انعکاس

0 views
0%

من از اون دسته آدما بودم که همیشه منم منم میکردم وبعضی از دوستام که سکس داشتند و همیشه تحقیر میکردم اعتقادداشتم دختری که اینکارو بکنه اراده نداره که بتونه جلوخودشو بگیره اعتقادداشتم پسرا فقط به درد خرج کردن و اسکول کردن میخوره با این که سنم زیادم نبود همش17سالم بود ولی چون آدم مغروری بودم دل نمیدادم هیکل آنچنانی هم نداشتم قدم165 وزنم50 خیلی معمولی نه سینه های خیلی بزرگ نه باسن گوشتی معمولی معمولی..یادمه یه دوست پسر داشتم اسمش مهردادبود اوایل دوستی مون خیلی تحویلش میگرفتم ولی بعد1ماه چنان ولش کردم که 2روز تو شوک بود میومد دم مدرسه مون گریه زاری میکرد و من فقط مسخره اش میکردم آخرین باری که دیدمش دم مدرسمون بود پاییز بودگفتبرگرد گفتم ببین من دیگه باهات حال نمیکنم اصلا میدونی چیه ازت حالم بهم میخوره دیگه نبینمت بهم گفتپریا دلمو شکستی هیچوقت حلالت نمیکنم اون روز من کلی بهش خندیدم و محل ندادم دیگه ام ندیدمش..1سالی گذشته بود که من با یه دختری به اسم نینا تو کلاس زبان دوست شدم بعد مدتی دوستی مون اونقدر صمیمی شد که من خونشونم میرفتم نینا 1برادر داشت یه نام مانی اوایل مانی هی شوخی شوخی تیکه مینداخت میخواد با من دوست شه ولی من اهمیتی نمیدادم و جدی نمیگرفتم تا این که یه روز خودنینا از طرف مانی ازم خاستگاری کرد منم ازش بدم نمیومد قیافه قشنگی نداشت ولی حرکاتش خیلی یا مزه بود نینا پیشنهاد دادیه مدت باهم دوست باشید اگه به درد هم خوردید به خانواده ات اطلاع بدی..این شد آغاز دوستی من و مانی..مانی خیلی خودشو با محبتنشون میدادهردفعه میرفتیم بیرون 1هدیه ای چیزی برام میخرید کمتراز گل بهم نمیگفت منم نمیدونم چرا نمیتونستم بعش رو ندم اصلا نمیتونستم رفتارایی که با پسرای دیگه داشتم و با اون داشته باشم شایدبه خاطراین که یواش یواش داشتم عاشقش میشدم یا شاید همش حرف ازدواج میزد و منو میبرد تورویای زندگی مشترک..خوب یادم نیست..یادمه تابستون بود باهم توپارک لاله توبلوارکشاورز بودیم سرم روشونهاش بود که خیلی بیمقدمه جلو اون همه ره گذر لباشو چسبوند به لبام سرمم محکم گرفته بودکه نکشم عقب من شوکه شده بودم اولش لبام کیپ بودولی انقدر با نوک زبونش روشکاف لبم کشید که دهنم وباز کردم و زبونش شیرجه رفت تو دهنم..نمیدونستم چیکار کنم هرکار میکردم ازم کنده نمیشد نمیدونم چقدر طول کشید که خودشو ازم جدا کرد مثل زالویی که از خوردن خون سیرشده و رهاکردکپ کردم نیگاش کردم اصلا براش مهم نبودکه ما وسط پارک به اون شلوغی بودیم بغضم گرفت گفتم چرا اینکارو کردی گفتمگه چیکارکردم عشقمو بوسیدم ولی این چیزا تو کت من نمیرفت اونروز کلی دعواکردیم ولی آخرش این من بودم که تسلیم میشدم چون من خیلی بیشتر ازاون دوستش داشتم تا صبح بیدار بودم و اون صحنه و دوباره و صدباره تو ذهنم تصور میکردم..ولی اخلاقای مانی تا حدودی فرق کرده بود اونی که کلی رو من تعصب داشت حالا دیگه مهم نبود من کجا میرم پشت تلفن همش حرفای سکسی میزد من هم خوشم میومد هم خجالت میکشیدم پسری که دوست نداشت دوستاش منو ببینن حالا دیگه بساط مشروب خوری میچیند و من نمیرفتم قهر میکرد مجبوربودم برم من مشروب خیلی دوست نداشتم با دود بیشتر حال میکردم اینو وقتی فهمیدم که بعد 2پیک از ویسکی که خوردم کون به کون سیگار روشن میکردم با این که باره اولم بود اصلا سرفه نکردم شاید واسه اینکه قلیون خیلی میکشیدم..نزدیک 3ماه از قضیه پارک لاله گذشته بودمنم تقریبا یادم رفته بودو خیلی کم یادش میوفتادم زمستون بودقرار بود با مانی بریم بیرون از شانس اون روز بارون اومد اونم چه بارونی مانی هم ماشین نیاورده بودگفت بیا بریم خونمون نینام هست منم قبول کردم ولی تا برسیم خونه موش آبکشیده شدیم وقتی رسیدیم نینا نبود مانی بهش زنگ زد معلوم شد نینا با مادر مانی رفته بودن کرج خونه خاله مانی تا دیروقتم نمیان این باره اولی نبودکه بامانی خونه تنها بودم ولی نمیدونم چرا اون روز اونقدر استرس داشتم برام از لباسای نیناآورد پوشیدم چون نینا از من لاغرترو ریزه میزه تر بود لباسش برام تنگ بود مانی منو که دید سوتی زد و دست منو کشید و پیش خودش نشوند دلم ریخت دستشو دور گردنم حلقه کرد و گفتپریا میدونی توخوشکلترین دختری هستی که تاحالا دیدم قندتودلم آب شدشروع کرد با موهام بازی کردن وقتی انگشتش به پس کله ام میخورد قلفلکم میومد ولی خوشایند بوددستشو گذاشت رو پام وشروع به مالیدن کرد من خجالت میکشیدم برای اینکه کاری کرده باشم منم پاشو ماساز میدادم دستشو از پشت گردنم رسوند به فکم و صورتمو به خودش برگردوند و گفتخیلی دوستت دارم و دوباره بیمفدمه لب گرفت اینبار من مقاومت نکردم یعنی نخواستم چون انگار خودمم میخواستم بلد نبودم لببازی کنم فقط دهنم و باز کردم و زبونم و همپاش چرخونم تو دهنش اونم که دید من اجازه دادم و مثل سری قبل کولی بازی درنیاوردم به خودش اجازه داد بیشترش کنه دستشو بردزیر تاپم و سینه و گرفت یه دفعه برق3فاز منو گرقت هلش دادم و گفتم چیکار داری میکنی؟گفت کاری نیمیکنم چرا اینحوری میکنی؟؟گفتم دست نزن به بدنم خندید وگفت پریا ما میخوایم با هم ازدواج کنیم چه فرقی داره که الان بهت دست بزنم یا بعدازدواج اخماش رفت تو هم و گفتنکنه شک داری به دوست داشتنم؟باشه اصلا بهم میزنیم من خوشم نمیادکسی بهم شک داشته باشه یه دفعه هل ورم داشت رفتم موس موس اونم فوری استقبال کرد بلوزمو درآورد و سوتینمو باز کرد خجالت میکشیدم دستمو گذاشتم روسینم ولی واسه اون مهم نبوددستمو کشید و با ولع شروع به خوردن کرد نوکشو بادندون میکشید تحریک شده بودم مانی هم کارشو خوب بلد بودبلندشدشلوارشو درآورد کیرش از زیر شورت شق شده بود کاملا مشخص بود دستمو گرفت گذاشت روش و گفت بمال منم بلد نبودم واسه همین بیخیال شد شورتمو درآورد من انگار لمس بودم دستشو گذاشت رو کسمو مالید و انگشت کرد انگشت وسطشو گذاشت لاشو لرزوند اینکار باعث شد حسابی تحریک شم دیگه هیچی نمیگفتم حاضربودم هرکاری کنم که ارضا شم پاهامو باز کردم اونم که دید من کاملا تحریک شدم سرشو نزدیک کسم کرد و شروع به خوردن کردچوچولشو بادندون گرفت ولی قشار نمیداد آه آهم بلند شده بودبرای این که ارضا نشم زیاد ادامه نداد شورتشو در آورد اولین بار بودکیر از نزدیک میدیدم حس شهوت با ترس قاتی شده بودگفت برگرد وقتی برگشتم لای پامو توفی کرد و از پشت دراز کشید روم کیرشو گذاشت لاشو هی جلوعقب کرد مانی هم دیگه حسابی تحریک شده بود خیس عرق شده بودلاپایی فقط بیشتر تحریکش میکرد ولی ارضاش نمیکرد منو برگردوند و گفتتو برده ی منی هر کار میگم باید بکنی باشه؟گفتمیعنی چی؟گفتمن اینجوری ارضا میشم هرچی میگم میگی چشم و انجام میدی منم چون خیلی حشری بودم قبول کردم گفت سگی بخواب و یه تف گنده زد سوراخ کونم و کیرشو بدون توجه به من یواش یواش فرستاد تو من درد و سوزش روی دهانه ی معقم رو حس میکردم مانی میکوبید به کونم تند تند تلمبه میزد داشتم میمردم از درد ولی نمیخواستم اعتراض کنم چون میترسیدم باهام بهم بزنه اونم که دید من مقاومت نمیکنم کیرشو از پشت کرد تو کسم درد تو وجودم پیچید نا خود آگاه آهی بلندی سر دادم مانی اصلا تو حال خودش نبود محکم میزد در لپ کونم و فحش های رکیک میداد من اصلا نمیفهمیدم چه اتفاقی داره میوفته فقط داشتم درد میکشیدم ودرد و درد نمیدونم چی قدر طول کشید که ولم کرد و وآبشم ریخت رو کمرم من بیحال افتادم مانی ولو شده بود و نفس نفس میزدمن بغض ام گرفته بود اون وسطا ارضا شده بودم ولی ناراحت بودم لباسامو برداشتم و وپوشیدم وگفتم مانی منو میرسونی خونه؟مانی چشاشو باز کرد و گفت آزانس میگیرم خودت برو دلم خرد شد ولی همون جوری دراز کشیده بود منم اومدم از خونه اش بیرون اون حتی دنبالم نیومد دلم خرد بودشب زنگ زد وگفتپریا تو قبلا سکس داشتی قاطع گفتم نه گفت بس چرا خون نیومد گفتم نمیدونم بریم دکتر اگه باور نمیکنی اون روز دیگه حرفی نزد..بعد اون قضیه من هر بارکه با مانی سکس میکردم انگار فرسنگ ها ازم دور میشد ومن خراحساس میکردم که میتونم با اینکارا علاقه مو نشون بدم که ولم نکنه هه ..2_3روزی زنگ میزدم گوشی وجواب نمیداد یه باربعدچند دقیقه یه دختره زنگ زد خیلی راحت گفت اگه یه بار دیگه شماره تو ببینم رو گوشی مانی دهنتو سرویس میکنم بیشرف رفت همه جا پر کرد من جنده لاشی ام و حتی نینا هم هرچی بهش گفتم باور نکرد نمیدونم شاید این جواب کاریه که با مهرداد کردم یا تحقیر هایی که نثار دوستام میکردم..نوشتهپریا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *