در کتاب اجداد بزرگوار امام راحل(ره) چنین بیاورده اند که در زمان پر افتخار ساسانی و اندر دوران زمامداری خسرو پرویز عادل، شیخی ببود از مبلغان اسلام که بسی عاشق جاه و جلال و مقام بودی و مقداری قابل توجهی نیز از طلاجات و قیمتی جات اندرون مخفی گاه خویش قایم بکردی زیرا وی هوس مال و ثروت فراوان نیز بداشتی و او را روان الله نام بودی روزی روان الله برای سرکشی بر غنائم خویش در بیابان شدی و از قضا خسرو نیز در آن روز به قصد شکار اندر بیابان شده بودی شیخ که کاروان و ملازمان امپراطور را بدید انگشتی بر لبان و آنگاه دستی بر لمبران خویش بکشیدندی و اندر خیالات خویش هوس دادن به امپراطور و رسیدن به جاه و مقام بپروراندی پس سوی کاروان وی روان شد و از شدت حشر دوان شد خسرو که کون سیاه او بدید آنرا به فال نیک نگرفت و بفرمود که اورا با خواری هر چه پایان دور کردن شبخ که بسی ناراحت شده بودی با خویش پیمان بستی که خسرو را پشیمان کند بس در همان نقطه بنشست و منتظر بازگشت خسرو بشدی از قضای به هنگام غروب خسرو در حال بازگشت از شکار با افتخار و کبریای هرچه پایان تر بودی و به همان نقطه برسیدی پس شیخ آواز داد که نصیحتی دارم از باب شاهان که شنیدن آن خالی از فایده مباشد شاه فرمود بیا تا چه داری شیخ فرمود که آیا شکارت مساعد بودی؟ شاه بفرمود آری شیخ بگفت آیا خطری از هر جانب بر توی رسیده است؟ شاه بفرمود خیر شیخ بگفت آیا هیچ یک از ملازمان تو دچار ناراحتی بشدندی؟ شاه کبیر بفرمود که خیر شیخ بگفت پس چرا مرا با آن استعانت و استحالت بفرمودی به دور کردن؟ شاه بفرمود زیرا کردن تو را، مردم به فال نیک مگرفته اند شیخ گفت پس دیدار تو بر من شوم بوده زیرا به من توهین بشدی و من در دهن این دولت خواهم زدندی شاه که سخت عصبانی شده بود امر کرد به ملازمان و وی را روغن در زدند و او را سفت و بی کاندوم بکردی و آبش را در سوراخ وی بپاشیدی( قابل توجه دوستانی که همش در مورد کاندوم میگن) از بهر ادب شدن وی شیخ که دیگر نای راه رفتن نداشت نعره بزدی که خاندان من پارس و پارسی را بگاییش خواهند داد و بنده نیز به نوبه ی خویش نیزه ام تا ماتحت حلق نامبارکش فرو کردمی از بهر عبرت دیگران دوستان عزیز ممنونم که وقتتون را صرف خوندن این داستان کردین از همه تون ممنونم.ایزد شوالیه ساسانینوشته Sassanid_Knight
0 views
Date: May 30, 2022