انتقال (3)

0 views
0%

قسمت قبلساعت 9 صبح بود که از خواب پا شدم . سیمین نشسته بود لبه تخت و داشت سرشونه و کتفمو نوازش میکرد . چشمامو باز کردم و سلام کردم . اونم گفت صبحانه آمادس . مثل بچه خوب یه دوش بگیربیا تو آشپزخونه . گفتم من حوله ندارم ، دیشب داغ بودیم خودش خشک شد . الان حتما سرما میخورم . گفت عیب نداره یکی بهت میدم ، حوله رو گرفتم و رفتم توی حمام . خلاصه صبحانه صرف شد و گفتم آخ آخ دیرم شد . شب قبل بهش گفته بودم علی بیمارستانه و پاش شکسته . ضمنا ظهرهای پنجشنبه شوهر سابقش پسرشو میاورد پیش سیمین ، تا بعد از ظهر جمعه ، واسه همین موندن بیشتر جایز نبود . بهش گفتم پس پنجشنبه جمعه ها خبری نیست ؟ جواب داد پررو بازی در نیار فکر نکن هرروز از این خبراست . هتل 5 ستاره هم اینجوری خدمات نمیده . اگه بخوام میتونم شاختو شرکت بشکنم . گفتم حتما با مسعود(رفعتی)جون ، لبخند ملیحی زد . دوست نداشت زیاد بهم رو بده . نگران بود مجبور بشه هر شب کس و کون مبارک رو در طبق اخلاص بذاره و تقدیم اینجانب کنه . بهش حق میدادم ، به هر حال یه خانم مطلقه تنها ، باید یه جوری گلیم خودشو از آب بکشه . متاسفانه اکثر مردها و نامردهای این دیار کافیه زنی رو تنها و بی پناه گیر بیارن تا به نحو احسن ازش سواستفاده کنن . باهاش خداحافظی کردم و زدم بیرون .مستقیم رفتم بیمارستان . راهم ندادن داخل بخش . زنگ زدم به برادر علی کارت همراهشو بیاره . خلاصه رفتم بالا . علی گفت بی معرفت ، دیشب منو کجا ول کردی رفتی ؟ گفتم جای بدی نبودم جات خالی بود . خیلی خوش گذشت . اما بهش نگفتم پیش کی بودم . کیرشو با متعلقات و ملحقات حواله حلق من کرد و متهم به تنها خوری شدم . پرسیدم با مرده که باهات تصادف کرد چیکار کردی ؟ گفت هیچی فعلا داره کارای بیمه ماشینشو انجام میده با افسر صحنه تصادف هم پارتی جور کرده هماهنگ کرده تاریخ تصادف رو یه روز جلوتر بزنه . که بتونه از بیمش استفاده کنه . منم قول دادم خیلی گیر ندم بهش تا کارا راست و ریست بشه . اینجا هم که همه میشناسنش . نمیدونم خودش یا باباش تو بیمارستان یه کاره ای هستن . تو همین صحبتها بودیم که یه پرستار اومد جیگری محسوب میشد در حد خودش . به علی اشاره کردم . پرستاره که رفت ، علی گفت مرده هم اسم خودته صبح اول وقت با این پرستاره اومد منو بهش معرفی کرد و گفت هوامو داشته باشه با این وزنه که به پام بسته شده تکون نمیتونم بخورم . این دختره لاکردارم از صبح تا حالا جلوم رژه میره ، شق درد گرفتم . هی میاد عشوه میریزه میره . وقتی برمیگرده بره کونشو قر میده پدرسگ . کون گرد و قلمبش منو کشته . خدا کنه تا شنبه مرخصم نکنن . فردا شبکاره . گفتم حواست جمع باشه به واسطه همین خانوم کس ازت رضایت نگیره ها ؟ دکی پام شکسته ، ماشینم داغون شده به یه کس رضایت بدم ؟ محسن جون ما رو گیر آوردی ؟ گفتم آخه شق درد گرفتی و زدیم زیر خنده .جمعه با کمی آبمیوه و شیرینی رفتم ملاقات علی ، گفت امشب پرستار کون قشنگه شیفته میرم تو مخش . شنبه صبح رفتم سرکار وقتی وارد شدم یه چشمک ریز به سیمین انداختم و رفتم تو اتاقم . تا آخر وقت حرف غیر اداری بینمون رد و بدل نشد. مدارک پزشکی علی هم برده بودم و کاراشو انجام دادم ،تا مرخصی استعلاجیش ردیف شه . بعد از ظهر زودتر زدم بیرون . موتورمو تو پارکینگ شرکت گذاشتم ، پیاده رفتم بیمارستان که علی مرخص شد ببریمش خونه . دیدم چشاش برق میزنه . شماره پرستار کون قشنگه رو گرفته بود . برادر علی با همکاری راننده مقصر کارای ترخیص علی رو انجام داده بودن . فقط منتظر بودیم دکترش بیاد آخرین معاینه رو انجام بده و راه بیافتیم .ساعت از 6 گذشته بود که راه افتادیم سمت کرج ، توی راه موبایلم زنگ خورد شماره سیمین بود . منقلب بود و بریده بریده حرف میزد . گفت محسن تورررو خ خ خدا فقط بیا . پمپ بنزین وردآورد پیاده شدم برگشتم تهران . تقریبا یک ساعت و نیم ساعت طول کشید تا رسیدم شرکت و موتورمو برداشتم رفتم خونه سیمین . من که رسیدم غائله ختم شده بود .زن طبقه بالایی گیر داده بود که مرد میاره خونه . ما دختر بزرگ داریم و از این حرفا . موتورشم تو زیر پله پارک کرده بود ، چادرم گیر کرده بهش پاره شده . خونم به جوش اومد از دست ملت امل و احمق . سیمین گفت خودش یه دختر داره هر روز با یه پسر رفیقه . اگه به خودش بیان بگن دخترتو با یه پسر دیدن ، زود میگه سر و صدا نکنید آبرومون تو محل میره . ولی یکی دیگه مرتکب همون خطا بشه تو بوق و کرنا میکنن و مستحق تنبیه و توبیخ و آبروریزیه . زنیکه عوضی نمیگه به خاطر چادرم ناراحت شدم به جاش دری وری بلغور میکنه و آبروریزی راه میندازه . از سیمین پرسیدم برم خفتشو بگیرم . گفت نه پدر ولش کن حوصله دردسر ندارم . چیزی از قرارداد اجارم نمونده از اینجا بلند بشم میرم محل ارمنیا . اونجا اینقدر به آدمها بیخود گیر نمیدن . از شر آدمهای این محله خلاص میشم . بغلم کرد تا آروم بشه سرش که روی شونم بود . گفت فکر کردم نمیای …. آخه به رفعتی بی معرفت زنگ زدم گفت نمیتونه بیاد . یکی دو قطره اشک ریخت . محکم تو بغلم فشارش دادم . و یه لب اساسی ازش گرفتم و اشکاشو با دست پاک کردم . محسن امشب اینجا نمیتونم بمونم . تحمل این فضا برام سخته . گفتم لباساتو بپوش بریم شام مهمون من . لباس خواب و حوله هم بیار . پرسید کجا ؟ گفتم قراره بیرون شام بخوریم بعد بریم ویلای من در ضمن حوله اضافی ندارم . خندید و وسایلشو تو یه کوله کوچیک آماده کرد .رو موتور چسبید بهم و سرشو گذاشت رو شونم . یه جا که خودش میشناخت رفتیم شام خوردیم و گازیدم سمت اسلامشهر و ویلای 40 متری خودم . کلید رو دادم سیمین . گفتم سریع برو بالا تا من بیام ، یه زنگ هم به رفعتی بزن بگو فردا نمیتونی بیای . پریدم سر نوری یه مقدار عرق سگی گرفتم . مقداری خرت و پرت هم واسه کنارش . تو راه برگشتن سیمین زنگ زد کجایی؟ گفتم دارم میام آماده باش قطع کردم . زنگ صاحبخونه رو زدم پسرش اومد دم در سوییچ موتورو دادم بهش ، گفتم جون مادرت اندازه اینجا تا پمپ بنزین بذار تهش بمونه . اونم گفت امشب سر و صدا نکنید نمیتونم بابامو بپیچونم . زیر لب غر و لند کنان رفتم .رفتم بالا درو باز کردم دیدم سیمین خوابیده زمین با یه دامن کوتاه بدون شورت پاهاشو داده بالا . کسش قلمبه زده بود بیرون .گفتم این دیگه چه مدلشه؟ جواب داد خودت گفتی آماده باش مگه غیر این واسه کار دیگه ای تو این ویلا میای ؟ گفتم پاشو جمع کن اول لبی تر کنیم . در ضمن اسم اینجا محسن ویلاست . خندش گرفت و گفت خدا خفت نکنه .بساطو جور کردیم و نشستیم ،یه قلیون مشتی هم چاقیدم ، سیمین هم قبل اومدن من چایی دم کرده بود . دو پیکی زده بودیم . روبروم نشسته بود جفت پاهاشو خم کرده بود به یک طرف و رونهای خوش تراش و قشنگش از زیر دامن کوتاه و کم چینش بیرون افتاده بود .گفتم تو به ما شراب ناب دادی ما عرق سگی . سرشو بالا آورد . چشماش نمناک بود . گفت تو هم به من دلگرمی دادی . بعد از جدایی از همسرم همچین حسی نداشتم . عصرتا موقعیکه سرمو رو شونت گذاشتم آروم نشدم . فکر کردم نمیای . هرجا بگی پا به پات میام . حدود یک ساعتی عرق خوریمون طول کشید . خیلی با هم حرف زدیم . ساعت 12 شده بود که بساطمونو جمع کردیم ، بخوابیم . گفتم من رو زمین میخوابم تو رو تخت بخواب . گفت لوس بازی در نیار بیا بغلم . تخت یه نفره واسه ما جای اضافی هم داره . خودم تخت خوابت میشم . دستامو مالیدم به هم و با حالت لوس بازی گفتم آخ جون کس . نشستم لب تخت . لختش کردم ، روبروم وایساده بود . با دقت رفتم تو بحر هیکلش . سینه های خوش فرم و ایستاده و یکمی شکم داشت و یه کس تپل مپل تیره تر از رنگ گندمی بدنش که موهاش نیش زده بود . دفعه قبل آب منی دور مغزمو گرفته بود فقط میخواستم بکنم ، اینقدر به جزییات هیکل سیمین دقت نکرده بودم . دستشو گرفتم نشوندمش روی پام و شروع کردم به خوردن یکی از سینه هاش و مالوندن اون یکی . یه مقدار ممشو خوردم اومدم بالا گردنشو بعد لباشو تو دهنم کردم شروع کردم به مکیدن لب پایینش .خودش زبونشو داد تو دهنم منم مکیدم . 2 دقیقه ای لب بازی و سینه بازی کردیم و در همون حال بلند شدیم ایستادیم شلوار و شورتمو درآوردم . دستم دور کمرش حلقه بود و سینه هامون به هم چسبیده بود . کیرمو دستش گرفته بود و میمالید. نشستم لب تخت ، اونم دست به کار شد کیرمو تا جایی که میتونست کرد دهنش ومکید و با تخمام بازی کرد . همینطور که کیر خوری میکرد با سینه هاش بازی میکردم . شروع کرد به صدا درآوردن . حشری شده بود . دوباره ایستادیم کیرم لای پاش بود که از آب کسش کاملا خیس شده بود . دهنمون به هم قفل شده بود و لب و زبونمون با هم بازی میکردن . دوباره نشست ساک بزنه کیرمو مثل آب نبات چوبی لیس زد و مکید . دستاشو به باسنم فشار میداد و کیرمو میکرد تو دهنش .بلندش کردم و پرتش کردم رو تخت یکمی چرخوندمش سمت خودم و دستامو انداختم زیر باسنش خوش فرمش و شروع به خوردن کس خوشگل و خوشمزش کردم .آخ و اوخش دراومد . وایییییییییییییی میکشید و دستاشو میبرد بالا و میاورد پایین . انگشتاشو میکرد بین موهام و سرمو به کسش فشار میداد. نمیتونست حرکاتشو کنترل کنه . روتختی رو چنگ میزد . و سرشو به طرفین تکون میداد منم یکی از پستوناش دستم بود . کمرشو بالا پایین میکرد . زبونمو تا آخر کردم تو کسش و تکون تکون دادم و لبای کسشو مکیدم . شروع کرد به تکون دادن کمرش . سریع بلند شدم که ارضا نشه و پاهاشو دادم بالا و کیرمو تا دسته جا کردم تو سوراخ کسش که حالا حسابی لیز و لزج شده بود . شروع کردم به زدن تلمبه های کوتاه و سریع . کمی تلمبه زدم بلندش کردم و برش گردوندم تو پوزیشن سگی . کیرمو دوباره جا کردم تو کسش حین گاییدن کس ناز سیمین ، با آب دهنم سوراخ کونشو میمالیدم . تقریبا انگشت شستم تو سوراخ کونش بود و داشتم تو کسش تلبمه میزدم . دوباره آخ و وایش شروع شد . گفتم جووون ، خوشت میاد ؟ گفت آره خیلی محسن جون کسمو پاره کن ، آب کیرتو بریز توش این کس مال خودته . وقتی کیرمو میکوبیدم پشت باسنش موج قشنگی بهش میافتاد که باعث وحشی شدنم میشد . پایان دور کیر و خایم از آب کس سیمین خیس شده بود و انگشتمو تو کونش چپ و راست میکردم . کیرمو کشیدم بیرون و بهش گفتم میخوام از کون بکنمت . زانوهاشو تا جایی که میتونست از هم باز کردم و گفتم هر چقدر میتونی کونتو بده عقب و کمرتو بده پایین ، باسنشو دستم گرفتم . نوک کیرمو مالیدم دم کسش و با آب کس خودش خیسش کردم و یه تف انداختم در کونش و با شستم پخشش کردم دور سوراخش . نوک کیرمو آروم کردم تو کونش نصف ختنه گاه داخل شده بود . شروع کردم به بازی دادن . یه کم خودشو سفت گرفته بود .گفتم از بین پاهات دستتو رد کن وکستو مالش بده . این کارو کرد شلتر شد و تا ختنه گاه رفت تو ، ولی خط دور ختنه گاه هنوز بیرون بود. دیدم فایده نداره جفتمون داشتیم اذیت میشدیم از کشو یه کاندوم درآوردم کشیدم سر کیرم . طاق باز خوابوندمش . پاهاشو جفت کردم تو یه دستم و تا آخر لنگاشو دادم بالا ، کیرمو تا دسته تپوندم تو کس سیمین بیضه هام چسبید به سوراخ کونش دستاشو از دو طرف کامل باز کرده بود و سرشو به سمت بالا گرفته بود و آخ و اوف میکرد شروع کردم به تلمبه زدن وقتی میکوبیدم صدای برخورد کیر من و کس اون صدای سایت داستان سکسی رو تولید میکرد . زیر بغلهام خیس عرق شده بود. با هر ضربه ای پستونها و کل هیکلش تکون میخورد و با هر حرکت یه آه کشدار و حشرناک میگفت .همینجوری ادامه دادم تا آبم اومد انقدر فشار دادم که تخمام داشت میرفت تو کسش با فشار کیرمو تو کسش نگه داشتم تا همه آب کیرم خالی شد . کشیدم بیرون و رفتم دستشویی کاندوم رو درآوردم و خودمو شستم . اومدم بیرون سیمین دراز کشیده بود رو تخت میگفت سوزش دارم . پرسیدم عقب چطور بود ؟ گفت اگه همزمان با دست کسمو بمالم خیلی بیشتر از کس تکی حال میده . ولی سوزش گرفتم . دیگه از پشت نمیدم . حشری شدم یه غلطی کردم . سیمین بلند شد رفت دوش بگیره منم اتاقو کمی جمع و جور کردم . سه ماه بعد از این قضیه خانم محمدی(صندوقدار شرکت) از مرخصی زایمانش برگشت و منم برگشتم انبار جاده اسلامشهر- رباط کریم .(پایان قسمت سوم )ادامه…نوشته محسن derrick mirza

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *