اولین بار- آخرین بار

0 views
0%

من ماندانا هستم19سالمه می خوام از اولین سکسم بگم که آخرین سکسم هست و بعدش دیگه هیچ وقت من سکس نخواهم داشت.وقتی 17ساله م بود با فرهاد آشنا شدم یه دوستی ساده و معمولی و صحبتهای عادی که تقریبا شش ماه از دوستی ما می گذشت که من با دوست پسرم بهم زده بودم و اونم دو سه روزی بود دیگه با دوست دخترش نبود که برای اولین بار از سکس حرف می زد و خیلی اوقات ما سکس تلفنی داشتیم اما بعد از 1ماه دوستی ما خراب شد چون دختری بهش پیله کرد و تریپ ازدواج برداشتن و دختره رابطه فرهاد رو با همه حتی دوستای پسرش بهم زد و من فهمیدم عاشقش شدم و کار شب و روزم گریه زاری شده بود دیگه نمی تونستم با کسی دوست شم که یه روز تو میدون انقلاب اتفاقی هم رو دیدیم دعوتم کرد به یک کافه تا اون موقع هیچوقت دستاشو نگرفته بودم که خودش دستامو گرفت و دوباره رابطه مون خوب شد و بعد از دوماه فهمیدم که دختره نمی تونسته باهاهش کنار بیاد و بعد از بهم زدنشون بله برون کرده بوده خلاصه من و فرهاد باهم دوست شدیم و من واقعا عاشقش شدم و ازش خواستم باهم سکس داشته باشیم که مطمئن شم من مال اونم اون روزا هنوز 19 سالم نشده بود یه روز من دانشگاه رو پیچوندم و ون هم سرکار نرفت و رفتیم خونه شون روزی بود که هیچکس اونجا نبود من ساده لباس می پوشم یه تی شرت با شلوار جین پام بود بعد از اوردن چایی دستامو گرفت و می بوسید من تو بغلش گرفت گونه هامو گوشهامو پیشونیم رو می بوسید که برای اولین بار لباشو گذاشت رو لبام حس عجیبی بود من روی مبل دراز کشیدم و منو بغل کرد برد توی اتق خوابش بعد شروع کرد به خوردن و بوسیدن گردن و گوشم که تیشرتمو اروم ازتنم دراورد و ازروی سوتین مشکیم سینه هام رو ماسلز می دادکه بازش کرد و شروع کرد به خوردن سینه هام و من فقط چشمامو بسته بودم اومد پایین تر و زبونش رو دور نافم کشید و میک می زد و از روی شلوار کسم رو می بوسید و اروم دکمه شلوارمو باز کرد و کشید پایین و از روی شرت لیسش می زد و بعد دراورد و شروع کرد به خوردنش و من فقط اروم ناله می کردم و یک دفعه برای اولین بار ارضا شدم اومد بغلم کردو منو بوسید و گفت لباساتو بپوش بهش گفتم اما تو چی گفت تو دختری من نمی خوام از پشتم باهات سکس داشته باشم چون نه تو دوست داری و نه من اروم گفتم می توونم واسه ت ساک بزنم با اصرارهای من قبول کرد دکمه های پیرهنشو با هم باز کردیم و باهم شلوارش رو در اوردیم و خودش آلتش رو از توی شرت در اوردن بلد نبودم ساک بزنم و دندونام می خورد به آلتش و خندید و گفت تو این کاره نیستی و از دهنم درش اورد گفتم فرهاد بکن تو گفت دیوونه شدی دختر؟گفتم من می خوام واسه تو باشم گفت نه کلی گریه زاری کردم و بعد قبول کرد اروم سرش گذاشت لای کسم و بالا پایین می کرد و آروم کرد تو من جیغی آروم کشیدم پایان وجودم درد می کرد و می سوخت ناخن هامو پشتش می کشیدم و صدای جفتمون توی اتاق می پیچید و من ارضا شدم اونم داشت ارضا میشد و تن من بی جون تو بغل اون بود که آلتش رو بیرون کشید و ابش رو ریخت روی شکمم بوسم کرد و بغلم کرد با هم رفتیم حموم و کلی اونجا منو بوسید و منو به دیوار حومو چسبوند و دوباره تو کرد و هردو ارضا شدیم وقتی اومدیم بیرون ملحفه ش خونی بود خون پاره شدن پرده من و با هم ملحفه ش رو عوض کردیم اون روز کلی به من خوش گذشت باز هم همو بوسیدیم اما دوهفته گوشیم زنگ حورد و فرهاد بود گفتم جونم عزیزم صدای یه خانم بود ترسیدم گفت از بیمارستان… زنگ می زنیم شما نسبتی با آقای فرهاد… دارین گفتم بله من نامزدشم گفت هرچه زودتر خودتون رو برسونید بیمارستان ایشون تصادف کردن خودم رو رسوندم رفتم تو اورژانس و اسمش رو گفتم و دکترم همون جا بود گفت میشه با من بیای منو برد سردخونه پایان تنم می لرزید که جنازه بی جون عشقم رو بهم نشون داد نمی تونستم هیچ حرفی بزنم و ازم پرسید خودشه و منم تایید کردم و برای آخرین بار لباشو بوسیدم فرهاد من بی جون با صورتی کبود و اروم خوابیده بود قرار بود فردا باهم بریم بیرون اما اون اخرین دیدار ما بود شماره خونشون رو دادم و زنگ زدن و همه فهمیدن که من باهاش دوست بودم و مادرو پدرم برعکس تصورات من هیچی نگفتن و دلداریم میدادن و فردای اون روز روز 4شنبه بود فروردین 90 و عشق من برای همیشه توی بهشت زهرا خوابید و من تا آخرین لحظه دیدم چه جوری روی اون خاک می ریختن از اون روز به بعد پایان روزهایی که باهاش بودم حرف زدم و چت کردم سکس داشتم واسه م تکرار میشه نه با عکسی حرف می خانمم و خوذم رو زندونی کردم و همه ش آهنگ بروکن آنجل آرش رو می بینمو گوش میدم و هر دقیقه آرزو می کنم که بمیرم.نوشته‌ ماندانا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *