سلام به همه ی دوستان.من اسمم امیر 20 سالمه قدم179 وزنمم 60 لاغر ولی ورزشکار قیافمم معمولیه این ماجرا مال 1ساله پیش….این ماجرا واقعیه هرکی میخواد باور کنه هرکیم میخواد نکنه(به چپشو خودش ک باور نمیکن).من بچه مشهدم و خونمون تو قاسم اباده.بریم سره اصل ماجرامن 1 سالی بود که باکسی دوس نبودم خب شاید کسی سمتم نمیومد بخاطر این بود ک دنبالش نبودم…بگذریم خرداد همین پارسال بود(1389)ساعت 1230 بودو داشتم از دانشگاه بر میگشتم که تو ایستگاه اتوبوس یکی چشممو خیلی گرفت…1 دختر 18،19 ساله لاغر مثه خودم و قیافش هم خیلی بانمک بود خلاصه چند ثانیه خیره شدم بهش…. اتوبوس ک اومد سوار شدم دیدم اونم سوارشد اتوبوس تقریبا پر بودو جا نبود بشینی.جا خانم هم همینطور پر بود و اونم واستاده بود.من رفتم اخر جایی ک مردا و زنا جدا میشه واستادم.بی اختیار سرمو برگردوندم دیدم داره ب من نگاه میکنه.چشمامو دوختم تو چشاش و یه لبخنده خیلی ملیحی به من زدو سرشو انداخت پایین…….اتوبوس جایی ک من میخواستم پیاذه بشم واستاد.پیاده ک شدم یهو چشم خورد به همون دختره دیدم اونم داره پیاده میشه..پیشه خودم گفتم امیر اقا مال خودته…وقتی اومد پایین دوباره چشمش بهمن خوردو خیره شد بهم منم ذل زدم تو چشاشو یه چشمکم بهش زدم اونم با یه لبخند جواب داد.دنبالش رفتمو از خیابون ک رد شدیم رفت تو یه کوچه و واستاد.منم رفتم جاشسلام-علیک سلام.بله کاری دارین دنباله من راه افتا دین؟(نازو عشوش بود)_میتونم چند لحظه وقتتونو بگیرم؟-سریع دیرم شده .بفرماید؟_من اسمم داریوشه.راسش من از همون لحظه ای ک دیدمتون ازتون خوشم اومد. میخواستم اگه اشکال نداره باهاتون اشنا شم؟-مممممممممممممممممممم…راستش منم ازتون خوشم اومده ولی……؟_ولی چی؟با کسی دوستین؟نه نه.ببینید من قبلا یه بار از دوست پسرم پا ی بدی خوردم و بخاطر همین دیگه به خودم اجازه ندادم با کسی باشم.-(البته این حرفارو در حین راه رفتن میزدیما)بله درکتون میکنم .باشه هر طور که راهتین اصرار نمیکم.- شرمنده بازم._ خواهش میکنم.خداحافظ- خداحافظبعداومدم خونه.شب وقتی رفتم بخوابم یکدفه یاد اون دختره افتادم نمیدونم چرا انقد به دلم نشسته بود همینظو تو فکرش بودم ک خوابم برد.صبح ساعته 6 از تو کوچمون میرفتم سمت ایستگاه اتوبوس ک یرم دانشگاه ک دیدم یه دختره خیلی خوش تیپ یا ب قول خدمون هلو سر کوچه وایستاده رامو کج کردم( اخه خوشم نمیاد از جلوی همچین کسایی رد بشم) یدفه دیدم یکی داره از دور میگهامیر اقا…..امیر اقا….صداش انگار به گوشم اشنا بود برگشتم دیدم همون دختره دیروزیس وااااااااااااای چقد خوشگل شده بود…-سلام.خوبین؟_سلام شماین؟ممنون شما خوبید؟-مرسی.وقت دارین؟_اره بفرماین؟(دیرم شده بود ولی کنجکاو شدم بدونم چی کارم داره)-من دیشب نتونستم از فکرتون بیام بیرون خیلی فکر کردمو…..هنوز حرفش تموم نشده بود که پریدم وسط حرفش_خب نتیجه؟؟-میخوام باهاتون دوس بشممنو میگی داشتم بال در میاوردم_جدی میکین؟-اره. خب شاید همه پسرا مثله هم نباشن.راستی من اسمم یاسمیناون روز کلاسو بخاطر یاسمین پیچوندم.تا ساعته 130 بیرون بودیم ک مامانش زنگ زدو رفتیم خونه.تا شب اس بازی کردیم….1،2 هفته ک گذشت فهمیدم بهش وابسته شدم چون واقعا دختر خوبی بودو واسم هیچی کم نذاشته بود تو این 1،2 هفته.از خرج کردنش وقتی بیرون میرفتیم گرفته تا لبولوبش.حالا میفهمیدم چرا از اون دوس پسرش پا خورده….روزها و هقته ها میگذشت. 8 ماه از دوستیمون گذشته بود…..یه شب ک داشتیم اس بازی میکردیم بهم گفت-امیر یه چیزی بگم؟_جانم؟بگو عزیزم؟-دوست دارم.خیلی دوسیت دارم اصلا عاشقتم_منم دوست دارم خانمم-جدی؟واقعا دوسم داری؟_اره بخدا دوست دارم-امیر خیلی خوشحالمهمینطور حرفای عشقولانه زدیم ک شارژش تموم شدو خداحافطی کردیم.نزدیکای عید نوروز بود ک مربی فوتسالم زنگ زدو گفتاز 8 فروردین مسابقه ها شروع میشه و خونواده منم 7 میخواستیم بریم مسافرت(بخواطر کاربابام از 7 زود تر نمیشد بریم)منم ک مسابقه داشتم نرفتم.یاسمین وقتی فهمید خیلی خوشحال شد.2،3 روز از رفتن خونوادم میگذشت ک یه روز یاسمین بم گفت ک دلش برام تنگ شده و میخواد ببینتم.منم لباسامو تازه شسته بودم و هنوز خیس بودن.به یاسمین گفتم و دیدم ک خیلی ناراحت شد همون لحظه به ذهنم رسید ک من خونه تنهام_یاسمین من ک خونمون تنهام اگه دوس داری پاشو بیا اینجا؟-ممممممممم……اخه…….؟_اخه چی؟مگه نمیگی دلم تنگ شده؟-چرا.باشه الان راه میوفتم عشقم30 دقیقه بعد رسید .زنگ زدو درو باز کردم.وقتی منو دید زد زیر خنده(اخه من با لباس تو خونه بودم)خلاصه بعد کلی مسخره کردن اروم شد .رفتتم تو آشپز خونه و واسه هر2مون 2تا آب میوه اوردم وقتی اومدم لباساشو در اورده بود.1 تاپ قرمز و 1 شلوارک مشکی ک خیلی به تاپش میخورد پوشیده بود(خودمونیم ولی عجب جیگری شده بود)اب میوه رو که گذاشتم رو میز پرید تو بغلم بعد کلی از هم لب گرفتیم .دیگه ظهر شده بود وتا ب خودمون اومویم ساعت2 شده بود_یاسی عشقم ناهار پیشم میمونی؟-معلومه ک میمونم مگه میشه ترو تنهات بزارم؟بعد زنگ زدم به یه اشپزخونه به هر بدبختی بود 2 تا غذا سفارش دادم.غذارو ک خوردیم یاسیمین گفتامیر میخوام تو بغلت بخوابم. و خیلی سریع اومد تو بغلم بلندش کردمو بردمش تو اتاق رو تخت تو بغل هم دراز کشیدیم(تا اون موقع تو بغل هیچ دختری نخوابیده بودم)حس خیلی خوبی داشتیم از هم لب میگرفتیم همینطور داشتی لب میگرفتیم(نمی دونم مدتی ک لب گرفتیم چقدر بود اخه زمان دیگه برام معنا نداشت)ک صداهای اهم……اهم یاسمین ک به زور شنیده میشد بلند شد.منم با شنیدن ای صداها کنترل خودمو از دست میدادم دستمو کم کم بردم سمته کونش (تا اون موقع اصلا ب سکس با یاسمین فکر نکرده بئدم) وااااااااااااااای عجب بچه کونی داشت مثه پمبه نرم بود هرچی کونشو میمالوندم صداش بلندتر میشد دیگه دسته خودمون نبود یاسمین کاملا رو من بود منم کونشو میمالوندم شهوت انقد بهم فشار اورد ک یاسمینو ازرو خودم کشیدمش کنارو رفتم سراغ سینه هاش هیچی نمیگفت کم کم تاپو سوتینشو در اوردم .وااااااااااااااااااااای خدا سینه هاش میثه مروارید میدرخشید گردوتپلی بود شروع کردم ب خوردن سینه هاش صدای ام……اه…..یاسی دیگه در اومده بود یکم ک سینه هاشو خوردم رفتم سراغ شلوارش اونم در اوردم شرتش خیس خیس بود هنوز ب صورتش نگاه نکرد بودم از روی شرت با کسش ور رفتم شرتشو ک در اوردم دیدم پاهش داره میلرزه یه نگاه بهش کردم دیدم لوپاش گل انداخته.یه بوس از لباش کردم لرزش پاهش اروم شد.حالا یاسمین لختلخت جلوم بود من هنوز لبتسام تنم بود. پاهاشو تا جای ک میشد وا کردم یه کس سفید مثله برف بهم چشمک میزد یه لیس به کسش زدم چشاش بسته شد شروع کردم ب خوردن کس نازش دیگه او صدای ضعیفو نمیشنیدم ولی ب جاش اه کشیدنای از نوع ناله گوشمو کر کرده بود همینطور ک میلیسیدم حس کردم بدن یاسمین شل شد بع دهنم پر اب شد ب هر بدبختی بود قورتش دادم رفتمو کنارش دراز کشیدم اروم ک شد گفت نوبت منه.بعد ب جونه لباسام افتاد همه لباسامو در اورد کیرمو دادم دستش گفت ساک نمیزنه بدش میاد از من اصرار از یاسمین انکار خلاصه راضی شد ک فقط سرشو بخوره یکم ک خورد گفت داره حالم به هم میخوره بلندش کردمو گذاشتمش روی تخت رو ب شکم خوابوندمش لوپای کونشو باز کردم سوراخشو لیسیدم صداش 2باره در اومد انقد لیسیدم ک تقریبا باز شد کیرمو با اب کسش خیس کردم سر کیرمو گزاشتم سر سوراخ کونش یه فشار کوچولو دادم چنان جیغی زد ک گوشام کر شد حس کردم داره گریه زاری می کنه گفتم ببخشید گفت مگه منو دوس نداری؟_چرا دوست دارم-پس چه دلیلی داره ک منو از پشت بکنی ها؟ پردمو بزن بهم ثابت کن که دوسم داری_اخه……..-اخه ماخه نداره .پس ینی دوسم نداریبعد شروع کرد ب گریه زاری کردن منم خب واقعا دوسش داشتم ارومش کردمو کیرمو دباره خیس کردم سرشو گذاشتم لب کسش فشادادم دادش در اومد سری یه بالشت برداشتو گذاشت دم دهنش بعده کلی کلنجار بلاخره پردش باز شد کیرمو کشیدم بیرون خونارو تمیز کردم دباره کردم تو صداش در اومد ااااه….ااااااااااااااااااااااااااااه………عاشقتم امیر…………اوییییییییییی…….نمی دونم چند دقیقه کمر زدم ولی زیاد طول نکشید پاهاشوحلقه کرده بود دوره کمرم وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای بهترین لحظه زندگیم بود ابم داشت میومد و اه و ناله یاسمین کمک میکرد کیرمو کشیدم بیرونو همزمان با یاسمین ارضا شدم………..ما الان تقریبا2 ساله ک با همیم و بعد از اون ماجرا تفاهم کردیم تا موقع ازدواجمون دیگه سکس نکنیم……….نوشته امیر
0 views
Date: November 25, 2018