سلام اسم من سمیه است 27 ساله و این داستان کاملا واقعیه گرچه قضاوتشو به عهده شما دوستای عزیزتر از جونم میذارم. من تا سال 1384 یه دختر کاملا خجالتی و محجوب بودم اون سال تو راه کلاس زبان با امیر حسین آشنا شدم اینقدر فیلسوف بازی در آورد که مخمو زد و با هام دوس شد.یه ماه که از دوستیمون گذشت با زرنگی کامل پردمو زدو از اون به بعد روابط جنسی ما شروع شد.حدود یکسال رفتارش مثل روز اول بود اما بعد کم کم تغییر کرد دیگه هفته ای یکبار باهام قرار میذاشت فهمیدم که متاهله و اون موقع که با من دوس شده زنش باهاش بد بوده و حالا چون زنش باهاش خوب شده بودهر کار میکردم ازدستش راحت شم و رابطمونو تموم کنم نه اون میذاشت نه خودم دلم میومدبه هر حال ما کمتر همدیگرو میدیدیم گرچه که منو به قول خودش خیلی دوس داشت و دلش نمیخاست منو از دست بده.یه روز غروب که دلم واسش تنگ شده بود رفتم محل کارش چند بار بهش زنگ زدم مرخصی ساعتی بگیره بیاد بریم بیرون اما اون مدام می گفت منتظر باش عصبی شده بودم چند بار خیابونه محل کارشو بالا پایین کردم سوار تاکسی شدم برم سمت فاطمی و دوباره برگردم تا زمان سپری بشه . یه پسر خوشگل و جذاب سوار تاکسی شد و نشست کنارم هنوز دو دقیقه نشده بود که حس کردم دستش رو پامه و داره رونامو میماله. میخواستم اعتراض کنم اما یاد امیر حسین افتادم و دلم میخاست ازش انتقام بگیرم .اونم وقتی دید من اعتراضی نمی کنم گستاخ تر شد و دستشو گذاشت رو زیپ شلوارمو و زیپمو باز کرد و شروع به مالش کوسم کرد.از دستش عصبی بودم اما مدام کارای امیر حسین تشویقم میکرد چیزی بهش نگم.یه کم که جلوتر رفتیم آروم گفت پیاده شیم گفتم آره پیاده شدیم.زنگ زد به دوستش کیهان بیاد دنبالمون بریم خونه و من مثل یه برده رام قبول کردم اما ازش قول گرفتم فقط با خودش سکس کنم.وقتی تو راه خونه بودیم امیر حسین چند بار زنگ زد رد دادم تا حالشو بگیرم. وارد خونه که شدیم رضا رفت یه شیشه ویسکی آورد گفت بخور گفتم نمی خورم.رضا دستمو گرفت و آروم لباسامو در آورد و منو نشوند روی مبل و شروع کرد به مالیدن سینه هام و لب گرفتن ازمن .کیهان ماهواره رو روشن کرد و رفت روی شبکه eurotic و اومد سراغ من. گفتم رضا قرارمون این بود فقط با تو باشم گفت سر حرفم هستم عزیزم فقط یه خورده کیهان سر حالت بکنه کاری به کارت نداره نگران نباش .رضا لب و گرنمو میخورد و سینه هامو می مالید و انگشت کرد و کیهانم کون و کسمو می مالید و انگشت کرد و میلیسید هیچوقت با دو نفر همزمان حال نکرده بودم خیلی داغ شده بودم فقط آخ و اوخ می کردم رضا هم هر از گاهی دهنمو با دستش می گرفت صدام بیرون نره.گفتم رضا کیرتو بذار دهنم میخام بخورم. کیرشو فشار داد رو لبم و من شروع به لیسیدن کردم من هم از خوردن کیر رضا لذت می بردم هم کیهان کس و کونمو می مکید و حال میکردم.رضا هم هر از گاهی کیرشو محکم فشار میداد تو دهنم و منم محکم ساک میزدم و هر از گاهی از دهنم در میاوردمو ناله میزدم و آخ و اوخ میکردم.تخماشو حسابی لیس زدم طوریکه بی تاب شد و کیهان رو که داشت کسمو میلیسید زد کنارو خواست کیرشو بذاره تو کسم گفتم بریم تو اطاق.منو بغل کرد ورفتیم تو اطاق اومد کیرشو بذاره تو گفتم رضا کسم تنگه کیر تو هم که کلفته یه کم خیسش کن کیرشو گذاشت تو دهنم خیس بشه و بعد محکم کیرشو فرو کرد تو کسم حس کردم جر خوردم ناله زدم رضا جرم دادی که؟ با لحن شهوتناکی گفت جنده لاشی خوشگلی مثل تو رو باید جر داد جیگر. و شروع کرد تو کوسم بالا پایین کردن منم که حسابی داشتم حال میکردم فقط آخ و اوخ میکردم و ناله میزدم جوون جرم بده جندتم رضا کوندتم کس دتم رضا جوون. آخ …. جون …. چه کیر کلفتی… هوووم .. کس و کونمو یکی کن… هووم جووون. که یکدفعه رضا داد زد و آبش اومد و ریخت تو کسم.آب من هنوز نیومده بود رضا رفت خودشو شست و اومد و خوابید پیشم شروع کرد به ماساژ کونم گفت از عقب میدی گفتم به تو آره دستشو خیس کرد و شروع کرد با انگشت با سوراخ کونم بازی کردن.چندبار انگشتشو تفی کرد و فشار داد تو سوراخ کونم. همینطور که داشتم حال میکردم گفتم رضا میخام کیرتو بخورم گفت پس یه طوری بخواب منم ماله تورو بخورم.69 خوابیدیم و دوتایی شروع به خوردن کردیم.به قول خودش اینقدر خوب ساک میزدم زود کیرش شق شد و برم گردوند و گذاشت دم سوراخ کونم.اینقدر ماهر بود که با اینکه دفعه اولم بود کون میدادم کیرشو فرو کرد تو دردی نفهمیدم چند دقیقه نگه داشت و شروع کرد به بالا پایین کردن تو کونم.داشتم آخ و اوخ میکردم و حسابی حشر شده بودم که کیهان اومد تو اطاق نگاش که به چشای حشر من افتادم حس کردم حالش خیلی بد شد و شهوتش کلافش کرد اشاره کردم بره بیرون اونم رفت. رضا حرکتشو تند تر کرد همینطور که آب من داشت میومد اونم ناله ای زد و آبش اومد و ارضا شد. رفتم دستشویی اومدم تو اطاق لباس بپوشم کیهان اومد تو گفت میخام باهات صحبت کنم. گفتم باشه اونم شروع کرد به نصیحت و اینکه خودتو ارزون نفروش و اینکه تو دختر خوبی هستی و با هرکس نرو واین حرفا….یدفعه گفت سمیه گفتم جون؟ گفت بادمجون. یه دور میدی خانم جون؟با تعجب نگاش کردم گفت من آدم بدی نیستم قصد سوء استفاده هم ندارم اما خواهش می کنم با هم چند دقیقه راحت باشیم چون اون موقع که اومدم تو اطاق نگات کردم دیوونم کردی نمیدونم چرا گفتم باشه و اون شب کیهانم حسابی از خجالت من در اومد.ساعت 10 شب بود رضا اینا داشتن منو میبردن میرسوندن که امیر حسین باز زنگ زد داد زدم کجایی بی شعور که صدای مرد میاد؟ گفتم هر جا دلم بخاد و قطع کردم عصبی تر شد و زنگ زد و گفت غلط کردی هر جا هستی بگو بیام دنبالت منم آدرس دادم و از ماشین رضا اینا پیاده شدم و منتظر شدم تا امیر حسین بیاد وقتی سوار ماشینش شدم دو تا سیلی محکم بهم زد که هنوز دردشو تو دلم حس می کنم.من باید به اون سیلی میزدم چون اون اینقدر بی شعور بود که پردمو زده بود و انتظار داشت من احساسی و حشر منتظر بمونم هر وقت اون دلش خاست بیاد سراغم و من که طاقت بی محلیاشو نداشتم به آغوش دیگران پناه بردم تا ازش انتقام بگیرم و دلم به این خوش بود که گناه اعمالمو به پای اون می نویسن. ببخشید اگه داستانم طولانی بود. روزهمگی خوش.نوشته سمیه
0 views
Date: November 25, 2018