سلام من تینا هستم 19 سالمه قدم 175و وزنم 54 کیلو هست.من و پسر خاله ام عاشق هم هستیم اون 21 سالشه و قدش 184 و وزنش 76 کیلو هست.بهتره برم سر اصل مطلب .من و رضا حدود 2 ساله که هما دوست داریم ولی تا حالا به خانواده هامون چیزی نگفتیم.یه روز خاله ام بهم زنگ زد و گفت من و مردم داریم میریم باغ ولی رضا نمی اید میشه بیای پیشش .منم از خدا خواسته گفتم بله حتما …..اخه خاله ام به من خیلی اعتماد داشت .زود رفتم حمام و کارام را کردم و راه افتادم .یه 30 دقیقه ای تو راه بودم.ترافیک زیاد بود خلاصه رسیدم زنگ در را زدم و رفتم بالا شوهر خاله ام در را باز کرد و سلام و علیک با هم کردیم .گفتم رضا کجاست .گفتن حمامه .وااااااااااااااااااای مرده بودم از خوش حالی خاله و شوهر خاله ام که رفتن من ززززززززززززود رفتم تو اتاق را و لباسام را عوض کردم یه تاپ قرمز با یه شلوارک مشکی با ارایش ملایم .یه 10 دقیقه ای منتظر بودم که دیدم رضا اومد .تا در اتاق را واز کرد و منا دید دوید و بغلم کرد واااااااااااای خیلی حس خوبی بود اخه ما تا حالا هم را بوسم نکرده بودیم . یه دفعه لبش را گذاشت رو لبام ممممممممممممردم از خوشی منم شروع کردم به بوسیددددددنش .بعد دیگه روم نشد تو صورتش نگاه کنم .یه 10 دقیقه ای لب گرفتیم .بعد من بهش گفتم الان سرما میخوری .اومدم بیرون تا لباس هایش را عوض کنه .تو حال نشستم تا اومد بیرون و کنارم نشست.بهمن گفت سیر نشدم منه احمقم گفتم وایسا تا برم برات غذا درست کنم .تا بلند شدم دستم را گرفت و گفت از سادگیت خوشم میاد .ناگهان من را نشوند رو پاهاش و 2باره ازم لب گرفت تازه فهمیدم منظورش چی بود ))))) خوب که هما بوس کردیم گفت عزیزم میخوای فیلم ببینیم ؟منم گفتم باشه .رفت از تو اطاقش یه سی دی گذاشت یه فیلم سوپر بود .بهش گفتم تو از این فیلما داشتی و ما نمیدونستیم .خندید .یه 10 دقیقه که از فیلم که گذشت دیدم دستش را گذاشته رو پاهام به روی خودم نیاوردم دیدم دستش را داره میبره سمت کسم بهش گفتم ررررررررضا شیطونی داری میکنیا .گفت مگه میشه ادم پیش عشقش باشه ولی شیطونی نکنه .2تامون زدیم زیر خنده . بعد اومد و ازم لب گرف و گفت عععععععاشقتم. گفتم عاشق خودم یا لبام گفت گزینه سومی نیست خلاصه بعد منا خوابند رو مبل و گفت چرا من تو را اینقدر دوست دارم .گفتم از بس خری .خندید و بعد گفت تینا خانمم میشی گفتم چرا که نه ؟اومد تاپم را در بیاره دید دارم بهش نگاه میکنم .وایساد و گفت همسر عزیزم اجازه هست .یه لبخند زدم و گفتم اره.لباسم را در اورد من یه سوتین مشکی پوشیده بودم .از پشت وازش کرد و شروع کرد به خوردن وووووووووووووووووووووووووووووووووووووووای و وووووووووووووووویم رفت هوا .اخه اولین بارم بود .بعد از 3 دقیقه اومد و شلوارکم را کشید پایین از روی شرت کسم را خورد و گفت میشه؟گفتم من الان به نام تو ام . سورتم را در اورد من گفتم اینجور یکه نمیشه .بلند شدم و لباسش را در اوردم و شلوارش را فقط شورت پاش بود .گفت بیا بریم تو اطاقم رفتیم رو تختش و اون خوابید رو من .و شروع کرد کسم را خوردن منم دیدم اینجوری نمیشه بد جور حشری بودم.گفتم حالا نوبت منه گفت بدت میاد تو بیخی .گفتم نه نگران بود که من بدم بیاد یا نه اول سرش را گذاشتم تو دهنم گفت میخوای بیخیال شی .گفتم نه دیدم مزه اش بد نیست ششششششششششروع کردم به خوردن یه 5 دقیقه ای ساک زدم براش .بعد سرم را گرفت و اوردم بالا و به بوسه از لبم گرفت و منا خوابوند رو تخت و گفت تو دختری ؟گفتم اره گفت پس ولش کن گفتم چی را ؟گفت میخواستم بکنمت گفتم بهش من حالا در اختیار توام .گفت نمیخواد اینده ات را بخاطر من به خطر بندازی .انگشتم را گذاشتم جلو لبش و گفتم هیچی نگو فقط کارت را بکن……….لبخند زود و اومد یه بوسه ازم گرفت و رفت از کمدش یه کاندوم اورد راستی یادم رقت کیرش 19 سانت بود ووووووووای یعنی اخرشه .کاندوم را بست و اومد و لا پا منا باز کرد و کیرش را گذاشت رو چاک کسم اروم داد تو یه جججججججججججججیغی زدم که فکر کنم همه شنیدن گفت اروم باش .و بعد از 2 دقیقه بقیه اش را کرد وای داشتم میمردم از درد که گفت داره خون میاد منم از کنارم بهش دستمال دارم و خون هارا پاک کر د اروم شروع به تلنبه زدن کرد از یه طرف داشتم میمردم از یه طرف حال میکردم . یه 15 دقیقه تلنبه زد بعد من یه لرزش کوچیک کردم و ارضا شدم .اون پایان ابم را خورد بعد دیدم این بی انصافی است که من ارضا شدم ولی اون نه. اومدم و کاندوم را از کیرش در اوردم و براش اونقدر ساک زدم که ارضا شد بعد هم را بوسیدیم و رفتیم حمام و خوابیدیم ………..یه 2 هفته هما ندیدیم تا اون خانواده اش را راضی کرد برای خاستگاری اونا اومدن و مادر و پدر من قبول کردن و ما الان حدود 3 ساله ازدواج کردیم و الان که من دارم این را مینویسم 5 ماهه حامله هستم و یه اقا پسر تو راه دارمنوشته تینا
0 views
Date: November 25, 2018