انتخاب اشتباه

0 views
0%

با سلام. من میخوام بخشی از خاطرات مربوط به زندگی خودم رو براتون تعریف کنم. سال 78 تازه دانشگاه رو پشت سر گذاشته بودم و میخواستم کارم رو دراموزش پرورش شروع کنم.به پیشنهاد مادرم قرارشد بحث دخترعموم پردیس برای خواستگاری مطرح بشه که شد.من نسبت به فامیل برای ازدواج تمایل زیادی نداشتم ودرمورد پردیس چون دختر بانمکی بود بدم نمیومد راجع بهش فکرکنم. اون موقع من 23 سالم بود (چون سربازی معاف بودم بلافاصله سر کاررفتم) پردیس هم تقریبا 17 ساله بود و داشت درس میخوند.این رو هم بگم خونواده داییم از من خوششون میومد وبارها ازعموم این علاقه رو برای اینکه دامادشون بشم حس کرده بودم. کم کم موضوع رو پدرم با داییم مطرح کرد. همانطور که فکرش رو میکردم انگار منتظر این پیشنهاد بود چون بدون اینکه بخواد با خونوادش مطرح کنه سریعا رضایتش رو اعلام کرد. خب تو این شرایط ما هم منتظر بودیم که اجازه خواستگاری بدهند… داییم تو شهر دیگه ای زندگی میکرد و ما تقریبا سالی یک هفته بیشتر نمیتونستیم همدیگر رو ببینیم. البته بیشتر رابطه تلفنی بود. … بعد ازده روز داییم تماس گرفت و برخلاف انتظار مون گفت که قراره به اتفاق خونوادش بیان شهرمون.اونها رسیدند و به خونه مادربزرگم رفتند. برای من کمی غیرعادی بود که بجای رفتن ما اونها اومده بودند. پدرم مادرم هم مثل من بودند و بالاخره از ما خواستند بریم پیششون. من اولش خجالت میکشیدم با اونها روبرو بشم بعدش به اصرارمادرم رفتیم. بزرگترها یه سری صحبتهایی کردند بعدش از من و نا هید خواستند با هم حرف بزنیم. … مدتی بود که من پردیس رو از نزدیک ندیده بودم واقعا زیبا شده بود و اندام خوش فرمش دل هرجوونی رو میبرد. رفتیم یک گوشه حیاط بشینیم من قلبم تند تند میزد و حس عجیبی داشتم. پردیس ساکت بود ومن چون هم سنم بیشتربود و هم با توجه به شغلم تو حرف زدن راحت بودم شروع کردم از انتخاب و ازدواج صحبت رو پیش کشیدم . پردیس فقط گوش میکرد و فقط با یک کلمه جواب بعضی سوالهای منو میداد . پردیس مثل گذشته نبود و چهره اش نشانی از طراوت گذشته رو به نظرم نداشت. حرف تموم شد و رفت سراغ خانم عموم. … خلاصه تصمیم براین شد که دو سه روز بعد خطبه عقد بین ما خونده بشه و نامزد بشیم و بعد از تموم شدن مدرسه‌اش و گرفتن دیپلم زندگی مشترک رو شروع کنیم. پدرم بادعوت از فامیل مراسم خوبی گرفت وما رسمی و قانونی عقد شدیم. … این شروع ماجرایی بود که نزدیک به یکسال طول کشید . … بعد از مراسم حالا نوبت ما بود که کنارهم باشیم و بدون تعارف از هم لذت ببریم. دراین شرایط آرزوی هرپسریه که با نامزدش تو یه رخت خواب بخوابه و برای اولین بارعطر خوش بدن عروس خانم داماد رو سرمست کنه ولی متاسفانه این آرزو به حقیقت نپیوست و پردیس کنار من نیومد. کاملا شوکه بودم و با نا راحتی شب رو سپری کردم. فردای آنروز همه مخفیانه راجع به این موضوع حرف میزدند. نمیدونستم چی بگم و چکار کنم. گیج بودم و بهت زده. نمیخواستم تصور کنم که آروزهای خوش رنگ تیره به خودش گرفته و داره خراب میشه… بعد از دو روز پردیس به همراه خونوادش رفتند شهرشان و من هنوز از جریان آزرده خاطر… درخونه کسی حرفی نمیزد و گذشت تا نزدیک به دو هفته که ما و تعدادی از فامیل رو داییم خونشون دعوت کرد و رفتیم. اونجا مراسمی مختصر گرفتند و شب که شد خاله ام قبل از هرکاری یکی از اتاقها رو خیلی قشنگ تزیین کرد ویک دست رخت خواب تمیز وسط اتاق پهن کرد و به من گفت تو برو من پردیس رو میفرستم بیاد پیشت. خوشحال شدم و با خودم فکر میکردم اگه پردیس بخواد بیاد چه برخوردی داره. با توجه به جریان گذشته حس میکردم چون ضد حال بدی خوردم یکجوری با ید تلافی کنم تا کمی دلم خنک بشه… بعد از بیست دقیقه پردیس اومد و یه راست تو رخت خواب دراز کشید. حرفی نمیزد ولی من سعی کردم به یادش نیارم و چند کلمه محبت آمیز باهاش درمیان گذاشتم ولی هیچ اعتنایی نکرد ومن دیگه نمیدونستم تحمل کنم. تصمیم گرفتم دست بکار بشم. رفتم کنارش دراز کشیدم و دستم رو لای موهاش بردم وبا دست دیگه دستهاشو لمس کردم کم کم به سمت من رو کرد و لبخند مختصری زد. حس کردم میتونم ادامه بدم. خیلی آروم صورتم رو نزدیک بردم و لبش رو بوسیدم . شارژ شدم و لباسهامو غیراز شورت درآوردم. برای اینکه بیشتر تحریک بشه دستشو رو سینه ام میکشیدم. کیرم فوق العاده بزرگ شده بود و داشت شورتم رو پاره میکرد. صدای پردیس کم کم داشت درمیومد آروم دستهاشو پایین کشیدم و گذاشتم روی کیرم. یه لحظه حس کردم شوک بهش وارد شد. یهو گفت این چقدر گنده است? لبخندی بهش زدم و دکمه های لباسشو باز کردم و با بی میلی لباسش رو درآورد. منم همراهی کردم و سوتین سفیدش رو بازکردم انگارراضی نبود. من حالم عجیب بود بلافاصله گردن سفید و بلوریش رو که با ادکلن خوشبویی عجین شده بود رو لیسیدم اولش راه نمیدآد بعدش شل شد و من اومدم روی سینه های خوش فرمش که اثری از افتادگی در اون نبود. وای که چی بود. صداش با مکیدن پستونها رفته رفته بیشتر میشد. زیپ شلوارش رو کشیدم و با پاهایم درش آوردم .جالب این بود که شورتش هم همزمان دراومد. برای من اون لحظه قابل توصیف نیست. اینقدر بدنش رو مالوندم که دیگه کاملا تسلیم شده بود. کسش رو پردیس چنان صاف کرده بود که عطشم برای ادامه کار رو چند برابر میکرد. آب کسش اینقدرجاری شده بود که من با دستمال تراوشهای روی پاهاش رو پاک کردم. روی پردیس قرار گرفتم و کیرم رو چند بار روی کسش کشیدم. بعد از چند ثانیه رعشه ای بدنش رو گرفت و در حالی که با انگشتهاش پشتم رو فشار میداد ارضا شد و من هم بعد از چند ثانیه آبم رو با شدت روی شکمش ریختم. با دستمال پاکش کردم و با آسودگی هردو خوابیدیم…. برای اینکه زیاد طولانی نشه باید بگم این اولین و آخرین همخوابی من و پردیس بود. بعدا فهمیدم که داییم پردیس رو مجبور به ازدواج با من کرده بود و پردیس با حمایت مامانش نتونست با این قضیه کنار بیاد. بعد از چند ماه من و پردیس از هم جدا شدیم و من دوباره بعداز یکسال با همسر فعلیم زندگی مشترک تشکیل دادم و ثمره آن دخترم مهلاست. خوش باشیدنوشته مهران

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *