امید و آرمان

0 views
0%

سلام به دوستای گلممن امید هستم و الان 18سالمه و این داستان که میخونید مربوط میشه به دو سال پیش یعنی وقتی من 16ساله بودمخانواده ما تشکیل شده از 4نفر یعنی پدر و مادر و برادر آرمان که دوسال از من بزرگتره و خودمآرمان با اینکه خوشگله ولی چهره مردونه ای داره و به قول پدر به اون کشیده ولی من شبیه مادرم هستم و چهره ام بیشتر شبیه دختر هاست که اینم از شانس منه که باید شکل دختر ها باشم.من و آرمان برعکس خیلی از برادرها که خیلی با هم دعوا میکنن خیلی هم با هم صمیمی هستیم و اتاقمونم یکیه و هر جا میریم با همیم.از اونجایی که آرمان از من بزرگتر بود زود تر از من به سن بلوغ رسیده بود زودترم با سکس آشنا شده بود و چندباری که کسی خونه نبود دیده بودم که داره فیلم پورن نگاه میکنه و منم یواشکی از لای در نگاه میکردم.از اونجایی که پدر و مادرم هر دو شاغل هستن بیشتر وقتها ما با هم تنها هستیم و شاید این یکی از دلایل علاقه ما به هم شده.یه روز پای کامپیوتر بودم و آرمان رفته بود حموم(خونه ما دوتا حموم داشت که یکی تو اتاق باباینا بود و اون یکی تو اتاق ما)سیستم دوتا ویندوز داشت که یکی واسه آرمان بود و اون یکی واسه من از روی حس کنجکاوی گفتم برم تو فایل های آرمان که ببینم چی داره آخه پسووردشُ میدونستم برای همین وارد شدم و شروع به گشتن کردم که تو یکی از فایلها کلی فیلم و عکس سکسی بود منم که ندید بدید بودم نشستم و دونه دونه نگاه میکردم که صدای بسته شدن شیر آب رو شنیدم زودی از فایلها خارج شدم و برگشتم تو ویندوز خودم آخه دوست نداشتم آرمان از دستم دلخور بشه.با نگاه کردن به اون عکس ها بدجوری شهوتی شده بودم و این اولین باری بود که حس شهوتُ تو خودم حس میکردم.آرمان از حموم اومد بیرون و بعد از خشک کردن خودش رفت سر کمد لباس ها و حولشو از تنش در آوردچیزی که میدیدم باورش سخت بوداون همه موهای تنشُ زده بود و حتی یه مو هم تو تنش نبود واقعا صحنه قشنگی بود.بی اختیار چند لحظه محو بدنش شدم لخت لخت بود و پشتش به من بود کونش مثل عکس هایی شده بود که دیدم.از تو کشو یه شرت هفتی در آورد و پاش کرد که جلوه نازی به کونش داد یهو برگشت سمت من که چشم تو چشم شدیم اخماشُ تو هم کرد و گفتبه چی ذل زدی ها؟؟به اته پته افتادم یدفعه از دهنم در اومد گفتمآرمان چرا موهای تنتو زدی؟؟گفتاز مو خوشم نمیاد برای همین زدم.گفتمآخه تو که موهای تنت کمه؟؟گفتهمونم زیادهمگه اشکالی داره؟؟گفتمنه ولی خوب شاید پدر بفهمه ناراحت بشه.گفتاگه تو نگی نمیفههنمیگی که؟؟گفتمنه داداشی چرا بگم مگه فضولم.اومد سمتم و لپمو ماچ کرد با اینکه همیشه اینکارو میکرد ولی اینبار برام یه جور دیگه بود.برگشتم سمت کامپیوتر ولی فکرم پیش آرمان بود که داشت لباساشو میپوشید که یهو آرمان گفتامید میخوای تو هم موهای تنتُ بزنی؟؟برگشتم سمتش نمیدونستم چی جواب بدم همینطور داشتم نگاش میکردم.