اولين سكس من تو تولد بيست سالگيم

0 views
0%

اين ماجرا برميگرده به چندين سال پيش كه يه دختر اروم و ساده بودم.اون وقت ها بيشتر حواسم به درسو كتاب و دانشگاه بود. توى بهترين دانشگاه سراسري تهران رشته مورد علاقه ام رو ميخوندم و همه چيزم عالي و رو اصول بود. نسبتا يه دختر موفق و ايده ال محسوب ميشدم ، شيطوني هم كم نميكردم و كلي با پسر ها سر و كله ميزدم. اما هيچ كدوم اينها در حد سكس نبودن.سال اول از طريق يكي از دوستهام كه اسمش شهرزاد بود، با يه اكيپ جديد اشنا شدم. دخترهاشونو كه سه چهار نفر بودن از قبل ميشناختم. يكيشون هم مثل شهرزاد از دوستهاي دبيرستانم بود .اما پسرهاشون همه براي من جديد بودن. همه سال اولي و هم سن بوديم. پسرها كه حدودا هشت نه نفر بودن، اكثرشون معمولي بودن و با وارد شدن يه دختري مثل من كه هم قد بلند و هم خوشتيپ بودم و چهره ام هم در حد خودش خوب بود،همشون ، به جز اونهايي كه دوست دختر داشتن، يه جورايي ميشه گفت كه تو كف بودن.اما بعدا متوجه شدن كه من اصلا تو بحر اين حرفها نيستم و سرم توي دنياي فانتزي خودم گرمه. به خاطر همين شد كه راحت و بي دقدقه هممون دوستهاي خوب و صميمي شديم.من هم اون موقع ها عاشق سينه چاك يه پسري توي كلاس زبانم بودم به اسم پارسا. و قسمت بدش اين بود كه اون خودش دوست دختر داشت.از اونجايي كه هممون صميمي بوديم، هم پسرها و هم دخترها ميدونستن كه من عاشق پارسا ام. اخه بديش اين بود كه با پارسا هم هميشه دوست هاي معمولي بوديم و حتي توي برنامه هاي مختلف ميديديمش…(و من، متاسفانه بايد بگم با اينكه رواني پارشا بودم، اما از يكي از همين پسرها كه اسمش عرفان بود خوشم ميومد يه جورايي.پسر قد بلند و خوش هيكلي بود، شونه هاي ريادي پهن، لباسهاي زيادي خوب، چهره كاملا معمولي كه با پارساي جذاب و دلرباي من قابل قياس نبود اصلا. اما پسري بود كه حرف زدنش همه رو جذب ميكرد و اون هم توي دانشگاه ما مكانيك ميخوند. ازش خوشم ميومد اما خودم نميدونستم. و ناخوداگاه با هم كلي صميمي شديم. من عاشق پارسا بودم، عرفان هم يه مدت با يه دختري دوست شد و من تازه اون موقع بود كه كلي حسودي كردم.اما هيچ واكنشي نشون ندادم.دو سال گذشت و توي اون دو سال، همه جا دوستهاي خوب و صميمي بوديم. كلي مهموني ميرفتيم اكيپي… كوه، قليون، شام، دورهمي، سينما، تئاتر، كافه. بعد ازدو سال وقتي سال سوم بوديم، سرمون به درس كرم شدو كمتر از هم خبر گرفتيم. نزديكاي بهمن بود كه همگي رفته بوديم برفبازي، وقتي فهميد كه من چند هفتس كه با يه پسر بيست و شش ساله خوب دوست شدم، همه چيز عوض شد.از اون به بعد، اون عرفان خشك كه به هم فقط شوخي و مسخره بازي ميكرديم و حتي هيچ وقت به هم خيره نميشديم، تبديل به جنتل من ترين پسر دنيا شد و گفت كه هميشه منو دوست داشته و فكر ميكرده كه نميتونه با من دوست بشه. بعد از يك ماه، با بي افم به هم زدم و ماه بعدش، بعد از اخرين روز دانشگاه قبل از عيد، براي اولين بار دست تو دست هم راه رفتيم و خيلي رسمي دوست شديم. و بعد از اون…بعد از اون توي عيد، كاي مهموني و دور همي رفتيم و حتي نبوسيديم همو، اما اخراي عيد كه سه روز همگي رفته بوديم كيش ويلاي يكي از دوستهامون… ماجرا تغيير كرد.به من و عرفان يه اتاق با تخت دونفره داده بودن.ظهر روز اول كه از پلاژ برگشتيم، كلي روي تخت دراز كشيديم و بوسيديم همو.و شب، مست مست تو بغل هم چرت و پرت ميگفتيم و بلند بلند ميخنديديم. انقدر كه نذاشتيم كسي راحت بخوابه. اما چيزي كه ميفهميدم اين بود كه اون يقينا بيشتر ميخواست. طوري كه بدنم رو لمس ميكرد و لبهامو ميبوسيد…طوري كه وقتي گردنش رو ميبوسيدم به نفس نفس ميافتاد… خيلي واضح بود كه اون بيشتر ميخواست. اما مراعات حال منو ميكرد. يه وقتايي هم نميكرد و من قال و قيل راه ميانداختم.يك هفته بعد از تعتيلات عيد، جمعه، مهموني مهديار يكي از دوستهامونخارج از تهران بود، من و عرفان مثل هميشه خل و چل و مست.اون لباس هاي مرزونه خيلي شيك تنش كرده بود و من هم يه پيراهن مشكي كه از هر وفتي تو زندگيم سكسي تر شده بودم.پوست برنزه داشتم و موهاي فر و بلند مشكي. هيكلم بد نبود. سينه هام كوچيك بودن اما تو اون پيراهن عالي به نظر ميومدن.همينجوري كه مست از جمعيت دور شديم، به خودمون اومديم و ديديم كه تو اتاق طبقه دوميم.دستهامو دور كردن عرفان حلقه كرده بودم و اونهم دستهاش دور كمرم بود و همو ميبوسيديم. با اينكه قدم بلند بود و ١٢ سانت پاشنه داشتم، همچنان ارش كوتاهتر بودم. منو به ديوار تكيه داد و لبهامو بوسيد.بعد از يه كم، هولش دادم وبردمش سمت تخت يك نفره برادر مهديار. دراز كشيدم و از يقه اش، كشيدمش سمت خودم.پاهاش دو طرف كمرم بود وبه موهام بازي ميكرد و لبهاي همو گاز ميگرفتيم. مست بوديم. مست مست.كردنم رو ميبوسيد و من نفسهام تندتر و تندتر ميشد، و كه مونده بود كه اه و ناله كنم كه هلش دادم وخوابوندمش رو تخت و شروع كردم دكمه هاي پيراهنش رو يكي يكي باز كردن و بوسيدن كردنش و بعد شونه ها و بازوهاش. عرفان رو ديوونه كرده بودم. نفسهاش انقدر تند بودن كه باورم نميشد. صورتش سرخ شده بود و به موهام چنگ ميزد و پشت هم ميگفت سارا تنهام نذار. من هم وحشي شده بودم و همه جاشو ميبوسيدم و گاز ميگرفتم.دوباره اون منو رو تخت خوابوند و بوسيد و دوباره من اونو روي تخت خوابوندم. كيرش زير شلوارش داشت منفجر ميشد. به بدنم و موهام چنگ ميزد و من ميبوسيدمش و ريتم نفسهامون ديوونه كننده بود. دستم رو روي بدنش كشيدم و بعد دو طرف كمر بندش رو گرفتم و بعد در حالي كه يه دستم رو گونه اش بود، اونيكي رو روي كيرش گذاشتم. يه اه كوچيك كشيد و بلند شد و درو قفل كرد و روي من دراز كشيد. كونه هامو نوازش ميكرد، موهامو چنگ ميزد. و جوري روي من بود كه كيرش از روي لبايهامون، دقيقا رو كس من بود و هي كيرش رو بالا پايين ميكرد. تو پایان اين مدت هي قربون صدقه هم ميرفتيم به هم ميگفتيم كه چند مليون تا دوست داريم همو.و بعد عرفان كه شهوت داشت ديوونش ميكرد، پاهاي منو كي يكي بلند كرد و از رون تا پايين اينچ به اينچ بوسيد و گاز گرفت و بعد لباسم رو كه از جلو زيپ داشت باز كرد و دستاشو دور كمرم حلقه كرد. من حشري شده بودم و دوبارا دستم رو رو كيرش گذاشتم و اون هم رو پيدا كرد و پيرهن منو گرفت بالا و با دستش شروع كرد به نوازش كسم از رو شرت. من ديگه چشمام هيچ جا رو نميديد و پيچ و تاب ميخوردم. پيرهنم رو كامل دراورد و شروع كرد به بوسيدن بدنم … نفسهاش پوستم رو گرم ميكرد و من تو اسمون بودم. شكمم رو بوسيد و گاز گرفت و زبونش رو هم يه بار داخل نافم كرد. طوري كه به زور نفس ميكشيدم. و بعد دستامو دور گردنش پيچيدم، يه كم منو بالاتر اورد تا تونست و سوتينم رو از پشت باز كرد. اولين بار بود كه سينه هام رو كسي ميديد. خجالت كشيده بودم حسابي. شروع به خوردن سينه هام كرد و من به روتختي چنگ ميزدم. بعد از يه كم، كم كم بوسه هاشو پايين تر اورد و بعد شرتم رو هم درو ورد.من از خجالت دستهامو رو چشمام گذاشته بودمو يواشكي نگاه ميكردم. سرش و اورد بالا و گفت اي جان، قربونت برم من كه خجالت كشيدي اخه عزيزم بدن به اين خوشگلي خجالت نداره كه. لپم رو بوسيد و دوباره رفت پايين و شروع كرد به خوردن. من از شدت لذت پاهامو به سرش فشار ميدادم … و اه و ناله هاي خفيف ميكردم، بهد از كمي ارضا شدم و اه كشيدم و چند ثانيه به سقف نگاه كردم. عرفان سرش رو بالا اورده بود و اروم لبهامو ميبوسيد. عاشقش بودم كه انقدر خوب منو ارضا كرده بود. گونه مو بوسيد و گفت جايزه هم دارم؟من با پوزخندگفتم جايزه؟و چهره عرفان نا اميد شد. بعد بلند شدم و گفتم لباساتو بپوش، عرفان بلند شد.بك دقيقه به زمين خيره شد و اه كشيد و لباسش رو از رو تخت برداشت كه اونو از دستش كشيدم و يه گوشه پرت كردم و بعد زانو زدم و كمربندشو باز كردم و شلوار و شورتشو پايين كشيدم.اوووه… من تاحالا كير رو از نزديك نديده بودم. و يكم ترسيدم. بعد ياد پورنها افتادم و شروع كردم به زبون زدن دور تا دور كيرش و بعد براش ساك حسابي زدم. عرفان هم به موهام چنگ ميزد و اه هاي كوتاه ميكشيد. و بعدش منو از پشت روي تخت خوابوند. دوطرف باسنم رو كه يخ زده بود نوازش كرد و بوسيد و گفت اين هم جايزه شما. من گفتم نه… درد داره. از جلو ميخوام. و گفت نه عزيزم من دختر بودنتو نميگيرم ازت. (و واقعا ممنونم ازش كه اينكارو نكرد)همونجوري كه بوديم اول با انگشت داخل سوراخم كرد و بعد كم كم كيرشو وارد ماجرا كرد. من نجواكنان، التماس ميكردم كه نكنه، چون واقعا حس جر خوردن داشتم. امما اون يه دفعه تا ته….و من دهنم رو به بالش فشار دادم كه صداي جيغم تا طبقه پايين نره.درد درد درد…و بعد لذتم شروع شد و ميگفتم اووووه، عاليه . زود باش. بعد تلنبه زدنش رو تند تر و تند تر شد طوري كه دوباره به ارگاسم رسيدم . عرفان همچنان كه كيرش داخل كونم بود، گردنم رو از پشت بوسيد و ابش رو تو كونم خالي كرد و من اتيش گرفتم.بعد تا ساعت يازده كنار هم ولو بوديم و به چشماي هم خيره شده بوديم و با صداي زنگ موبايلم از جا پريدمشهرزاد كدوم گوري هستي؟نوشته saraxoxo

Date: January 21, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *