سلام.اول از خودم بگم.اسمه من شهاب هستش.۲۱سالمه.پسری چاق با ۱۱۰کیلو وزن و با ۱۸۳قد.قیافه و تیپمم متوسط.نمیگم کیرم ۱متره،مثل بعضیا،کیرم ۱۴سانت هستش.بریم سره داستان.امیلی دختر خاله ی بابامه.اینا تو فرانسه زندگی میکنن و کلا اونجا به دنیا اومده.یکمم شکسته بسته زبون مارو بلده،البته در سطح آماتور.دو سال پیش بود که اینا اومدن ایران.امیلی خداییش یه دختره خوشگل با اندام فوق العاده سکسیه.منم اون موقع ۱۹سالم بود.از اونجاییهم که فرد قابل اطمینانی تو فامیل هستم،اینا هم اعتماد کردن و منو مسئول چرخوندن اون تو شهر کردن تا چند تا عکس بگیره.از اولم میونه ی منو امیلی نسبت به بقیه خیلی جلوتر بود.خلاصه من این امیلی خانومو بردم تبریز گردی.(من اهل تبریزم).تا ظهر یه چند جا رفتیم و اونم کلی عکس گرفت.منم با شوخی و از اونجاییکه میگم رابطمون خیلی خوب بود،هی بهش میگفتم سکسی.تقریبا دیگه تا ظهر روم باز شده بود.ظهر رفتیم یه ناهار بخوریم.رفتیم تو یه رستورانو غذا سفارش دادم و تا غذا بیاد نشستیم پایه صحبت از اینور و اونور گفتن تا اینکه بحثو رسوندم به دوس پسر. که یهو این حالت چهرش عوض شد و بعد یه چند ثانیه با یه لبخند مصنوعی گفت داشتم ولی دیگه ندارم و زود بحثو عوض کرد.منم دیگه گیر ندادمو در همون حینم غذاهارو آوردنو خوردیم.این امیلی خانوم بعد غذا دستور داد که بریم ائل گلی(هرکی تبریز باشه یا اومده باشه میدونکه یه جای خیلی با صفاییه).رفتیم اونجا،یکم عکس گرفت بعد رفتیم یه جایی نشستیم.منیکه داشتم میخندیدم و شوخی میکردم،یهو خودمو زدم تو خط دپرس و ناراحتی.امیلی کم کم فهمید من حالم عوض شده و پرسید چمه که منم با زبونه ترکی-انگلیسی،بهش قبولوندم که بگه که چرا وقتی اسم دوست پسر اومد ناراحت شد.امیلی یکم با ترکی یکم با انگلیسی فهموند عاشقه یه پسر شده،باهاش زدن بهم و ازون حامله شده وقتی به دوستش گفته،پا پس کشیده و زده زیره همه چیزو اینم مجبورن به خونشون گفته و ریده شده تو همه چیز،که پارسالم به خاطر همین موضوع نیومده بود.خلاصه یکم تریپ محبت اومدم براش و یکم دلشو به دست آوردم.بعدش نوبته من شد که از این فرصت نسبت به خودم استفاده کنم.منم شروع کردم دردو دل،تا اینکه یهو وسطه بحث بهش گفتم که عاشقشم.اینم یهو کوپ کرد و چیزی نگفت.منم یه چندتا چیز گفتم در مورد اینکه همیشه به فکرشمو،از بچگی عاشقشمو از این چیزا.بازم چیزی نگفت و منم دیگه شاکی شدم پا شدم و بهش گفتم بریم.بردم رسوندم خونه مادر بزرگم اینا،بعدشم رفتم خونه.فرداش خاله زنگ زد که امیلی میخواد بازم بره ائل گلی،میشه ببریش که منم یه چیزایی حالیم شد و رفتم دنبالش.سوارش کردمو،البته خودمم گرفته بودم و مثلا ناراحت بودم،بعد سلام احوال پرسی،را افتادم.رفتم دمه دره خونمون،در پارکینگ زدم باز شد،رفتم تو پارک کردم.امیلی گفت کجا میریم؟اینجا کجاست؟ که منم گفتم خونه ی ماست)آخه تازه اومده بودیم این خونه و امیلی ندیده بودتش).رفتم دمه آسانسور و گفتم میای که گفت نه،آسانسور که اومد و خواستم سوار شم،گفت صبر کن منم بیام که اونم اومدو باهم رفتیم خونه.از در که اومدم تو،رفتم اتاق پدرم اینا.اونم دنبالم اومد.معلوم بود که کاملا گیج شده.نشستم رو تخت و ازش خواستم که بشینه.شالشو در آورد و همراه دوربینش گذاشت رو میز آرایش مادر و اومد نشست بغلم روی تخت.گفت چرا اومدیم اینجا؟منم بدون اینکه جوابشو بدم،گفتم امیلی ببین،من دیروز حرفه دلمو گفتم(البته بازم با زبان ترکی-انگلیسی)،حالا هم جواب میخوام.من دیوونتم.نمیتونم ببینم پیشمی اما ماله من نیستی.گفت شهاب چرا اینجوری میکنی؟گفتم سیس،فقط بم جواب بده.بازم سکوت کرد.منم بعد یکم انتظار،با دستم هولش دادم رو تحت و رفتم روش.بیحرکت مونده بود.لبامو گذاشتم رو لباش.میمکیدمشون اما نه یواش و نه محکم.هیچ عکس العملی نشون نمیداد.هر چه قدر بیشتر میخوردم بیشتر عاشقش میشدم.دستامو گذاشتم رودستاشو انگشتامو گذاشتم بین انگشتاش و دستمو جمع کرم ولی بازم بیحرکت بود و دستاشم باز.شاید ۵-۶ دقیقه ای میشد که داشتم لباشو میخوردم و اون همینطور بیحرکت بود و فقط به من زل زده بود.لبامو از لباش کندمو لبامو رسوندم به گوششو گفتم که عاشقتم،فقط همین.بعد رفتم سراغه خوردنه گردنش.اما یک لحظه همه چیز عوض شد و دیدم داره دستامو فشار میده و صدام زد.گفتم بله؟سرشو یکم بلند تر کردو و لبمو بوسید.بازم رفتم سراغه لباش.اینبار اون میخورد و بم فرصتی نمیداد،زبونمو اونقدر میک زد که حس کردم داره زبونم کنده میشه.لبامو از لباش کندمو گفتم لخت شیم.هم صورته اون و هم صورته من،قرمزه قرمز شده بود.اون لباسایه خودشو در آورد و منم لباسایه خودمو.اومد رو تخت دراز کشید.منم اومدم روش.سینهاش فوق العاده بودن.واقعا عالی بودن.سر بالا،گرد،با نوک صورتی و سایزشم متوسط و عالی.شروع کردم به خوردنه سینه هاش.زبونمو به نوکش که حالا برجسته شده بود،میکشیدم و هی گاز میگرفتمو میمکیدم.زبونمو میکشیدم زیر سینه هاش و با یه لیس به نوک سینش میرسیدم.وسط سینه هاشو که لیس میزدم،بیشتر حال میکرد.کم کم اومدم پایینتر تا اینکه رسیدم به نافش.دورشو یه چند چرخ با زبونم زدم،بعد اودم پایین.کسش معمولی بود.از این فیلم سوپریا نبود.یکم رنگش تیره بود و یکمم لبه ی گوشتی داشت.شروع کردم بخورم که دیدم اینجوری حال نمیده.خوابیدم رو تخت و با هزار بدبختی بهش فهموندم که ۶۹ بشیم.من ماله اونو میخوردم،اونم ماله منو.واقعا عالی داشت میخورد.از سره کیرم میک میزد و تا ته میکرد تو حلقش.واقعا حال میداد.تو اوج بودم.اینم باعث شده بود تا از خود بیخود بشمو از اینورم کسشو خوردن که سهله ببلعمش.لبه های گوشتیشو گاز میگرفتم و زبونمو میکردم توش.و هی لیس میزدم.آبم اومد و نا خوداگاه ریختم دهنش.اونم چیزی نگفت و تف کرد بیرون،ولی ماله اون هنوز نیومده بود.بازم لیس میزدم.واقعا از خوشی قاطی کرده بودم.داشتم ماله اونو میخوردم و اونم با کیرم بازی میکرد تا بلند شه.داشتم میخورم که آبش اومد.دهنمو کشیدم و شروع کردم انگشت کردن کسش.ماله منم کم کم بزرگ شد و شد مثل اولش.امیلی پاشد اومد کیرمو تنظیم کرد و نشست روش.انگار یه بشکه آب گرم ریحتن روم و بعدشم یه بشکه آب سرد.بعد یکم بالا پایین کردن انداختمش رو تخت و پاهاشو دادم رو شونه هامو کیرمو کردم تو.انگشتمم کردم دهنش.در تمامه این مدت فقط تنها صدامون،صدای نفسمون بود.داشتم تند تند میکردم و اونم انگشتمو میمکیدو بعضا هم گاز میگرفت.بلندش کردم و ۴دستو پا کردمش و پاهاشو چسبیدم بهم.از عقب کردم تو و با دستامم سینهاشو گرفتم.همینطور داشتم میکردم که آبش اومد،منم در آوردمو،گذاشتم راحت آبش بیاد.دراز کشیدم و آوردمش وسط پاهام و بهش فهموندم که کیرمو بخوره.همینکه کیرمو گذاشت دهنش،کل وجودم آتیش گرفت و با چند تا تلمبه آبم اومد و بازم ریختم دهنش ولی اینبار خورد……………نوشته shahab.tabboy
0 views
Date: November 25, 2018