گفتچرا جواب نمیدی؟میگم دوست داری تو هم موهای تنتُ بزنی؟؟گفتمآخه موهای تن من که هنوز در نیومده همش کرکه.گفتهمونم میخوای بزنی؟؟گفتمآخه میترسم مادر و پدر بفهمن دعوام کنن.گفتنترس داداشی اونا که بیشتر وقتها خونه نیستن تازشم ما لباس تنمونه از کجا بفهمن؟گفتمآخه.اجازه نداد حرف بزنم گفتآخه نداره اگه دوست داری من فردا برات کرم موبر میخرم بزن باشه؟؟نمیدونم چرا ولی دوست داشتم تجربه کنم برای همن بهش گفتم باشه.اونم با خوشحالی گفتفردا برات میخرم ببین چه حالی میده موهاتُ بزنی.اون شب تا صبح همش تو این فکر بودم که چه اتفاقی قراره بیوفته تا اینکه خوابم برد.نزدیک های ظهر بود که از خواب بیدار شدم ولی هیچ کس تو خونه نبود بعد از اینکه صبحانه خوردم نشستم پای سیستم و خواستم وارد ویندوز خودم بشم که دوباره اون حس کنجکاوی اومد سراغم و رفتم تو ویندوز آرمان اما ایندفه رفتم تو یکی دیگه از آیکون ها که نوشته بود xbx اما هیچی توش نبود خواستم خارج بشم که با خودم گفتم حتما یه چیزی این تو هست برای همین سیستمُ از هیدن خارج کردم و اینجا بود که دیدم بله کلی عکس توشه ولی با اون یکی ها فرق میکنه اینها همه عکس سکسی از پسرهاست که بعدا فهمیدم بهشون میگن گی.خیلی برام جذاب بود آخه اینجوریشو ندیده بودم و برام تازگی داشت نمیدونم چرا ولی خیلی خوشم اومد و با اشتیاق پایان نشستم و دونه دونه نگاه میکردم؛بی اختیار دستم رفت طرف کیرم که دیگه بلند شده بود و شروع کردم به ماساژ دادن کیرم و خودمو جای اون پسرها تصور میکردم اینقدر با خودم ور رفتم که آبم اومد و ریخت کف دستم و یکمشم ریخت رو فرشاین اولین باری بود که جلق زدم و حس خوبی بهم دشت داد البته نای بلند شدن نداشتم ولی به زور رفتم و یه دستمال آوردم و آبی که ریخته بود رو فرش پاک کردم داشتم فرشُ تمیز میکردم که صدای در اومد مونده بودم چی کار کنم سریع سیستمو خاموش کردم و دویدم تو آشپزخونه تا دستمالُ بشورم.آرمان بود خیالم راحت شد.اومد تو آشپزخونه و گفتداداشی چی کار میکنی؟؟گفتم هیچی داشتم شربت میخوردم که یکمش ریخت رو فرش داشتم دستمالی که باهاش شربتُ پاک کردم میشستم.رفت تو اتاق چند دقیقه بعد رفتم تو اتاق ببینم چی کار میکنه که دیدم ای دل غافل کامپوترُ روشن کرد داشتم از ترس سکته میکردم آخه یادم رفته بود فایلها رو دوباره هیدن کنم از اتاق زدم بیرون و منتظر داد و بی داد آرمان شدم ولی خبری نشد نیم ساعتی گذشت و من استرس شدیدی داشتم که صدای آرمان اومدامید امید داداشی بیا.نمیخواستم برم میترسیدم ولی از لحنش معلوم بود که دوستانست برای همین رفتم تو اتاق و گفتمبله داداش.گفتبرات کرم خریدم میخوای همین حالا بزنی؟چشمم به مانیتور بود؛بله اون فهمیده بود که من وارد فایلهاش شدم ولی چرا به روم نیاورد.تو فکر بودم که آرمان گفتبا تو ام امید میخوای بزنی یا نه؟؟گفتمآره ولی ولی من بلد نیستم.گفتمیدونم بلد نیستی خودم برات میزنم.گفتمآخه آخه زشته.گفتزشت چیه ما با هم داداشیم تازشم مگه اولین باره با هم میریم حموم؟گفتمنه ولیگفتولی نداره لباساتو در بیار بریم تو حموم و بدون اینکه منتظر جواب من باشه سیستمُ خاموش کرد و لباساشو از تنش در آورد.دوباره چشمم افتاد به بدنش واقعا خوشگل شده بودرفت تو حموم و گفتلباساتو در بیار بیا تو.منم لباسامو در آوردم فقط یه شرت پام بود رفتم سمت حموم که چشمم افتاد به آیینه قدی و خودمو دیدم یه لحظه محو تماشای خودم شدم با خودم گفتم همین یه ذره مو رو هم بزنم بدنم واقعا شکل دخترا میشه.آرمان گفتیالا دیگه چی کار میکنی؟رفتم تو حموم آرمان گفتمگه نمیخوای موهاتو بزنم؟گفتمآره.گفتآخه با این شرت چجوری پشماتو بزنم ها؟؟گفتمآخه روم نمیشه.گفتمسخره انگار دختره میگه روم نمیشه؛بیا من شرتمو در میارم تا تو روت بشه.دست انداخت و شرتشُ در آورد خشکم زد اولین باری بود که داشتم کیرشُ میدیم واقعا خوشگل بود از مال من خیلی بزرگتر بود همینجوری داشتم نگاش میکردم که اومد سمتم و دست انداخت شرتمو در آورد منم هیچ مقاومتی نکردم با دیدن کیر من خندش گرفت گفتچقدر کوچوله و گرفت تو دستش.کیرمو از دستش در آوردم و گفتمنکن دیگه زشته داداشی.خودشو کشید عقب و گفتبرو پدر زشته زشته اینگار چی کارش کردم بیا جلو تا موهاشو بزنم برات رفتم سمتش اونم کرمو باز کرد و یه مقداری از اونو مالید و انگشت کرد به پشمای کیرم و شروع کرد به پخش کردن حس خوبی داشتم بی اختیار چشمامو بستم خیلی خوشم اومده بود اونم اینو فهمید و به بهونه اینکه داره موهای کیرمو میزنه یه مقدار دیگه از کرمو مالید و انگشت کرد به کیرمو شروع کرد به ماساژ دادن دست خودم نبود راست کردم.آرمان گفتمیگه زشته اونوقت راستم میکنه واسم.گفتمببخشید دست خودم که نیست خوب خودش بلند شد.گفتشوخی کردم عزیزم میفهممت.حالا برگرد تا به پشمای کونتم بمالم.گفتملازمه؟گفتخره اصل کاری اونجاست.نفهمیدم منظورش چیه و برگشتم اونم یه مقدار دیگه از کرمو مالید و انگشت کرد به کونم و همه کونمو ماساژ داد تا جاییش نمونه خلاصه همه تنمو کرم مالی کرد و بعد از ده دقیقه گفت خوبه دیگه برو زیر دوشُ خودتُ بشور.بعد خودش دستاشو شست و از حموم رفت بیرون منم خودمُ شستمُ اومدم بیرون.امید نشسته بود پشت کامپیوتر منم رفتم لباس بپوشم که دوباره چشمم به آیینه افتاد گفتم بزار ببینم چه شکلی شدم رفتم جلو آیینه وای خدای من چقدر خوشگل شده بودم خودم واسه خودم راست کردم برگشتم و از پشت خودمو دید زدم واقعا شکل دخترها شده بود.اصلا حواسم نبود که آرمان تو اتاقه یهو آرمان گفتجوووون چه جیگری شدیمیدونستم خوشگل میشی.خلاصه اونروزُ تا شب سر کردیم و بعد از شام رفتیم واسه خوابیدن از اونجایی که پدر و مادر خسته بودن همیشه زود میخوابیدن ولی من آرمان تا دیر وقت بیدار بودیم بعد از کلی بازی با کامپیوتر آرمان گفتداداشی بریم بخوابیم؟گفتمبریم.سیستمُ خاموش کردیم و رفتیم واسه خواب.هر کدوم از ما یه تخت جداگانه داشت رفتم رو تخت دراز کشیدم که آرمان لباساشُ در آورد و رفت زیر لحاف.اولش تعجب کردم آخه هیچوقت با شرت نمی خوابید ولی با خودم گفتم حتما به خاطر گرماست آخه تابستون بود و هوا هم گرم منم برای اینکه کم نیارم لخت شدم و دراز کشیدم.بعد از نیم ساعت اینور و اونور شدن خوابم برد نفهمیدم چقدر از خوابیدنم گذشت که حس کردم یه دست داره کونمُ نوازش میکنه اولش خواستم برگردم ببینم کیه ولی ترسیدم گفتم بزار ببینم چی کار میکنه شایدم از روی شهوت بود.میدونستم که آرمان داره اینکارو میکنه برای همین با خیال راحت منتظر ادامه کارش شدم.بعد از اینکه حسابی کونمو ماساژ داد دست انداخت شرتمو در بیاره اولش میخواستم برگردم و نزارم ولی حس شهوت مانعم شد و اونم خیلی راحت شرتمُ از پام بیرون آورد و سرش ُ نزدیک کونم کرد و لبشُ گذاشت رو یکی از لپای کونم و یه ماچ کرد بعدش شروع کرد به لیسیدن کونم یه حس تازه داشتم با اینکه خجالت میکشیدم از اینکه آرمان داره کونمُ میلسه ولی خوشمم میومد دوست داشتم ادامه بده برای همین هیچ حرکتی نکردم تا به کارش ادامه بده.با دستش لای کونمُ باز کرد و زبونشُ کشید به سوراخمبدنم مور مور میشد لذت بخش بود حسابی با زبونش سوراخمُ خیس کرد از جسارتش معلوم بود که میدونه من بیدارم.انگشتشُ کشید رو سوراخمُ آروم سعی کرد که داخلم کنه ولی کون من آکبند بود و خیلی سخت تونست انگشتشُ بکنه اون تو برای اولین بار درد داشت ولی همراه با لذت چون خوشم اومده بود اونم اینو میدونست برای همین حسابی انگشتشُ تو کونم عقب جلو کرد بعدش نوبت به انگشت دوم رسید خیلی آروم جوری که من درد نکشم دوتا انگشتشُ داخلم کرد ولی درد داشت برای همین یه تکون خوردم و اونم متوجه شد و همونطور نگه داشت تا جا بازکنه بعد کمی مکث دوباره شروع کرد و عقب و جلو میبرد نزدیک به 5دقیقه ادامه داشت که دیدم انگشتاشُ از کونم خارج کرد خیلی دوست داشتم همونطوری بزار بمونه ولی یه درد شدید تو کونم موج زد که ناشی از فرو کردن سه تا از انگشتاش داخل من بود از درد چشمام سیاهی رفت بی اختیار دستمُ اوردم پشت و دستشُ فشار دادم اونم دست نگه داشت چند لحظه ایی صبر کرددردم کم شده بود نمیدونم چی شد که خودم دستشُ هدایت کردم سمت کونم و اونم منتظر بود برای همین دوباره شروع کرد به تلمبه زدن با انگشتاش باورم نمیشد که خودم دارم به این کار تن میدم و دوست دارم که اون سوراخمُ باز کنه.نمیدونم چقدر طول کشید تا حسابی سوراخم باز شد و اینو به خوبی میشد حس کردآرمان انگشتاشُ در آورد رفت عقب فکر کردم تموم شده ولی اشتباه بود چون تازه اول کارش بود اون شرتشُ در آورد و اومد رو تخت از پشت منُ بغل کرد و کیرش گذاشت لای پامبه جای اینکه بدم بیاد خوشم اومد من حس عجیبی پیدا کرده بودم و دوست داشتم سکس داشته باشم اونم با یه همجنس که برادرمم بود.یکم که کیرشُ لای پام عقب جلو کرد دستشُ آورد سمت صورتمُ منُ برگردوند سمت خودش روم نمیشد توی چشمامش نگاه کنم برای همین چشمامُ بستمحس کردم که نفسش داره به صورتم میخوره که یدفعه لباشُ گذاشت روی لبمُ شروع کرد به خوردن لبای من هنگ بودم نمیدونستم چی کار کنم یکم که لب گرفت دهنشُ آورد سمت گوشمُ گفتدوست دارم.با این حرفش محکم بغلش کردمُ به خودم فشارش دادم تا حالا کسی ور به این اندازه دوست نداشتم دلم میخواست تا لحظه مرگ بغلش کنم لبامُ رسوندم به لباش و ایندفعه من بودم که داشتم با ولع پایان ازش لب میگرفتم و اونم منو همراهی میکرد.زبونشُ کرد تو دهنم منم میکش میزدم تا جایی که دلم میخواست بخورمشون حسابی از هم لب گرفتیم در حین لب گرفتن آرمان دستشُ گذاشته بود رو کون من و دست منُ هم گرفت گذاشت رو کیرش منم ماساژش دادم.بعد از کلی عشق بازی آرمان آروم در گوشم گفتامید جونم میخوای با هم سکس کنیم؟گفتممگه الان داریم چی کار میکنیم؟گفتمنظورم اینه که میخوای داخلت کنم؟گفتمآرمان کیرت بزرگه میترسم دردم بگیره.گفتنه قربونت برم یواش میکنم هر وقت دردت گرفت درش میارم تازشم کرم میزنم که دردت نگیره باشه؟گفتمباشه ولی جون داداشی یواشا.اونم یه ماچ از لبم کرد و بلند شد رفت از رو میز دستشویی یه کرم آورد و حسابی کیرش چرب کرد و یه مقدارم به سوراخ من زد دوباره با انگشت فرو کرد تو کونم ولی اینبار دردی حس نکردم.گفتبه شکم بخواب تا شروع کنیم.برگشتم و به شکم خوابیدم و دستمُ گذاشتم زیر چونم و منتظر شدم ببینم چی میشه.آرمان معلوم بود که خیلی تو کارش وارده خیلی با مهارت کار میکرد که بعدا فهمیدم خودش چندبار دادن رو تجربه کرده که در ادامه داستان بهش اشاره میکنم.اومد نشست پشت منُ پاهاش گذاشت کنار رونم و دستشم گذاشت رو کمرم و کیرشُ میزون کرد رو سوراخم و آروم فشار داد با همون فشار اول سرش داخلم شد که همش بخاطر کارایی بود که با انگشت با سوراخم کرده بوددردم کم بود تا اینکه با فشار بعدی نصف کیرش رفت داخل اونجا بود که دردم گرفت و از شدت درد ملافه ایی که رو تخت بود کردم تو دهنم و فشارش دادم ارمان فهمید و کیرشُ همونجا نگه داشت تا دردم ساکت بشه یکم که گذشت دردم کم شدآرمان گفتخوبی؟؟گفتمداداشی یواش خیلی درد دارم.گفتمیدونم برای همین دیگه فرو نمیکنم هر وقت دردش ساکت شد بگو تا شروع کنم.گفتمادامه بده دردم کم شده.گفتپس هروقت دردت گرفت بگو و شروع کرد کیرشُ تا همون حد عقب و جلو کردن و تو کونم تلمبه میزد.هیچوقت فکر نمیکردم سکس اینقدر لذت بخش باشه اونم اینکه مفعول باشی نه فاعل.از روزی که سکس رو فهمیدم همیشه تصور میکردم دارم با یکی از دخترای فامیل سکس میکنم اما هیچوقت فکرشم نمیکردم که یکی با من سکس کنه اونم برادر خودم.آرمان با مهارت پایان کل کیرش کرد تو کونم جوری که با خوردن شکمش به کمرم تازه فهمیدم کل کیرشُ کرده تو کون من.