انگشت کردن (۱)

0 views
0%

این خاطره تلخ مال ۱۰ سال قبل زمانی که من ۱۲ سالم بود و ی خواهر از خودم بزرگتر داشتم به اسم نگین . ی روز توکوچه با همبازیام فوتبال بازی میکردم که دوستم محسن گفت بریم خونشون میکرو بازی کنیم خلاصه رفتیم بعد ی کم بازی رفتیم تو اتاق داداشش که گفت بیا ازون بازیا بکنم خلاصه تو عالم بچگی شروع کردیم به دستمالی با کون لخت که داداشش مچمون گرفت حسابی داداششو زدو منم ی دوتا توگوشی زد گفت برو خونتون مادر جنده لاشی منم فرار کردم چون خونشون تقریبا نزدیک خونه ما بود زود رسیدم خون سریع رفتم تو زیر زمینو گریه زاری کردن که اگه به کسی بگه و از این حرفها .یه ماهی از جریان گذشت که توی راه مدرسه با موتر جلوم وایستاد گفت هی مادر جنده لاشی بیا اینجا ببینم خلاصه ریدم توی خودمو یکم منو ترسوندو رفت از ش متنفر شده بودم به محسنم گفته بود اگه ی بار با این مرده ببینمت میکشمت محسن دیگه توی کوچه نزدیکمم نمیشد صبح پنجشنبه دیدم سر کوچه نسته پسر خوشتیپیم بود ولی خیلی عصبانی سریع خودمو رسوندم توی مدرسع و دعا میکردم بره زودتر زنگ اخر خورد امد بیرون دیدم خبری نیس راه افتادم از مدرسه به سمت خونه که توی راه باز جلوم وایستاد گفت بیا اینجا رفتم نزدیکش گفت سوارشو برسونمت گفتم راحتم نزدیکه گفت سوار شو وگنه میرم در خونت به مادرت میگم با برادرم چیکار میکردی حقیقتش ترسیدم و سوار شدم از سر کوچمون که رد شد گفت میریم ی شیرموز بزنیم و شروع کرد به خندیدن .پیچید توی ی کوچه با موتور رفت توی ی ساختمون نیه کاره ترسیده بودم گفت بیا پایین بریم طبقه بالا زدم زیر گریه زاری گوه خوردم غلط کردن گفت گریه زاری نکن کاریت ندارم بریم بالا تا من ی سیگار بکشم بریم . منو جلو خودش راه انداخت از پلها رفتیم بالا رفتیم توی یکی از اتاقها پایان کف اتاق سیمان تیکه اجر و اشغال ریخته بود یه سیگار در اورد روشن کرد گفت تو نمیخوای گفتم نه گفت حالا گوش کن اگر گریه زاری زاری کنی تو کونت میزارم و زیپشو باز کرد کیرشو در اورد گفت بشین اینجا مجبورم کرد نشستم جلوش گفت بخورش گفتم نمیتونم گفت اگه نزاریش توی دهنت میکنمش توی کونت وکیرشو گذاشت توی دهنم و سرمو هی فشار داد به شدت کیرش مزه بدی میداد و هرچی بیشتر اصرار میکردم بیشر سرمو به کیرش فشار میداد و هی میگفت مگه کیر نمخواستی یه ۱۰ دقیقه زجر کشم کرد و از دهنم کشید بیرون گفت زبونت بده بیرون ابشو ریخ روی زبون سرمو از زیر گردن گرفت بال گفت قرت بده شیرموزتو با بد بختی قورت دادم حالم بد شد ی سیگار دیگه کشید و شروع کرد به سوالهای عجیب غریب نمیدون خواهرتو دیروز دیم خوب کسیه راستی سینهای مامانت چقدریه وهزار چرتو پرت دیگه . تو راه برگشتن خوب دورم داد تا حالم جا بیاد و منو برد سرکوچمون و پیادم کرد و بهم گفت اگه هر موقع میاد دنبالم نرم باهاش بلا سر اون خواهر و مادر جندت میارم .چند روزی ندیدمش تا ی روز با دوستا راه مدرسه دیدمش از دوستام جدا شدم و بهانه اوردم که میرم خونه خالم و از این حرفها رفتم توی کوچه که ترمز زد گفت بپر بالا ناچارن و با ترس سوار شدم این بارم منو برد همنجا باز هنوز سیگار درنیاورده زیپشو باز کرد گفت بشین شروع کن نشستم جلوش شروع کردم به ساک زدن که پرستید بابت هر چند شب یبار مامانتو میکنه دید جواب ندادم وحشیانه سرمو فشار داد به کیرش رفت تو حلق و شروع کردم به بالا اوردن دیگه نزاشت توی دهنم و گفت شلوار تو بکش پایین هرچی زار زدمو گریه زاری کردم که به زور درازم کشید شلورو شرتمو با هم کشید پایین گفت گفت این کونو اگه از مادر جندت به ارث بردی پس بابات چه کون نابی میکنه سریع در حین حرف زدن گفت خفه نمیخوام کونت بزارم ولی اگه داد بزنی اینو میکنم توی کونت ساکت دراز کشیده بودم کونمو با با نگشتش مالوندو ی چیزی از جیبش در اورد کرم بود انگشتشو چرب کرد یواش انگشتشو فرو کرد ی دردی گرفت تا خودمو جمع کردم از پشت زد تو سرم خفه و شروع کرد انگشت کردنم کم کم انگشت دومش کرد تو وتند تند میگید بیرون میزد توی سرم و میگفت شل کن مادر جنده لاشی ۱۰ دقیقه حسابی انگشت کرد گفتم الان حتما میخاد بکنه که گفت بچرخ منم همون طوری دراز کشیده چرخیدم نشست جلوم کیرشم راست راست گفت با دستت جرق بزن ولی توی دهن ت نکنی شروع کردم جرق زدن که گفت زبونتو بده بیرون فهمیدم چیه جریان هی میگفت تند تر ماد ر جنده لاشی خلاصه ابش اومر زیاد ریخت تو دهنم وگفت بخوزشون منم خوردم طمش بی اندازه بد بود سر کوچه پادم کرد گفت یکی از شرتهای مامانتو برام میاری فردا و گرنه …….شب حسابی گریه زاری کردم و به اجبار یواشکی رفتم یکی از شرتهای مامانمو ورداشتم .فردا اومد دنبالم ومنو برد همونجا یکم سک زدم مرتب شرتو بو میرد میکشید توی صورتش و بهم میگفت میدون اون چه بچه کونی که همچین شرتی میپوشه و وحشی تر سرمو ب کیرش فشار میداد و ادامه میداد اونکونی که هر شب کیر میخوره و به شرت نگاه میکرد بعد از چند دقیقه دوباره شروع کرد انگشت کردن ولی اینبار درد کمتری داش و میگفت میخوام این کونو مثل مال مامانت کنمش بعد از چند دقیقه دیدم یرواش انگشت سومشم اضافه کرد ……..بعد از چند ماه حتی یک بارم کیرشو توی کونم نزاشت ولی انقد انگتم میکرد که ۲ دقیقه بعد از شروع کردن سوراخ باز میشد هر دورزر یبار منو میبر ساک میزدم انگشتم میکرد و ابشم میخودم که اصلا دیگه اذیتم نمیشدم ولی چون ازش بدم میامد لذتم نمیبردم ولی خودم هرشب با خیا خودم حسابی میکردم دیگه واقعا با دستش منم گشاد کرده بود این ماجرا ادامه داشت تا ی روز بهم گفتمیدونی دیروز نگین چه بچه کونی بهم داد فکر کردم مثل همه حرفهاشه چرت چند روزی ازش خبر نداشتم تا ی روز اومد دم مدرسه گفت بپر بالا منو برد تویه خونه دفه اول بود اونجا میرفتیم گفت قراره خواهرت بیاد که بگایمش میری تو اتق خفه میشی و گرن جلوش میگایمت اونم میکنم حالم خیلی بد بود که نشوند منو بهم گفت این دفه دوم ولی خوب بچه کونی میده خوارت .جرات نداشتم حرف بزنم فقط دعا میکردم دروغ بگه که ایفون زنگ زد گفت فقط خفه که مجیدم هست اگه حرف بزنی همه چیز بدتر میشه دنیا سرم خراب بود نشستم پشت در ودعا میکردم د\کس دیگه باشه هم در سالن باز شد صدای خواهرم با صدای ی پسر دیگه اومد که بلند بلند میگفت تو جاداری و از این چرتو پرتها سریع برادر محسن مجید و مخص کردو اونرفت به خواهرم گفت دربیار همرو نگینم گفت فقط ترو خدا یواش ماله تو از مجید بزرگتر دردم میاد ی چند دقیقه توی همین اوضاع بود که گفت نگین جان چند وقته با مجید دوستی صدای نگین اومد که ۷ ماهه یه دفه خواهرم یه جیغ اروم کشید درشیا درشیار روغن بزن تروخدا و دوباره صدای نگین اومد که میگفت ترو خدا یکم ارومتر صداش میومد که از نگین میپرسید تو کست نزاشته مجید نگین با اه و ناله گفت نه باز پرسید تو کونت میریزه صدایی نیومد یه مقدار عصبی تر پرسید گفتم تو کونت میریزه صدای نگین با اه وناله اومد بعضی وقتا گفت ماشالا خوب گشادت کرده توی ۷ ماه و ادامه داد دیگه به کجات اب میده دهنت من به کجا اب بدم نگین در حالی که صداش میومد گفت فقط روی سینهام و توی کونم ریخته و صدا جیغش بلنتر شد بسه دیگه ترو خدا دردم میاد که گفت الان به کونت اب میدم صدای نگین خیلی رفته بود بلا که گفت خفه شو اومدم و اخی کشید ،….. نوشته سعید

Date: August 4, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *