تازه رفته بودم دانشگاه ترم اولم بود – هفته دوم یا سوم بود که داستان شروع میشهآخرای مهر بود که یکی از دخترای دانشگاه خیلی آمار میداد منم چون شک داشتم که واقعا داره آمار میده یا نه زیاد بهش توجه نمی کردمکلا چون ترم اول بودم خیلی چشم چرونی می کردم و مثل این دختر ندیده ها تو کلاس و حیاط و سلف همش حواسم به کس و کون دخترا بود – منم که منتظر یه فرصت بودم که با یکی دوست شم هرکی بهم یه نگاه مینداخت فکر میکردم داره آمار میده – خلاصه رو یکیشون خیلی زوم کرده بودم و اونم زیاد نگاه می کرد – همین جوری هفته ها میگذشت و اون هی نگاه میکرد و منم هی نگاش می کردم تا اینکه موقه ی امتحانای ترم اول شد – یه روز سر امتحان معارف بود و همه دخترا و پسرا جمع شده بودن که از روی میز شماره هاشونو بخونن – من و اشکان هم رفتیم که شماره هامونو بخونیم که اون دختره که آمار میداد هم اونجا داشت شمارشو میخوند – من دقیقا کنارش بودم که یهو حشری شدم خاک تو سری کردم و دستمو زدم به کونش و اونم کاری نکرد – بعد منم دیدم کاری نمیکنه رفتم پشتش به بهونه این که از بالاسرش شمارمو ببینم از پشت چسبیدم بهش – یهو دیدم برگشت و زد تو گوشم و گفت خجالت بکش اشغال عوضی – اونجا که همه هم کلاسیام هم دختر هم پسر بودن داشتم از خجالت اب میشدم – میخاستم از خودم دفاع کنم که خودمو تبرعه کنم ولی اون بعد از اینکه زد تو گوشم سریع رفت و من مونده بودم و بچه ها هم بعضی هاشون مسخره میکردن و بعضی هاشون با نگاهاشون ادمو ذوب میکردن (مخصوصا دخترا) – همین جوری وایساده بودم به دوروبرم نگاه میکردم که اشکان دستمو گرفت کشیدو بردتم – هیچی دیگه بعدش رفتم امتحان دادمو رفتم خونه – اون روز بدترین روز توی عمرم بود میخاستم دیگه نرم دانشگاه ولی فردا یکم حالم بهتر شد و تصمیمم عوض شد – خلاصه امتحانا تموم شد و ترم دوم رسید و من رفتم دانشگاه ولی هیشکی منو ادم حساب نمیکرد همه تحقیرم میکردنو باهام کاری نداشتن و بعضیاشون هم هی میگفتن چرا اونکارو کردی و هی مسخرم میکردن تا اینکه تصمیم گرفتم از ستاره همون که زد تو گوشم انتقام بگیرم – میخاستم اول باهاش دوست شم بعد یجوری تلافیمو سرش دربیارم واس همین هی نگاش می کردم تا اونم یه اماری بده و بهش نزدیک شم – اون اولاش تا نگاش میکردم روشو برمیگردوند و بی محلی میکرد تا اینکه بعدا یه روز دیدم تنها گوشه حیاط وایساده و حیاط هم خیلی خلوته – رفتم جلو و بهش گفتم ببخشید یه کاری باهاتون داشتم – اونم گفت دلت میخاد از دانشگاه اخراج بشی؟ میخای برم به حراست بگم؟ – من ازش خاهش کردم که حرفامو گوش کنه و اونم با عصبانیت قبول کرد – بهش گفتم من از روز اولی که اومده بودم دانشگاه عاضقت شدم و اون کارو هم رفیقم گفته بود انجام بدم که شاید از این راه بتونم به تو نزدیک شم حالا هم میخام تا اخر عمرم پیش تو باشم و هیشکی رو به جز تو دوس ندارم – انقدر باهاش حرف زدم تا اینکه شمارمو گرفت و دو سه روز بعد اس داد و منم شمارشو سیو کردم و از اون روز به بعد هرروز اس بازی میکردیم – حدود چهارپنج ماه گذشت و ما تو این مدت فقط باهم اس بازی میکردیم و اصلا با هم بیرون نرفتیم حتی یه بار – معمولن هرروز با هم اس بازی میکردیم مخصوصا شبا که دیگه اواخر با هم سکس چت میکردیم – بهش گفته بودم میخام باهات ازدواج کنم اونم دیگه کاملا بهم اعتماد کرده بود – بین دوراهی مونده بودم که کارشو تلافی کنم یا ولش کنم – اون کارش که یادم میومد میگفتم باید تلافی کنم – بهش پیشنهاد دادم که بیا یه روز قرار بذاریم بریم پارکی سینمایی جایی اونم قبول کرد که بریم پارک – یه روز قرار گذاشتیم و سر ظهر بود که با هم رفتیم یه پارکی که نزدیک دانشگاه بود – نشسته بودیم حرف میزدیم تا اینکه دوروبرمون خلوت شد و منم دستمو انداختم دور گردنش – اون گفت نکن مگه قرار نبود تا قبل از ازدواجمون به همدیگه دست نزنیم؟ – من گفتم عزیزم ما که میخایم ازدواج کنیم چه فرقی میکنه اونم که از اینکه دست انداخته بودم گردنش و بهش چسبیده بودم لذت میبرد دیگه مقاومت نکرد و چیزی نگفت تا اینکه یکم پارک شلوغ شد و پاشدیم رفتیم خونه – بعد از اون روز زیاد میرفتیم تو اون پارک و اواخر که پارک خلوت میشد از همدیگه لب میگرفتیم – میخاستم ولش کنم و تلافی کنم ولی به دودلیل اینکارو نکردم یکی این که از بودن باهاش لذت میبردم یکی هم میخاستم بیشتر تلافی کنم و ضربه بزرگی بهش بزنم البته دیگه انقدر بهش نزدیک شده بودم و عاشقش شده بودم دوست نداشتم تلافی کنم و دیگه اون روزو از یاد برده بودم – یه روز بهش پیشنهاد سکس دادم و اونم با چندتا شرط و شروط قبول کرد – ولی یه مشکلی بود اینکه خونه ما تهران بود و خونه اونا قزوین واس همین اون نمیتونست بیاد خونه ما و قبول نمیکرد که من برم خونه اونا – خلاصه یه روز که تو کلاس نشسته بودم اس داد که امروز خونه ما خالیه بعد از این کلاس تو کلاستو نرو بیا خونه ما – منم بهش اس دادم که باشه – بعد از کلاس از دانشگاه رفتیم بیرون و سوار اتوبوس شدیم و ایستگاه اخر پیاده شدیم – اس داد که تابلو نکن فقط دنبالم بیا من در ساختمونو باز میذارم تو بیا تو – منم دنبالش راه افتادمو رفتم تو خونشون – توی خونه که رفتم از ترس و استرس قلبم به تاپ تاپ افتاده بود و تنم میلرزید – اونم همین جوری وایساده بود و منو نگاه میکرد – من یهو رفتم نزدیکش و بوسش کردم و بعد شروع کردیم به لب گرفتن – چسبیده بودم بهش و هی همدیگرو میمالیدیم – در حال لب بازی بودیم که روسریش دراومد و خود به خود نشستیم رو زمین – بعد من تیشرتمو دراوردم و لخت شدم اونم همزمان داشت دکمه های مانتوشو باز میکرد – بعد از اینکه مانتوشو دراورد من رفتم جلو بغلش کردم و ازش لب گرفتم – بعد شلوارمو دراوردم و اونم شرتمو کشید پایین و شروع کرد به ساک زدن – خیلی خوب ساک میزد – بازبونش کیرمو لیس میزد و با چشای خوشکلش بهم نگاه میکرد – فکر میکردم خجالتی باشه و کاری نکنه ولی حشر تر از این حرفا بود که فکرشو میکردم – همین جوری داشت ساک میزد که ابم اومد و ریخت تو دهنش – بعد اون لباساشو دراورد و کرستشو بدون اینکه باز کنه از سرش رد کرد و دراورد و داشت شلوارشو میکشید پایین و منم نشسته بودم نگاش میکردم – بعد شرتشو دراورد و خوابید رو زمین پاهاشو وا کرد و گفت بیا کسمو بخور – منم که هول شده بودم رفتم نشستم لای پاش و شروع کردم به خوردن پاهاش و لیس زدن کسش – خیلی حال میداد – خیلی گرم و نرم بود جوری که دیگه تو حال خودم نبودم و چشامو بسته بودم و فقط میخوردم -بعد بهم گفت بیا سینه هامو بخور – من خوابیدم روش و شروع کردم به خوردن نوک سینه هاش – میگفت گاز بگیر و محکم فشار بده – منم هرچی میگفت انجام میدادم – بعد گفت کیرتو بذار رو کسم و فشار بده – من تعجب کرده بودم چون شرط گذاشته بود که فقط سکس بالاتنه داشته باشیم و واس همدیگرو بخوریم – منم دیدم که اینجوری میگه رفتم کاملا روش خابیدم و سینه ام رو به پستوناش چسبیدم و ازش لب گرفتم و کیرمو گذاشتم رو کسش و هی مالیدم – خیلی نرم و خوب بود کاشکی ابم نیومده بود موقع ساک زدن – همینجوری داشتم کیرمو به کسش میمالوندم هی کسشو میاورد بالا و میچسبوند به کیر من – این حالتش خیلی حشر کننده بود – دیگه تو حال و هوای خودم نبودم – لب میگرفتم و بهش چسبیده بودم و با دستام بدنشو لمس میکردم – همین طور که داشتیم همدیگرو می مالوندیم یهو کیرم خود به خود رفت تو کسش و اونم آهش دراومد – یه لحظه گفتم وای پردشو زدم پایینو نگاه کردم که خون رو پیدا کنم ولی هیچ خونی نمیومد – کیرمو دراوردم تا قشنگ ببینم ولی بازم هیچ خونی نبود – اونم هی بادستش باسنم رو فشار میداد و سعی میکرد کیرمو هل بده تو کسش – منم کیرمو میکردم تو کسش و جلو عقب میکردم و تو فکر این بودم که چرا پس خون نمیاد کسش – بعد از چند لحضه بدنش شل شد و دست و پاشو دراز کرد – منم پا شدم و نشستم رو زمین و زل زده بودم به کس قرمزش که یه قطره خون هم پیدا نمیشد – بعد بهش گفتم من کیرمو کردم تو کست پس چرا پردت پاره نشد؟ – چند بار این سوالو پرسیدم ولی اون هیچی نمیگفت و روی زمین دراز کشیده بود و چشماشو بسته بود – صداش کردم و با دست تکونش دادم – پاشد گفت نمیدونم شاید به خاطر خودارضایی باشه – بهش گفتم تو که گفته بودی خودارضایی نمیکنی گفتش چند بار کردم – من دیگه چیزی نگفتم و رفتم لباسامو بپوشم – اون همین جوری نشسته بود و همون جوری لخت به دیوار تکیه داده بود – من کامل لباسامو پوشیدم و گفتم دیگه باید برگردم – اونم گفتش باشه خودت برو من خیلی خسته شدم – باهاش دست دادم و لبشو بوسیدم و رفتم – دیگه حال نداشتم برم دانشگاه یه راست رفتم خونهانقد تایپ کردم دیگه خسته شدم بقیشو بعدا میگم فقط اگه دوست نداشتید فحش ندید و بدونید که عین واقعیتو نوشتمنوشته سروش
0 views
Date: November 25, 2018