دستم به پشت رسوندم و کون آرمانُ چنگ میزدم و اونو فشار میدادم سمت خودم اونم تحریک شده بود داشت تندتر تلمبه میزد یکم که تلمبه زد کامل کیرش از کونم در آورد فکر کردم تمومه ولی دوباره با یه فشار کیرش ُ کرد تو کونم که لذتش از بار اول بیشتر بود چندباری که تلمبه میزد کیرش در میاورد و دوباره میکرد تو کونم باورم نمشید سوراخم اینقدر باز بشه که به این راحتی کیر آرمان بره توش و در بیاد ولی این اتفاق افتاده بود و کون من حسابی باز شده بود.نفهمیدم چقدر طول کشید ولی شدت تلمبه های آرمان بیشتر شد تا اینکه با یه فشار جوری که حس کردم کیرش رفت تو شکمم کل آبشُ خالی کرد تو کونم و روم دراز کشید چند دقیقه ایی به همون حالت موند تا کیرش کوچیکُ کوچیکتر شد و از کونم در اومد.آرمان از روی من بلند شد و منو برگردوند و خوابید روم و شروع کرد لب گرفتن من که خیلی از سکس لذت برده بودم لباشُ گاز میگرفتم.بعد از چندتا لب جانانه آرمان گفتخیلی حال داد دستت درد نکنه امید جونم.به تلافی حالی که بهم دادی میخوام یه حال مشتی بهت بدم و شروع کرد لیسیدن بدن من رفت پایین تا رسید به کیر من که نصف مال اون بود و با دست یکم باهاش بازی کرد و یه نگاه به من کردُ کیرمُ کرد تو دهنش اولش نمیخواستم بزارم آخه اون از من بزرگتر بود و خجالت میکشیدم ولی نزاشتو دستمُ پس زد منم از روی شهوت چشامو بستم و چنگ زدم تو موهاش اونم که فهمید من خوشم اومده جوری ساک میزد که تا حالا تو هیچ فیلم پورنی ندیده بودم با اشتها میخورد بعد از چندبار عقب جلو کردن کیرم تو دهنش حس کردم بدنم داره شل میشه آخه تا اون شب آبم نیومده بود و این اولین بار بود میخواست آبم بیاد تا خواستم درش بیارم نزاشت و کل آبمُ خالی کردم تو دهنش اونم همشو خورد.اصلا نا نداشتم از جام بلند بشم همونطوری دراز کشیدم آرمان از روم بلند شد و رفت حموماینقدر خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد که با تکونای آرمان بلند شدم؛گفتپاشو لباساتو بپوش بعد بخواب یوقت پدر اینا میان تو اتاق زشته منم با حالت کرختی بعد از سکس به زور و با کمک آرمان لباسامُ پوشیدم و دوباره مثل جنازه دراز کشیدم به خواب عمیقی رفتم.نزدیکای ظهر بود که حس کردم یکی اومد رو تخت و کنارم دراز کشید و منُ از پشت بغل کرد و در گوشم گفتداداشی نمیخوای بلند بشی نزدیک ظهره چیزی نخوردی پاشو بریم ناهار بخوریم.برگشتم سمتش یه نگاه کردم و بی اختیار لباشو بوسیدم اونم یه لب طولانی ازم گرفت و گفتدوست دارم.منم گفتممن بیشتر داداشی جونم.این شروع ماجرای من و آرمان بود.بقیش باشه واسه بعد.امیدوارم خوشتون اومده باشهمن نمیگم فهش ندید چون نیازی به گفتن نیستهر کی هر نظری داره بده با جون و دل گوش میدم و تا جایی که امکانش باشه جوابم میدم.دوستون دارمتا بعدنوشته امیدجون

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *