اسم من امير هست و اين داستان سكس با پسر خاله ام مسعود هست كه براتون مي نويسم.خانواده ما اصالتا اهل يكي از شهرهاي جنوبي كشور هستند اما سالهاست كه در همدان ساكن هستيم.پسر خاله ام مسعود 10 سال از من كوچكتره. چند سال پيش كه من 25 سالم بود و مسعود حدودا 15 سالش بود خانوادگي يه سفر اومدن همدان پيش ما. توي اين 6 – 7 روزي كه همدان پيش ما بودن خيلي اتفاق مي افتاد كه من و مسعود تنها باشيم. چون اصلا علاقه نشان نمي داد كه بره گردش و خريد و يا مكانهاي تاريخي و فرهنگي شهر رو ببينه. اون موقع هايي هم كه ميرفت به زور مادر و پدرش بود و اگر مسعود راضي مي شد كه باهاشون بره من هم باهاشون ميرفتم و اگر اصرار به موندن در خانه داشت من هم ميموندم خونه پيشش تا تنها نباشه.يادمه عصر يكي از اون روزا كه تنها بوديم مسعود گفت بيا با هم كشتي بگيريم. من هم با كنايه گفتم خوب تو زور منو داري كه الكي حرف مي زني ميگي بيا كشتي بگيريم؟ بچه خيلي پرانرژي و شلوغي بود. من هم راضي شدم باهاش كشتي بگيرم. حدود نيم ساعت هي ما با هم كشتي مي گرفتيم ، ديگه خسته شده بودم، گرمم شده بود و به خاطر تحرك بيش از حد داشتم سرگيجه ميگرفتم. خودمو الكي خاك كردم تا تموم شه ، بعد از به اصطلاح خاك شدنِ من، مسعود خودشو انداخت روي من و همينطور كه روي من بود كُركُري ميخوند كه يكدفه حس كردم كيرش سيخ شده و خيلي آروم طوري كه تابلو نشه داره ميماله به من. اول فكر كردم اشتباه مي كنم بعد ديدم نه درست حس كردم. سَرَم سنگين شد و نمي دونستم چيكار كنم. يكباره و بدون معطلي پرتش كردم به كنار و با حالت عصباني بهش گفتم گوساله چيكار ميكني؟ و يك كشيده خيلي خيلي محكم زدم بهش طوري كه دستم درد گرفت.نميدونستم چيكار كنم بلند شدم رفتم تو اتاقم و درو محكم بستم. فكر كنم يه ربع ساعتي تو اتاق با خودم فكر مي كردم و حرف مي زدم و كلي سوال اومد تو زهنم كه چي شد؟ چرا اينجوري شد؟ جوجه فُكلي اين چه كاري بود كرد؟ چيكار كنم؟ برم انقدر بزنمش كه جونش بالا بياد و… كلي هم خجالت مي كشيدم. حتي از اينكه مهمون خونمون كه كوچيكتر از من هم بود را زده بودم اعصابم خُرد بود.با خودم گفتم اوني كه بايد خجالت بكشه اونه نه من. در اتاق رو باز كردم رفتم بيرون ديدم با يك قيانه ناراحت درعين حال ترسيده و بغض كرده نشسته همونجا و يك سانت هم از جاش تكون نخورده. رفتم جلو بهش گفتم اين چه كاري بود كه كردي؟ با ترس و با صداي لرزان و آرام گفت كدوم كار؟ ، گفتم يعني تو نميدوني براي چي كشيده خوردي؟ ، نگام كرد و گفت مي دونم. در حالي كه با غضب نگاش مي كردم راه افتادم به سمت اتاق و گفتم بيا تو اتاق كارت دارم.بعد از چند دقيقه ديدم نيومد. داد زدم مگه نگفتم بيا كارت دارم. گفت دارم ميام و اومد تو اتاق و نشست رو تخت كنار من و با حالت بغض گفت بگو.گفتم حتما اين كارتو امشب كه خاله اينا و بابات بيان بهشون ميگم تا ديگه گه خوري نكني. خيلي سريع و بدون مكث (با ترس و هيجان) گفت نه ، نگيا. جونه دايي نگو.منم گفتم نه ميگم ، و اون هي قسم ميداد كه نگو ، حالا مگه چي شده؟ ، با اين جمله اش كه حالا مگه چي شده بيشتر داغون شدم گفتم اگه چيزي نشده پس الان يه بلايي سرت ميارم كه كيف كني. دستشو محكم گرفتم و پيچوندم پشتش و هي فشار ميدادم. از درد داد ميزد غلط كردم دستم شكست. خوابوندمش كف اتاق و منم خوابيدم روش. كيرمو از روي شلوار ميمالوندم به كونش تا سيخ شه. بعد از اينكه سيخ شد هي فشار ميدادم و كيف مي كردم. همون طرف صورتشو كه كشيده زده بودم بوس كردم اونم گفت خيلي محكم زدي جاش ميمونه. منم دوباره بوس كردم گفتم نه تا خاله بياد جاش رفته.شلوارشو كشيدم پايين و شلوار خودم رو هم پايين كشيدم. شرتش قرمز و خيلي سكسي بود، كيرم سيخ شده بود و سفت سفت. كيرمو گذاشتم لاي پاهاش و هي فشار ميدادم. بلند شدم لبه تخت نشستم و بهش گفتم بشين. نشست و كيرمو گرفتم تو دستم و گفتم بخورش. بدون معطلي سرشو آورد جلو با دستاش كيرمو گرفت و سرشو مك ميزد. گفتم همشو بكن تو دهنت و شروع كرد. منم سرشو فشار ميدادم تا كيرم تا ته بره تو دهنش. حس ميكردم كيرم ميخوره به لوزه _َش، و خيلي گرم بود و حالت خوبي بهم دست ميداد. كيرم كه خوب خيس شد آوردمش رو تخت و خوابوندمش و كيرمو گذاشتم لاي پاهاش چند بار ععقب و جلو كردم بعد بردم دم سوراخ كونش. فشار دادم كه بره توكونش. چندتا آه ضعيف كشيد و آخ و اوخ آرامي راه انداخت و من بيشتر فشار ميدادم. كونشو هي شل و سفت ميكرد و من بيشتر فشار ميدادم. نسبتا راحت كيرم رفت تو كونش. خيلي گرم و خوب بود. به آرامي و آهسته عقب و جلو ميكردم و مسعود هم آروم آه و اوه ميكرد كه اين كارش بيشتر منو حشري ميكرد.با خودم كه فكر مي كردم ؛ كه يه كون سفيد مال يه پسر 15 ساله و نوجوان و بي مو رو دارم مي كنم بيشتر ذوق ميكردم و حال ميومدم. وقتي كيرم كامل رفت تو كونش و چند بار عقب و جلو كردم مسعود رو برگردوندم طوري كه پاهاشو گزاشتم رو شونه هام. مچ پاشو گرفتم تو دستم و كيرمو اينبار محكم ميفرستادم تو (با سرعت و با قدرت) صداي تق و توق ، شالاپ شولوپ راه افتاده بود. سرمو بردم نزديك و از مسعود يه لب گرفتم كه تا عمر دارم يادم نميره. اينقدر تو حس لب گرفتن از مسعود بودم كه تلمبه زدن رو متوقف كردم. لبشو مي خوردم و گاز مي گرفتم. زبونمو كردم تو دهنش و گفتم مك بزن اونم بدون معطلي مك ميزد بعد از چند دقيقه لب گرفتن دوباره تلمبه زدن رو شروع كردم و محكم و با فشار و با قدرت پایان به كونش ضربه ميزدم. صورت مسعود كه تو هم ميرفت ديدن داشت آدمو بيشتر حشري مي كرد. بازهم تلمبه زدن رو متوقف كردم تا يه كاري بكنم كه بيشتر لذت ببرم. شروع كردم به ليس زدن سينه هاش و هي گاز مي گرفتم سر ممه هاشو. ممه هاش سفت شده بودن و من راحتتر مي تونستم بخورمشون.ايندفه كيرمو كشيدم بيرون و بهش گفتم كف اتاق چهار دست و پا مثل اسب شو. اونم وسط اتاق چهاردست و پا شد و من نشستم رو كمرش و گفتم يالا را برو. نمي تونست وزن منو تحمل كنه براي همين هم خيلي بهش فشار نياوردم چند قدمي منو جلو برد و وايساديم. همونطور كه چهاردست و پا بود رفتم پشتش و كيرمو دوباره كردم تو كونش و حالا تلمبه نزن كي بزن. اينقد محكم تلمبه ميزدم و كيرمو تو كونش عقب و جلو مي كردم كه پرت ميشد جلو بعد از چند لحظه آبم اومد و ريختم تو كونش و محكم زدم رو لمپر كونش و گفتم تموم شد.همونجا دراز كشيد رو زمين و من هم بدون اينكه كيرمو در بيارم همونجا براي چند دقيقه اي خوابيدم روش.بعد از اينكه كون مسعود رو گذاشتم ديگه ازش بدم ميومد. تا قبل از اين اتفاق تو درساش هم بهش كمك مي كردم و يا پاي كامپيوتر با هم مي نشستيم كه بعد از اينكه كونشو گذاشتم ديگه رغبتي براي كمك كردن در درسهاش را نداشتم و كاري هم بكارش نداشتم.نوشته امیر
0 views
Date: November 25, 2018