انتقام علیرضا

0 views
0%

سلام خدمت همه دوستان شهوتی عزیزمن علیرضا هستم و الان 17 سالمه با 190 قد و 85 کیلو وزن. این داستانی که می خوام براتون تعریف کنم در واقع یه خاطرس که هم خوبه و هم بد در ضمن اسامی رو هم تغیر دادم که یه وقت بگا نرمبریم سر اصل ماجراداستان ما که مال از اون جایی شروع شد که روز عروسی دایی ما بود و مادر و پدرم و برادرم (که اون موقع 6 ماهش بود) رفته بودن دنبال کارای عروسی (من اون موقع 7 سالم بود) و منم خونه مادر بزرگم بودم و با بچه ها بازی میکردیم. خانواده من با یه خانواده دیگه دوست بودن که اتفاقا خونه اونا تو همسایگی خونه مادربزرگم بود و این خانواده دو تا پسر داشتن که یکیشون همسن من بود (حسین) که اونم با ما تو کوچه بود و یه پسر دیگه که 5 سال از من بزرگ تر بود (امیر). این امیر مادرجنده ترین انسانیه که تا حالا زمین به خودش دیده خلاصه فکر کنم گرفتید ادامش چی شده ؛ اون مادرجنده اون شب منو گولم زد که بیا بریم خونمون تا بدم با گوشیم بازی کنی(آخه اون موقع ها که مثل الان همه گوشی نداشتن که) بعد که رفتیم خونشون تا از در وارد شدیم یهو گردنمو گرفت و مث سگ پرتم کرد تو خونه منم تا اومدم بلند شم و فرار کنم یهو با تموم قدرت خوابوند تو گوشم و کلی کتکم زد و با کلی بدبختی مجبورم کرد براش ساک بزنم که کلی کیرشو گاز گرفتم که البته هر بار کلی سیلی و چک و لگد میخوردم ولی نزاشتم حال کنه و آبش نیومد خلاصه از این قسمت سریع رد میشم چون هر بار که یاد اون روز کیری میفتم اعصابم خورد میشه البته بعد از اون تا چند سال افسردگی گرفتم و منزوی شدم و میخواستم خود کشی کنم و اصلن دوران خوبی نداشتمگذشت تا اینکه وقتی کلاس شیشمم تازه تموم شده بود و تو تابستونش بودیم حس میکردم که بعضی شبا یه آبی ازم خارج میشه و با پرس جو از دوستان کس کش فهمیدم که منیه؛ راستش فکر نمیکردم که تو این سن به بلوغ رسیده باشم ولی همه نشانه هاشو از جمله پشم در اوردن دور کیر زیر بغل و پشمالو شدن دست و پا و بدن و اینا خیلی وقت بود که برام اتفاق افتاده بود (شاید الان با خودتون میگید که آخه بچه 12 ساله؟ ولی من از همون بچگی درشت هیکل بودم و بلوغ خیلی زودرس داشتم).خلاصه گذشت و تابستون امسال شانس تخمیمون زد و شوهر این خونواده حرومی خانم دوم گرفت و خانم این کس کش که اسمش مریمه افتاد دنبال طلاق و این کس شرا اینم بگم که این حرومزاده تک فرزند بود و وقتی باباش میمیره ننش میره شوهر میکنه و وقتیم که ننش میمیره اون شوهره میره یه خانم دیگه میگیره پس در واقع این هم ننه پدر داره و هم نداره برا همین اینو بهنونه کرد و هر روز از صب تا شب میومد خونه ما و شوهر کس کششم دم خونمون برا دعوا و خلاصه براتون بگم که آبرو نزاشتن واسه ما تو محل و منم هر چقدر به ننه پدرم میگفتم که این تخم حرومو از خونه بندازینش بیرون گوش نکردن و از اون جایی هم که پدر و مادر من خیلی مهربون و دلسوزن میگفتن گناه داره و کسی رو نداره و …خلاصه براتون بگم خدا آدم کس کشو نصیب هیچکس نکنه چون من خودم به فکر افتادم و گفتم باید یه جوری این حرومزاده رو از زندگی مون بیرون کنم که آرامش و خوشیو از زندگیمون گرفته بود برا همینم به فکر افتادم و یه نقشه توپ کشیدم که مو لا درزش نمیرفت راستش تموم این مقدماتی که تاحالا گفتم مال همین بود و داستان اصلی ما از اینجا شروع میشهاین مریم خانم ما یه 130-120 کیلو وزنشه و مث خرسم می خوره اما قدش خیلی کوتاس و فکر کنم 160-155 به زور بشه و خیلی کوتاهه برا همینم کون و پستوناش انگار کون سینه گاون از بس بزرگن و از تو حرفایی که با مادرم میزدن فهمیدم سایزش تو بازار پیدا نمیشه و شورت و سوتینو میده براش میدوزن (دیگه خودتون بزرگیشو تصور کنید)منم تصور جقم شده بود پستونایه اینخلاصه بعد از اینکه نقشه رو کشیدم با کلی خایه مالی و کصلیسی و رشوه دادن تونستم یکم داروی بیهوشی از برادر دوستم که تو داروساز بود گیر بیارم و منتظر فرصت شدم.یه روز که پدر و مادم رفته بودن سر کار و منم داشتم تو ماهواره فیلم میدیدم دیدم که دوباره این کس کش اومد و دوباره گریه زاری و زاری و رید تو حال ما منم رفتم یکم از این دمنوش کصشرا رو برداشتم و گذاشتم دم بکشه و وقتی آماده شد دارو رو توش ریختم و رفتم دادم بش و گفتم بخور آرومت میکنه و خواب آوره ولی یکم بد مزس و اینا که اونم تا تهشو خورد و کلی هم خایه مالیمو کرد و گفت امروز چقدر مهربون شدی و… منم گفتم قابل نداره و این کصشرا بعد 3-2 دقیقه اون گفت خیلی خوابم میاد و دمت گرم بابت اینو رفت لباسای بیرونشو در اورد و رو تخت ننه پدرم مث خرس گرفت خوابید منم گذاشتم یه 20 دقیقه که گذشت رفتم تو اتاق و اول بلند دست زدم دیدم بلند نمیشه بعد بلند داد زدم که بازم دیدم خیر بلند نمیشه دیگه خیالم راحت شده بود رفتم جلو و شروع کردم از رو لباس مالوندنش وای که نمیدونید چه حالی میداد و همزمان شروع کردم به در اوردن لباساش.نوشته دنی سینز

Date: August 4, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *