سلام خدمت همه داستان در مورد فتیشه و کاملا واقعی اگه مورد میل عده ای نیست ممنون میشم ادبو رعایت کننمن یه پسر۲۴سالم.حدودا۵سالی میشد دنبال یه ارباب بودم اما متاسفانه یا عده ای کلاهبردار برای گرفتن شارژ پول قسمت میشدن یام برای مسخره کردن.منم واقعا کلافه دیگه داشتم قید این خیالاتو میزدم تو یه گپ تلگرام که مربوط به همین مسائل بود یه اکانت دیدم که حتی چتم نکرده بود با بی میلی رفتم پی وی ببینم چی میشه که ۱۰۰هیچ شاید ۱۰۰۰میگفتم یکیه مثل بقیهسلام دادم و در مورد بردگی پرسیدم جواب دادن بله ارباب هستن ازشون اصل خواستم با کمال تعجب دیدم شهری ک با شهر ما ۸۰کیلومار فاصله داره(آخه شهر ایشون کوچیک بود فکرشو نمیکردم) بازم اطمینان نکردم که وویس فرستاد (ایشون شش هفت سالی از من بزرگتر بود) شروع کردیم در مورد علایقم گفتن که کس و کون لیسی تف کردن سواری کردن پالیسی و دستشویی بود اما گفتن فقط ادرار چون اهل کثیف کاری نیستنشمارشونو خواستم ایشونم شمارشونو داد بعد چند روز زنگ زدم با صدای صعیف جواب داد و گفت خواب بوده(آخه عصر بود) یکمم عصبانی(البته تقصیر منم بود خیلی سوال کردم) واسه فردا عصر گفتن بیا (اینم بگم مبلغو توافق کردیم گفتن حصوری بده مطمین شدم مثل اونایی که میگن به کارتم بریز کلاهبردار نیست) بعله فردا شد و منم راه افتادم از استرس صبحونه و نهارم درست حسابی نخوردم.رسیدم زنگ زدم بعد کلی اینور اونور و چندساعت معطلی گفتن بیا فلان جا.(خخخ یه آدرس سختیم بود به زور پیدا کردم)خونه رو نشونم داد رفتم تو(خخخ اینم بگم نزدیک بود گند بزنم گفت یواش بیا من با کلی سر و صدا اومدم همسایشون فهمید)بعله رفتم بالا دم در بودن یه خانوم با قد کوتاه و موهای بلند مشکی و خوش اندام و توپر همونجا پاکت پولو بهشون تقدیم کرد رفتم تو که دیدم دختر خالشم اونجاس.خیلیییی گرم و مهربون و صمیمی که کل استرسم پرید چایی اووردن و در مورد برده هاشون و کلی چیزای دیگه صحبت کردن و انقد خوشگل بودن بی اختیار محو میشدم در مورد خودم پرسید و تحصیلاتم گفت که خودش رولنشناسی خونده و در مورد خانواده و کارو ورزش حرف زدیم و بعدش گفتن بیا اتاق.دخترخالشون موند تو هال جلو تلوزیون ما رفتیم اتاق.(اتاق یه تخت دو نفره یه چمدون رو زمین یه ملافه ام رو زمین کشیده بودن)اول گفتن چقد خجالتی و سارافونشونو گفتن دربیارم انجام دادم.(شورت و سوتین پلنگی داشتن) بدنشون چند مدل تاتو داشت که خیلی جذاب بودنبهم دستور دادن لباسامو دربیارم جز شرتم.اون خانوم مهربون تبدیل شد به یه میسترس واقعا خشن سوتینشونو در اووردنبهم گفتن شروع کنم پاهاشونو تمیز کنم منم از خدام بود(پاهای تپل سفید و کوچیک با ناخنای لاک صورتی و مچ بند)اول روی پاهاشونو شروع کردم بوسیدن تمیز بود و خیلی خوشمزه با ولع(فکر کنید یه گشنه بعد سالها غذا ببینه)میبوسیدم ایشونم هی پاشونو جا بجا میکردن تا همه جارو ببوسم بعد گفتن بلیس واااای که چه حسی داشت داشتم دیوونه میشدم میلیسیدمو میلیسیدمو میلیسیدم ایشونم با پاشون زبونمو بازی میداد و میکشید رو زبونم یکمم میخندید و میگفت قلقلکم میاد بیشتر به دلم مینشست مخصوصا با چشاشون یجوری نگام میکردبهم گفت چار دست پا اطاعت کردم و سوارم شدن یکم سواری دولا شدن رو تخت گفتن شورتمو درار با دندون کشیدم پایین بعد مجبورم کردن بو کنم اما اصلا بو نمیدادو شورتو انداختن گردنم گفتن کس و کونمو بو کن منم از ته وجودم بو میکردم(کاملا موهاشو زده بودن و سوراخا تمیز بود) بعد گفتن بلیس شروع کردم با ولع و اشتها لیسیدن مخصوصا گفتن کونشونو بلیسم اولش لمبرهای کونشونو بوسیدم بعد سوراخو و هرجور فکر کنید لیسیدم زبون زدم تند تند زبونمو میکردم تو میچرخوندم زبونمو تیز میکردم میکردم تو سوراخو وا میکردم توشو میلیسیدم سوراخو میکشیدم دهنم مک میزدمگفتن کافیه دراز بکش زمین دست و پات مثل سگ بالا انجام دادمدراز کشیده بودم پاهاشونو دو طرف سرم دیدن وبا کون بزرگشون اومدن رو صورتم با تحکم گفتن دهن باز تا وا کردم حس کردم ماداه داغ و چسبناک بو و ادکلن خاصی داشت ریخت دهنم و یکمم رو صورتم حتی تو چشمم رفت که با دستمال پاک کردن قورت دادمو تو رویا بودم باز نشست رو صورتم دهنمو وا کردم گفت جیش نیست بلیس شروع کردم کس خوشگلشونو تمیز کردن که با بوی جیش خیلی خوشمزه تر شده بود. شرتشونو میمالیدن صورتم اخر گذاشتن رو چشام قنبل کردن و من که جاییو نمیدیدم کشیدن تو کونشون تا بلیسم.بعد یکم بلند شد بهم گفتن از کمد بالشت بیار.دراز کشیدن رو زمین بالشتو گذاشتم زیر کمرشون سوراخاشون اومد بالا بهم گفتن جفت سوراخارو بخورم حین خوردن با پاشنه پا میزدن کمرم یا سیلی میزدن سر و صورتم که بیشتر حشریم میکرد دستور میدادن عین سگ له له بزنم و بخورم دماغمو بکنم تو کسشون نفس بکشم میگفتن انگشتمو بکنم تو کونشون در بیارم بخورم(واقعا تمیز بود ولی) میگفت غذاته منم تشکر میکردم بله ارباب غذای من از کون شما میاد دستور میدادن آب کسشونو جمع کنم با انگشت جلو چشمشون بخورم یجور نگاه میکردن بیشتر حشری میشدم هی لیسیدمو مک زدم و انگشت کردم گوشامو گرفتن پاشونو به سرم فشااااار میدادن و سرمو تو کسشون میکشیدن منم با همه قدرت میلیسیدم ایشونم با ناله و جیغ میگفتن می ریزم دهنت قورت بدههههه یهو جیغ کشیدن لرزیدن و خیلی کم آب اومد منم خوردمیکم بی صدا دراز کشیدن منم هی کسشونو وا میکردم با چند ثانیه فاصله میبوسیدم خندشون گرفتبا لبخند گفت چهاردست پاشو منم اطاعت کردم نشستن کمرم کسشونو میمالیدن منم عین اسب راه میرفتم که خیلی حال میدادنشستن رو تخت گفتن توله دراز بکش منم زیرپاشون دراز کشیدم از کیفشون روغن اووردن گفتن دردت نگیرهاول با پاشون کیرو تخمو رونتو له کردن بعد شروع کردن فوتجاب(چیزی که تورویا میدیدم) پاهای کوچیک سفید تپل با پوست لطیفو ناز روغنم زده بود میدرخشید بهم میگفت پارس کن وای که چقد خوب میمالید لای پاشون تلمبه میزد و یجور نگام میکرد دلم میرفت اولش گفته بود تو دستمال بریز ولی اونجا گفت بریز رو پان از خوشحالی ذوق کردم محکم تلمبه میرد و میمالید منم اندام لختشونو میدیدم یهو آبم اومد از مچ پاشون و یکم ساق ولی بیشترشو رو انگشتا ریختم(خخخخ آبم زیاد بود زمینم گند زدم) بعد رفتن پاشونو شستن منم زمینو جمع کردم رفتم خودمو شستم بعد رفتم تو حال پذیرایی باز مهربون شده بودن لباسم پوشیده بودن آب میخوردن به منم گفتن آب میخوری؟ تو لیوان خودشون بهم آب داد بدجور حال دادبعدشم شوخیو حرف زدیم منم از اونجا رفتم بیروناین بهترین نوع ارضای روحی و جسمی و بهترین تجربه زندگیم با بهترین میسترستقدیم به میسترس سمیرانوشته اسلیو میسترس سمیرا
0 views
Date: January 13, 2019