این ماجرا واسه خیلی وقت پیشاست.این اولین تجربه سکس من بود با کسی که عاشقشم .یکسال از دور همو نگاه میکردیم توی تصوراتم عاشق این بودم گرمی لبشو رو لبم حس کنم … تا اینکه اون این فاصله رو شکست و بهم پیشنهاد دوستی داد منم همیشه عاشقش بودمو قبول کردم.بارای اول فقط توی ماشین مینشستیم و وقتی احساساتی میشد دستشو یواش میذاشت رو پاهام و با دستش رونمو نوازش میکرد و یواش یواش دستشو میبرد سمت کسم اما وقتی میخواست اینکارو کنه نمیذاشتم و اون به همین حد راضی بود.یه روز ازم خواست واسه اینکه کسی مارو باهم نبینه توی خونه خواهرش قرار بذاریم با اصرار زیاد منو متقاعد کرد یادم میاد که دلهره همه وجودمو گرفته بود چون تجربم کم بود فقط تصورم تا بوسیدن و بغل کردنش بود و برای بغلش بیقرار بودم بالاخره به دم درشون رسیدم.دروباز کرد با اضطراب وارد خونشون شدم.روی مبل یه نفره نشستم دست و پاهام میلرزید البته نه از ترس از هیجان .لباسامو در نیاوردم گفت گرمت نیست گفتم یکم گفت راحت باش روم نمیشد اما دیگه تا اونجا رفته بودم ادا در نیاوردمو مانتومو در اوردم.گفت بیا پیشم منم گفتم ممنون راحتم گفت من ناراحتم گفت یکاری کنیم. من میام رو این مبل دو نفره تو هم بیا پیشم منم یه بالش که بغلم بودو برداشتم رفتم پیشش بالشو بینمون گذاشتم خندش گرفت اما من سرخ شدم خجالت میکشیدم بالشو برداشت و از خجالتم سواستفاده کرد البته خیلی پسر محتاطی بود کاری نمیکرد ناراحت شم میخواست منم بخوام.دستاشو زیر چونم گذاشت و صورتمو سمت خودش برگردوند وقتی نگام به چشمای زیباش افتاد همون نکاهی که همیشه جادوم میکرد قلبم به شماره افتاد نفسام تند شد مغزم هنگ کرده بود صورتشو به صورتم نزدیک کرد منم فقط نگاش میکردم که گرمی لبشو رو لبم حس کردم چشامو بستم با هر مکیدن لبم ،تنم بی حس تر میشد گرمای لبش و نرمیش، پوستمو گرم میکرد دیگه قدرت نشستن نداشتم همینکه لبشو از لبم جدا کرد سرمو رو پاهاش گذاشتم و یواش گفتم میخوام رو پات بخوابم که با این حرفم یهو بلند شد جلوم وایستاد گفت بریم بالا رو تخت بخوابیم فکر بغلش داشت دیوونم میکرد با یکم مکث قبول کردم فقط پر از شهوت بودم به هیچی فکر نمیکردم البته فقط تا حد بغل و بوسه میخواستم. از پله ها رفتیم طبقه بالا خواست دستمو بگیره اما ترسیدم بفهمه چقد دستام میلرزه دستشو نگرفتم اون جلوتر رفت من بعدش . رفتم تو اتاق دیدم رو تخت دراز کشیده روم نشد برم رو تخت بخوابم ازش پرسیدم چیکار کنم گفت بیا پیشم منم یواش کنار تخت نشستم و بعد پاهامو دراز کردم و با فاصله ازش خوابیدم میتونستم نگاشو روم حس کنم خجالت میکشیدم بهش نگاه کنم از اینکه با یه پسر که تا دیروز از دور همو نگاه میکردیم ولی حالا فقط با بیست سانتی متر فاصله از هم خوابیده بودیم خجالت میکشیدم به سمتش برگشتم اما نگاش نمیکردم فقط نفسام لحظه به لحظه بلند تر میشد که یهو دستاشو دورم انداخت و منو چرخوند و روم خوابید بهترین حس دنیا بود گرمی نفساش به صورتم میخورد گرمی تنشو حس میکردم توی بغلش بودم نمیتونستم زیاد به چشمتش نگاه کنم چون از شدت عشق حس میکردم نفسم بند میاد تنم بی حس بی حس بود بیقرار شده بودم با هر لمس لبش به صورت ولبم بدنم از شهوت یه حرکتی میکرد و با هر نفسم سینه هام بالا پایین میرفتن اما بقیش دیگه توی تصورم نبود و همش از شهوت بود سرش اورد جلو صورتم با لباش منو میبوسید صدای نفسامو خودمم میشنیدم شورتم خیس شده بود وقتی گردنمو میخورد ناله های یواش میکردم اون یه لحظه فک کرد دارم گریه زاری میکنم گفت گریه زاری میکنی گفتم نه گفت پس شهوتی شدی از حرفش خجالت کشیدم واقعا بیحس شده بودم اوج لذت بود که یهو لبشو از رو پیراهن رو سینم حس کردم داشت دیوونم میکرد دستمو با همون یکم قدرتی که برام مونده بور رو لبش گذاشتم تا از سینم دورش کنم گفتم تو رو خدا نه دیکه کافیه اما بدجوری شهوتی شده بود دستمو یواش دندون گرفن و دستمو میلیسید گه شهوتمو دو چندان کرد کاری کرد که گذاشتم لباسمو بده بالا و سینمو واقعا بندازه تو دهنش واای نوک پستونام توی دهنش بود میمکیدش نگاش یجوری شده بود چشماش خیلی زیبا بود با نگاه کردن بهش گرمای بدنم بیشتر میشد خواست کلا لباسمو در بیاره که کفتم تو رو خدا نه الان نه یواش رفت سمت شلوارم از نگاش ذهنشو میخوندم از تصور فکراش لذت میبردم توی دلم غوغا بود دلم اونو میخواست وجودشو میخواستم اما میترسیدم که شاید دوستیمون به جای خوبی ختم نشه و شاید فقط بخاطر هوس باهامه بخاطر همین وقتی دکمه شلوارمو وا کرد و شرتم پیدا شد دستمو رو شورتم گذاشتم که یبا نفسای بریده گفتم نه … دیگه نه تو رو خدا دیگه طاقت ندارم بدار برم .اما اون با نگاه ملتمسانه که عین یه بچه از یه چیز دوستداشتنی محروم شده ازم خواهش میکرد اجازه بدم شورتمو در بیاره اما نمیتونستم این دیگه خیلی زیاد بود سرشو اورد و با لباش دستامو میلیسید تونست دستمو کنار بزنه و زبونشو رو بالای کسم از رو شورت بماله من توی اوج شهوت بودم بدنم از شدت شهوت خیس شده بود اما اینقد بهش التماس کردم که شورتمو بایین نکشید… بهرحال دفعه های بعد کم کم پیشرفت کردیم و رابطمون بیشتر شد هنوزم با همیم و عاشق هم و بزودی ازدواج میکنیم از سکس باهاش سیر نمیشم.اون همه زندگیمه.نوشته دختر
0 views
Date: November 25, 2018