چشمام به در کافه بود . هر لحظه ممکن بود از راه برسه .6 ماه از آشناییمون تو اینستاگرام میگذشت . خیلی اتفاقی باهم آشنا شدیم . عکس یه خانم گذاشته بودن که بسته شده بود به یه وسیله بزرگ به شکل ایکس که دستاش به بازوهای بالایی ایکس قفل بود و پاهاش به بازوهای پایینی ایکس . من زیر عکس کامنتی با مضمون یعنی میشه ماهم یکی اینجوری دست و پا بسته گیرمون بیاد گذاشتم و چند روز بعد تو یه کامنت زیر اون عکس منشن شدم که عرضه داشته باشی چرا که نه و باهاش در اون روز حدود 8 ساعت چت کردم . گذر زمان از دستم خارج شده بود . هیچوقت سابقه بی دی اس ام نداشتم ولی تو فیلمایی که جسته و گریخته اینور اونور از بی دی اس ام دیده بودم حس خوبی بهش داشتم . درواقع فانتزی بود بیشتر برام . یعنی دوست داشتم مداوم انجامش بدم . بالاخره بعد از 6 ماه چت کردن که هفته ای 2 بار هم بیشتر نبود ولی همون دوبار خیلی مفصل بود بالاخره قرار رو گذاشتیم . به درخواست نفیسه مکان سکسمون تو خونه اون بود . چون من هیچ وسیله ای نداشتم و ظاهرا اون خیلی حرفه ای تر از من بود و مجهز تر .آدمای مختلف میومدن و میرفتن ولی از نفیسه خبری نبود . قهوه دوم رو هم سفارش دادم که در باز شد و نفیسه امد تو . نسبت به عکسش خوشگلتر بود . نه اینکه خوشگل باشه چون نفیسه اصلا آرایش نمیکرد . یه رژ کمرنگ میزد فقط . تو چند تا از عکساشم که دیده بودم فقط رژ زده بود . نه خط چشمی نه کرمی نه پودری نه سایه ای . هیچی . حتی ابروهاشم برنمیداشت فقط مرتبشون میکرد . یه قیافه معمولی دخترونه که اصلا به سن 35 سالش نمیومد . فقط عکس صورتشو برام میفرستاد و بدنشو تا امروز ندیده بودم . یکم چشماشو تو محیط کم نور کافه گذروند که منو که نیم خیز شده بودم دید و امد سمتم . بلند شدم و باهم سلام احوال پرسی کردیم و نشست . اصلا به صورت تپلش نمیومد لاغر باشه . البته نه استخونی ولی خوب انتظار هیکل تپل تری داشتم . یه گلاسه سفارش داد و دستاشو رو میز بهم قفل کرد و صحبتاشو شروع کرد ببین مهدی من آدمی نیستم که در بند سکس عادی یا رابطه طولانی مدت و اینا باشم ولی اگه بتونی اونجور که تو چتامون حرف زدی واقعا عمل کنی مدت نسبتا زیادی رو باهم خواهیم بود . من اصلا کاری به روابط دیگت ندارم ولی اگه بتونی منم جوری برات مایه میذارم که خودت طرف کس دیگه ای نری . نفیسه یه بند داشت راجب تمایلاتش حرف میزد و منم گوش میدادم . یکم استرس گرفتم چون من واقعا چیزایی رو که گفته بودم فقط دیده بودم و انجام نداده بودم . حالا که قضیه رنگ و بوی واقعیت به خودش گرفته بود یکم نگرانم میکرد . اکه کم میاوردم چی ؟ بالاخره توی عمل انجام شده قرار گرفتم و گفتم هستم . تا آخرش . حساب کردم و امدیم بیرون . من ماشین آورده بودم چون قرارمون تو خونه نفیسه بود . خونشون یه خونه قدیمی بزرگ بود حوالی پارک لاله . خونه پدریش که بعد از فوتش به تنها دخترش نفیسه رسیده بود . مادر نفیسه که سالها پیش از پدرش جدا شده بود خارج زندگی میکرد و این تنها چیزی بود که از زندگی شخصی نفیسه میدونستم . ماشینو دم در پارک کردم و رفتیم تو . با توجه به حرفاش انتظار محیطی پر از وسایل شکنجه و جنسی داشتم ولی خونه کاملا سنتی تزئین شده بود و هیچ نشانی از نفیسه در این خونه نبود . نفیسه در حالی که لباسای بیرونو درآورده بود امد سمتم و منو کشید تو بغلش و یه لب سفت و محکم ازم گرفت . لبامو مکید تو لباش . گفت حالا تو اینکارو بکن ولی میخوام با پایان قدرت . حرفشو گوش کردم و لب پایینشو گرفتم لای لبام و تا جایی که میتونستم مکیدم داخل . حس کردم الانه که لبش جر بخوره . چشماشو میدیدم که از درد بهم فشرده میشن . یه پاشو پشت پاهام قفل کرد و تو بغلم شل شد . گرفتمش . گفتم چیکار کنیم ؟ گفت بریم زیر زمین . زیر زمین خونشون جوری بود که هم از حیاط میرفت هم از تو خونه . رفتیم زیر زمین . دیوارای آجری زیرزمین که یه بوی نم خاصی هم میداد حس نوستالژی زیرزمین خونه مادربزرگمو برام زنده میکرد . ولی خبر نداشتم که قراره چه تجربه ای داشته باشم اینجا . پایین که رفتیم یه دیوار سفیدی دیدم که یه در داشت و یه قفل روش بود . معلوم بود از این دیوارای پیش ساخته هستش که درواقع از فایبر گلاس فشرده بود و صرفا جهت دیده نشدن داخلش کاربرد داره . درو باز کرد و رفتیم تو . یه میز بزرگ وسط اتاق بود که وسیله هایی اطرافش بود که نمیدونستم چیه دقیقا . یه کاناپه هم اونور بود و یه چهارچوب آهنی گوشه اتاق . یه میز دستشویی هم کنارش بود که روش پر بود از دیلدوهای مختلف و ویبراتور و کناره های آینه هم شلاق های مختلف آویزون بود . چند تا پلاگین مقعدی(وسیله ای که یک سر نسبتا کوچک دارد که داخل مقعد فرو میکنند و طرف آزاد به شکل دم یک حیوان که عموما خرگوش یا روباه است) هم کنار دیلدوها بود که اون موقع نمیدونستم چین و تو کشو میزتوالت هم وسیله هایی مثل گیره و شمع وچند مدل بیدز (وسیله ای مانند تسبیح با دانه های بزرگ و توپ مانند و در یک ردیف که به وسیله یک نخ بهم متصل است و دانه دانه در مقعد فرو میکنند ) یه سری وزنه از 20 گرم تا 100 گرم و چیزهای دیگه . نفیسه بهم گفت رو کاناپه بشین تا بیام . وقتی امد از اون نفیسه همیشگی خبری نبود . آرایش بشدت غلیظ و مبتذل که خیلی تابلو در همه چی اغراق کرده بود . رژ لبشو جوری پهن کرده بود که انگار لباش دوبرابر شده . خط چشم خیلی بند و ارایش چشم خیلی زیاد که تقریبا وحشتناکش کرده بود . روی لپاش اینقد سایه زده بود که سرخ شده بود . یه لباس سراسر توری و زیرش هیچی . تور لباسش خیلی ریز بود ولی کل بدنش از زیرش معلوم بود . اولین بار بود بدنشو میدیدم .کل بدنش رو موجهای زیبا و انحناهای چشم نواز تشکیل داده بود . کفشای جلوباز پاشنه بلندش هم در نشون دادن انحناها فوق العاده عمل میکردن . ولی نه . الان وقت احساساتی شدن نبود . باید ثابت میکردم عرضشو دارم . گفت لباسای تو هم بیرونه . بپوش بیا .رفتم بیرون دیدم یه دست لباس چرم با پوتین های بزرگ و یه ماسک سیاه که کل سر رو میپوشوند و فقط سوراخای دماغ و دهن و چشما بیرون بود . شلوار هم خشتک نداشت کامل . یعنی کیر و خایه و کون بیرون بود و یه لباس که با دستکش ها ست میشد و تقریبا از بدنم چشم و دماغ و دهن و کیرو کونم بیرون بود . پوشیدم رفتم داخل دیدم رو کاناپه دراز کشیده . تا منو دید وحشتزده شد . البته معلوم بود ساختگیه . بارها این سناریو رو تو چتامون پیاده کرده بودیم . نقشمو حفظ بودم . رفتم طرفش و اون داشت التماس میکرد . تورو خدا کاریم نداشته باش . بدون حرف زدن از پشت موهاشو گرفتم و بلندش کردم . در حالی که دستامو گرفته بود آه و ناله میکرد و هی میگفت خواهش میکنم . یکم حالم بد شد . واقعا باورم شده بود دارم اذیتش میکنم . یکم صبر کردم چشماش به حالت بدی باز شد و صداش قطع شد که ترسیدم . گفته بود حق ندارم جا بزنم . تنها چیزی که مانعمون از ادامه کار میشد استاپ بود . سِیف ووردمون کلمه استاپ بود . فوری به خودمم امدم و موهاشو کشیدم سمت پایین و با چشمهای دریده تو چشماش خیره شدم . لبامو گذاشتم رو لباش و اینبار کامل لباشو کشیدم تو دهنم و محکمتر از بار قبل مکیدم . ناله خفیفش توی گلوم پیچید . لباشو ول کردم . رژ لبش با آب دهنم قاطی شده بود و پخش شده بود . به حدی محکم مکیده بودم که حس کردم مقداری باد کرده . چشماش خمار شده بود و رو دستام مونده بود . انداختمش رو میز و قسمت باسن و خشتک لباس توریشو با خشونت جر دادم . پاهاشو از هم باز کردم و با کف دست محکم زدم رو سوراخ کون و کوسش . جیغش درامد . یکی دو ضربه دیگه زدم که تقریبا به هق هق افتاد . رفتم و از کنار آینه میزتوالت یه شلاق یک تیکه طنابی بود آوردم . شلاق جوری بود که نرم بود ولی جنس طنابش کنفی بود . آروم زدم رو کفل و لمبرای کونش . ضربات با اینکه زیاد محکم نبود ولی جنس کنفی طناب کم کم داشت اثر میزاشت . کم کم لمبرای کونش متورم شد و پرزای طناب کون سفید و گرد نفیسه رو کاملا قرمز کرد . نفیسه که آه ناله های حشریش کم کم به ناله های درد تبدیل میشد دیگه توان ایستادن روی میز رو نداشت و کم کم داشت زانوهاش خم میشد . رفتم کنارش و گفتم صبر کن هنوز قسمت خوبش مونده . شلاق طنابی رو بردم گذاشتم سر جاش و شلاق چرمی رو آوردم . ولی قبلش یکم آب ریختم رو باسنش و چند تا ضربه اساسی زدم رو کون ملتهبش . صدای جیغش تو اون محیط کوچیک پخش شد . تقریبا ده ضربه زدم که ضربه دهمی همراه شد با افتادنش رو زمین . از بس آه و ناله کرده بود که آب دهنش راه افتاده بود . بلندش کردم و یکی دوتا سیلی بهش زدم . گفتم حالت خوبه ؟ تو همون حال یکم خندید و گفت همش همین بود ؟ حرصم گرفت . گفتم الان حالیت میکنم . بلندش کردم و بردم کنار چهارچوب آهنی . دست و پاهاشو جوری بستم به چهارچوب که کاملا دست و پاهاش باز بودن . رفتم از رو میز به پلاگین مقعدی آوردم و فرو کردم تو کونش . از اون مدلای روباهی بود که دم روباه میفتاد لای پاهاش . جلوی لباس توریشو کامل جردادم . قسمت ممه و شکم و روی رونا . چیز زیادی از لباس توریه نمونده بود دیگه . چهار تا گیره آوردم دوتاشو زدم به نیپلاش و اون دوتای دیگه هم زدم به لبای کوسش . به نیپلاش هم وزنه های 25 گرمی آویزون کردم و لبای کوسش وزنه های 50 گرمی . نیپلاش به حدی شق بود که وزنه های 25 گرمی رو تحمل میکرد ولی لبای کوسش با وزنه های 50 گرمی کاملا آویزون شده بود . جای وزنه هارو عوض کردم . لبای کوسش اینبار کمتر کش امد و منظره بهتری داشت . لای روناش از آب کوسش خیس بود . کف دستمو گذاشتم رو کوسش و کوسشو کیپ دستم کردم و با دست دیگم وزنه های متصل به نیپلاشو حرکت میدادم و میکشیدم . آب کوسش تو دستم سرازیر میشد و میمالیدم به شکم و پهلوهاش و روناش . اینقد اینکارو کردم تا قشنگ خیس شد بدنش . مرحله آخر هم ممه هاش بود که خیس شن . بعد رفتم و شلاق چند رشته ای رو آوردم . چند رشته به موازات هم و باریک داشت شلاق . و شروع کردم شلاق زدن . رو شکمش روی روناش . داشت تقلا میکرد ولی خیلی محکم بسته بودمش . وقتی میزدم رو سینه هاش صداش درمیومد ولی نه به اندازه ای که میزدم قسمت داخلی روناش . چند بار هم زدم روی کوسش .فکری به سرم زد . رفتم از تو کشو یه شمع آوردم و روشن کردم . تنها جایی که میشد قطرات داغ و مذاب شمع رو روش ریخت نیپلاش بود چون در حالت ایستاده بود . ولی نه ….. روی انگشتای پاش هم میتونستم بریزم . یکی دوقطره ریختم رو نیپلاش بعد نشستم . پاهای ظریف و لاغرش که ناخوناشو صورتی لاک زده بود جلوم بودن . سرمو بلند کردم و تو چشاش نگاه کردم . رمقی براش نمنده بود چند قطره ریختم رو انگشتای پاش و بلند شدم . شمعو بردم نزدیک صورتش . نا نداشت فوت کنه . گفتم داره نزدیک میشه یا صورتت میسوزه یا فوت میکنی. با تموم توانی که داشت فوت کرد و شمع خاموش شد و به نفس نفس افتاد . گفتم این یکیو چجور میخوای تحمل کنی . رفتم از تو کشو یه دهن بند درآوردم بستم به دهنش و قویترین ویبراتورشو آوردم . به نفس نفس افتاد و سینه هاش واضح بالا پایین میشدن . کنارش ایستادم و ویبراتور رو روشن کردم و شروع کردم مالیدن لای روناش . یکم که گذشت یه دیلدو هم اضافه کردم و کردم تو کوسش . از این دیلدوها بود که سرش حالت چرخشی داره . همزمان دیلدو داخل کوسش بود و ویبراتور هم رو چوچولش . نگاش کردم دیدم آب دهنش از دهن بندش که به شکل گوی قرمز براقی هستش که اندازه یه توپ پینگ پونگه آویزون شده . صداهای نامفهومی از دهنش خارج میشد . اینقد خیس شده بود که معلوم نبود چند بار ارضا شده . حدود یک ربع کارمو ادامه دادم که اختیار ادرارشو از دست داد و شاشید کف زیرزمین . معلوم بود کاملا به اوج رسیده .دهن بندو باز کردم که فوری گفت استاپ .یک ساعت گذشت و دونفری حموم بودیم . زیردوش تو بغلم بود و چشماشو بسته بود . سرشو بلند کرد و توچشمام نگاه کرد . کیرمو گرفت تو دستاش و گفت از این که استفاده نکردی . گفتم نه دربست در اختیار تو بودم . لبامو نرم بوسید و رفت پایین و سر کیرمو گذاشت تو دهنش ….نوشته کیرمرد(dickerman)
0 views
Date: August 22, 2019