرداشب چندتا اس ام اس به رویا دادم ولی جوابم رانداد بهش تماس گرفتم ولی اشغال می کرد کم کم نگران شدم دیدم یه پیام از رویا برام اومده که نوشته یه سری به ایمیلت بزن توایمیلم دیدم که رویا یه ایمیل برام زده اون راباز کردم دیدم عکس هایی از من و پرند فرستاده به علاوه ی نامه ای که خیلی احساسی بود وسرشاراز نفرین ولعنت واقعیت تا لب خورد تو کلم صمیمی ترین دوست پسرم کسی که ازبچه گی باهم بودیم به من خیانت کرد یه پیام به رضا دادم که پراز فهش بود وتهدیدش کردم که واقعیت را به رویا بگه وگرنه می کشمش فردای اون روز پدر ومادرم رفتند مسافرت دیگه زده بدم به سیم اخر به خودم گفتم یا واقعیت رابه رویا می فهمانم یا خودکشی می کنم میدونستم ساعت 5 رویا از کلاس کاراته برمی گرده برای همین ماشین پدر رابرداشتم و رفتم دم کلاس رویا وقتی که تعطیل شد براش بوق زدم ولی جوابم را نداد یه کم خایه مالی و قسمش دادم تا سوار ماشین شد. گفتم رویا تو خودت می دونی که من تورا بیشتراز همه دخترا دوست دارم به خدا این پاپوش رضا است توکه خودت میدونی اون حسودی می کنه به رابطمون گفت خودت خری بزن بغل می خوام پیاده شم گفتم به خدا اگه ترکم کنی خودکشی می کنم گفت خیلی دوست دارم ببینم مردنتا. گفتم بیا خونه ی ما که نشونت بدم می خوام بهت نشون بدم که چه قدر به تو وابستم نفهمیدم چی شدکه قبول کرد بردمش توی اشپزخونه خیلی ترسیده بودم راستش جازده بودم اما میدونستم این اخرین فرصت برای اینه که صداقتم را به رویا نشون بدم یه دفعه فکراحمقانه ای به سرم زد بی هوا چاقو راگذاشتم روی دستم و دستم رابریدم خون زد بیرون رویا بادیدن این صحنه فریاد کشید وگفت بسه توراخدا فهمیدم عزیزم حق با تو هست سریع داوی ضدعفونی به دستم زدم و زخم دستم را با پارچه بستم و روی تخت دراز کشیدم و رویا اوم کنارم خوابید بهش گفتم دیدی خوشگلم زندگی بی تو برام معنی مرگ رامیده اروم لبش رارولبم گذاشت و گفت میدونستم فقط می خواستم امتحانت کنم من خودم به رضا گفتم فقط می خواستم بیبینم جه قدر دوستم داری اروم لبش را خوردم و گفتم من نمره ی 20 راگرفتم حالا جایزم چیه زود لخت شد وگفت این کون و این کس امشب در اختیار تو هست گفتم تو دیوونه ای دختر و بعد محکم گرفتمش و بغلش کردم وزبونم را دور گوشش تابوندم وفقطلب می گرفتم بعد رفتم سوراغ سینه هاش با یه دست سینش را می مالوندم با یه دست کسش را اه واوهش بالا رفت اروم توگوشش گفتم عزیزم هنوز شروع نکردم که بعد کسش راتوف زدم وشروع به خوردنش کردم خیلی حشری شده بود داشت میمرد گفت بسه حالا توبت منه کیرم راگرفت وکرد تو دهنش خیلی ماهرتر از دفعه ی قبل ساک می زد بعداز 10 دقیقه اروم کردم توکسش خیلی بااحساس ودقت گفتم درد داره گفت نه لذت داره گفتم پس خودت خواستی با حرکات وحشیانه شروع کردم کسش را بگام این قدر بد می کردم تو ودر می اوردم که گفت غلطکردم هر لحظه ای که میگذشت با فشار تاته می کردم توکسش و در میاوردم دیگه به جای اه گفتن شروع به دادزدن کرد دستم راگذاشتم روی دهنش و این قدر کردم توش که تا 25 دقیقه بعد ابم اوم وبعد افتادم روتخت گفتم ای دختره ی شیطون سزای کار تو همینه دیدم بهم جواب نمی ده نگاهش کردم دیدم داره گریه زاری می کنه گفتم چی شده عزیزم چرا گریه زاری می کنی گفت خیلی بد تلمبه زدی اخه ادم عاقل اگه کس امریکایی گیر اوردی که می خوای وحشیانه بکنیش سری سرش را گذاشتم روی پاهام واشکای زیباش راپاک کردم گفتم حقته گه دیگه من رااین طور عزاب ندی اون شب خیلی بهم خوش گذشت ومن زنگ زدم که رضا هم بیاد من از اون به خاطر پیامم معذرت خواستم واون هم همینطور وما اون شب شادی و رقص و خنده کردیم ودیگه رویا خانوم قول داد این کارها رانکند ومن ورویا 3 سالی هست که باهم ازدواج کردیم وحاصلشم یک پسر گله که دو سالشه باتشکر از دوستانی که من را تحمل کردند وجون مادرتون نظر بزارید چون حتما می بینم نوشته مهدی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *