اولین رابطه جنسی

0 views
0%

یادتونه که خاطره اولین بار که آبم اومد براتون نوشتم…..خیلی از دوستان از واقعی بودن یا تخیلی بودن مطلب سئوال میکنن….اول اینکه اون مطلب کاملا واقعی بود در ثانی نمیدونم چرا برای بعضی از دوستان این مسئله اینقدر مهمه ؟ که از اصل موضوع خارج میشن….به هر حال از لطف همه تشکر میکنم و امیدوارم بتونم خاطره و مطالب باب میلتون روبنویسم……..این موضوع برمیگرده به چند ماه بعد از اینکه من بالغ شدم و فهمیدم که این موضوع خیلی طبیعیه….راستش چندین بار دیگه دلم میخواست با ننه ربابه برم حمام ولی هیچ وقت نشد ومن همیشه به یاد اون روز تو حمام و رختخواب وهر جائی گیر میاوردم خودمو ارضاء میکردم تا اینکه چند ماهی گذشت و تعطیلات عید رسد….معمولا ما هر سال یه سفری میرفتیم اما اونسال خبر دار شدیم یکی از دوستای خانوادگیمون که چند بار توی تهران رفنه بودیم خونشون تصمیم دارن عید با خانومشون بیان شیراز و طبیعی بود که میان خونه ما….یک روز قبل از عید رفتیم فرودگاه واز آقای (م) وخانومشون به گرمی استقبال کردیم…آقای م وضعیت مالی خوبی داشتن و فقط یه بچه داشتن که همون سال فرستادبودنش آمریکا درس بخونه….شب سال تحویل فرا رسید پایان مراسم سنتی هم به خیر خوشی پایان شد ما هم که از همه کوچیکتر بودیم از همه بزرگترا عیدی گرفتیم اما دل نشین ترین عیدی مربوط به مینا خانوم بود که یه اسکناس صد تومنی بمن داد و منو گرفت تو بغلش وکلی ناز و نوازشم کرد…راستش جلو بقیه خجالت میکشیدم تا اینکه مینا خانوم روی گونه های من یه بوس آبداری کرد ولم کرد……دو سه روزی گذشت تا اینکه قرار شد برای دیدن خالم بریم خونشون …از اونجا که همه میدونستن منو پسر خالم قهر هستیم تا من گفتم نمیام مینا خانوم هم سر دردشو بهانه کرد وگفت منم نمیام ….بعداز یه عالمه بحث و گفتگو موافقت شد که من ومینا خانوم بمونیم که هم من درسامو بخونم هم مینا خانوم بخوابه واستراحت کنه…وقتی همه رفتن قرار شد من چندتا نون تازه بگیرم ونهار از غذای مونده دیشب بخوریم …منم بلا فاصله وظیفمو انجام دادم ورفتم چندتا نون تازه گرفتم وبرگشتم…همین که وارد خونه شدم یه مرتبه خشکم زد مینا خانوم با یه دامن چین دار گشاد ویه تاپ آسین کوتاه نشسته بود روی مبل ….راستش یه کمی خجالت کشیدم وسرمو انداختم پائین رفتم تو آشپزخونه چند دقیقه ای معطل کردم وبرگشتم دیدم مینا خانوم یه دستمالم به نشونه سر درد دور سرش بسته وداره تلوزیون نگاه میکنه تا منو دید گفت آدم وقتی همه هستنباید حجاب داشته باشه حس راحتی نمیکنه منم چیزی نگفتم وبه نشونه تایید سرمو تکون دادم بطرف اتاقم رفتم تا لباس خونه بپوشم که مینا خانوم صدام کرد و گفت از توی اتاق ما توکیفم یه قرص سفید هست برام میاری؟ منم رفتم لباسمو عوض کردم وبه نشونه ادب کل کیفشو براش بردم…مینا خانوم از این کار من خیلی خوشش اومد و منو بطرف خودش کشوند یه بوس آبدار گذاشت روی صورتم…منم به بهانه اینکه بذارید براتون آب بیارم از تو بغلش کشیدم بیرون و رفتم از آشپز خونه یه لیوان آب آوردم….مینا خانوم قرصشو خورد و دستشو گذاشت روی پیشونیش ….چند دقیقه ای با سکوت گذشت و گفت این سر درد لعنتی من با قرص خوب نمیشه میتونی بیای یه کمی ماسازش بدی؟….گفتم من بلد نیستم …گفت فقط دوتا دستاتو بذار روش محکم فشارش بده…منم از خدا خواسته بطرفش رفتم و شروع کردم به کف دستامو رو پیشونیش کشیدن…که یه مرتبه از جاش بلند شد و نشست روی زمین طوریکه من که ایستاده بودم پشت سرش قرار گرفتم ا از پشت پیشونیشو ماساز میدادم برای اینکه بتونم محکمتر دستامو بکشم پشت سرشو گذاشت روی کیر من وگفت هرچی زور داری محکمتربکش …سفتی سرش ولیزی موهاشم روی کیرم حس میکردم وداشتم تحریک میشدم مینا خانومم مثل اینکه شیطنطش گل کرده باشه با سرش کیرمو که حسابی بلند شده بود به این طرف واونطرف میکشید …راستش یکمی به نفس نفس افتاده بودم ودستا م شل شده بودکه یه مرتبه مینا خانوم گفت بیا یه کمی هم پشتم رو بمال…منو نشوند لبه مبل و سرشو گذاشت وسط پاهام…منم شروع کردم به ماساز دادن پشت گردنش همینطور که داشتم پشت گردنشو می مالیدم گرمای نفسهاشو روی کیرم حس کردم..اونم نامردی نکرد و بادماغش کیر منو از این طرف به اون طرف میبرد ….چند دقیقه ای گذشت که یه مرتبه سرشو بلند کرد از پا ئین صورت قرمز شدش یه نگاهی بمن کرد و گفت این آقا کوچولو چرا اینجوری شده ؟ من که از خجالت داشتن میمردم سرمو تکون دادم و گفتم نمیدونم….. با صدای لرزونش گفت میخوای بوخورمش ؟….راستش من اون موقع منظورشو نفهمیدم با علامت سر گفتم نه وفقط متوجه شدم که دستشو گذاشت روش ومحکم گرفتش…بعدشم سرشو گذاشت رو دستش ومنم شروع کردم به پشت گردنشو مالوندن …دیگه اصلا حسی توی دستام نبود فقط به فشاره دستش توجهم جلب شده بود که مرتب شل وصفت میشد….چند دقیقه ای این حالت ادامه داشت تا اینکه یه مرتبه سرشو از روی کیرم بلند کرد و گفت میخوای؟ من که درست منظورشو نفهمیده بودم سرمو به علامت نمیدونم تکون دادم……مینا خانوم از جاش بلند شد ومنو روی کاناپه دراز کرد اوم روی من دراز کشید و دامنشو کشید بالا من همینطور داشتم پشت گردنشو میمالیدم ونفس نفس میزدم…مینا خانوم شورتشو در آورد و خوابید روی من دیگه صدای نفسهای اون بیشتر از من شده بود… چند ثانیه ای نگذشت که یه مرتبه شورت وزیر شلواری منو هم کشید پائین ….کیر منو گرفت تو دستاشو شروع کرد به بازی کردن با اون باور کنید حرارت دستاش داشت کیر منو میسوزوند…دوتا پاشو باز کرد واینطرف واونطرف من گذاشت …چند باری سر کیرمو به لای کسش مالید و انگشت کرد که حس کردم وسط پاهاش خیسه راستش من نمیدونستم باید چه کار کنم… که یهمرتبه دیدم کیر منو ول کرد وباسنشو میبرد بالا وپائین و نفس نفسهای تندی میزد چشماشو بسته بود ولباشو گاز میگرفت…این حالت چند دقیقه ای طول کشید و هراز چند باری مینا خانوم توقف میکرد …من کلافه شده بودم نمدونستن باید چه کار کنم که دیدم خودش بلوزشو سوتینشو یکجا از تنش در آورد من که اولین بار بود سینه یه خانومی میدیدم بی اختیار زل زده بودم ونگاه میکردم …مینا خانوم دستامو گرفت و گذاشت روی سینه هاش گفت دوس داری باهاشون بازی کنی ؟ منم اخدا خواسته گفتم آره و شروع کردم به مالوندن سینه ها …واقعا نرمی خاصی داشت همینطور که داشتم سینه هارو میمالیدم یه مرتبه با صدای بلند گفت محکمتر منم با پایان زوری که داشتم فشارشون دادم که یه مرتبه حرکات مینا خانوم تند شد وبعدش یه جیغ بلندی کشید و افتاد روی من…..همینطور که بیحال افتاده بود روی من حس کردم میتونم منم کیرمو تو کسش تکون بدم…یه کمی خودمو تکون دادم که یه مرتبه دیدم از جاش پرید وگفت نه صبر کن الان نمیتونم… دو دقیقه ای که گذشت آروم کیر منو از تو کسش در آورد من از اینکه خودم ارضاء نشدم خیلی کلافه بودم ….که یه مرتبه از روم بلند شد ومنو به پهلو روی مبل خوابوند وخودشم پشتشو بمن کردیه کم از آب دهنشو مالوند لای پاهاش وکیر منو گذاشت لای پاش وگفت یواش برو تو…منم که داشتم دیونه میشدم شروع کردم به فشار دادن یه آخ بلندی گفت و کیرمو ول کرد نمیدونید جه حس خوبی داشتم دلم میخواست حال حالا ها تموم نشه بعد از یه مدت کوتاهی دیدم مینا خانوم از اون بیحالی در اومد و شروع کرد به گاز گرفتن لباش…همینطور که کیرمو عقب جلو میکردم دستامو گرفت وگذاشت رو کسش ودست خودشم گذاشت رو دستای من وشروع کرد به مالوندن چوچوله هاش دیدم دوباره نفسهاش داره تند میشه منم بی حیائی کردم با دست دیگم سینشو گرفتم وشروع کردم به مالوندن…حالا دیگه خودشم باسنشو عقب جلو میکرد که یهمرتبه داد زد محکم محکم منم با پایان زوری که داشتم کیرمو عقب جلو میکردم …یک دقیقه ای این حالت طول کشید که دیدم مینا خانوم رگای گردنشو کشید وصورتش قرمز شد وداد زد محکمتر ..منم تا اونجائی که میشد سینه هاشوفشار میدادم خودشم دستامو که گذاشته بود روی چوچوله هاش با شدت فشار وتکون میداد که یه مرتبه دیدم پایان بدنش داره میلرزه …توهمین حالت بود که منم یه مرتبه یه صدائی دادم و کیرمو تا اونجائی که میشد به جلوبردم تاآبم ریخت….هر دومون اینقد بیحال شده بودیم که چند دقیقه ای بی حرکت روی مبل افتاده بودیم …من از شدت بی حالی داشت خوابم میبرد که ذیدم مینا خانوم مثل اونائی که درد دارن یواش باسنشو کشید جلو تا کیر من در بیاد ..دستشو دراز کرد و از توی کیفش یه بسته دستمال کاغذی جیبی در آ ورد چند تاشو گذاشت لای پاشو رفت دسشوئی بعداز دسشوئی آمد ودست منو گرفت برد تو دستشوئی و شروع کرد به شستن کیرم…بعد از اون رفتیم آشپزخونه وغذائی که تویخچال بود گرم کردیم خوردیم سر میز نهار نه من ونه مینا خانوم نای حرف زدن نداشتیم فقط هر از گاهی مینا خانوم یه نگاه بمن میکرد ولبخنی میزد اون روز بعداز نهار هردومون مثل اونائی که از کوه کندن برگشته باشن روی مبل ولو شدیم وتلوزیون نگاه میکردیم که خوابمون برد……نوشته‌ وحید

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *