اولین سکس با بتول خانوم

0 views
0%

این داستان بر می گرده به اولین تلاش من برای سکس. تو سالهای دبیرستان بودم – سال دوم دبیرستان بودم که این داستان اتفاق افتاد- که من و همایون پسر خاله ام ، مثل همه هم سن و سالها بخش قابل توجه ای از ذهنمان در گیر فکر کردن به سکس بود البته اون زمان – یعنی دوره جوانی ما مثل الان نبود که هر جقله بچه ای امکان دسترسی به انواع و اقسام فیلم و عکس سکسی داشته باشه و خیلی ها اولین کس و بچه کونی که تو زندگیشون می دیدن ، کس و کون همسرشون بود. مدت ها بود که من و همایون پسر خاله ام که کمتر از یک سال از من بزرگتر است شدید تو کف بودیم و تنها حرف مشترک ما صحبت درمورد خانم ها و دختر های فامیل ، آشنا ، همسایه ، غریبه و کوفت و زهرمار بود و همش در مورد راه دوست شدن و رابطه برقرار کردن با یک جنس مونث برنامه ریزی می کردیم که خوب صد البته یا تخم نمی کردیم برنامه رو اجرا کنیم و یا وقتی شروع می کردیم خیلی زود به در و دیوار می خوردیم و داستان رو ادامه نمی دادیم تا این که دیدیم بین دوستان داریم عقب می افتیم و چند نفری تجربه سکس با جنده لاشی پیدا کرده بودند و دهن ما رو صاف کردند انقدر که در مورد تجربه های سکسی خفنشون به ما پز می دادندآخر سر ما هم به این نتیجه رسیدیم که بهتر است تا زمانی که دوست دختر پیدا نکردیم برای رفع کوتی هم شده ، بریم سراغ خانم بازی بر اساس تجربه دوستان به فکر خانم آوردن به خانه افتادیم که خیلی زود متوجه شدیم که ای پدر تقریبا هیچ وقت خانه ما و خاله اینا خالی نمی مونه – البته بعدا متوجه شدیم اگه خانه خالی هم داشتیم سایرمراحلش هم زیاد ساده نیست – و تازه متوجه شدیم اون دوستان یک حداقل امکاناتی داشتن برای خانم بازی که ما اون رو نداریم. به فکر دوستانی با آن دوستان خاص افتادیم به منظور مشارکت – بخوانید سواستفاده – از امکانات شون که اون هم متاسفانه چون قبلا رابطه زیاد خوبی باهاشون نداشتیم و تابلو بود به چه منظوری است به در بسته خورد تا این که یک روز همایون خوشحال به سراغم آمد که رضا یکی رو پیدا کردم که خودش خونه هم دارهایول ، چه ازاین بهتر، جنده لاشی ای که خودش مکان هم داشته باشه نور علی نور بود. سریع ما هم حساب کردیم تا توجه به قیمت وپول تو جیبی که داشتیم، چند وقت یک بار می تونیم بکنیمش و از این جور خیالات. قرار شد اولین روزی که طرح کاد داریم زود کلاس رو بپیچونیم و بریم کس بکنیم – زمان ما در دوران دبیرستان یک روز ازهفته رو بچه ها باید می رفتن کار عملی یاد بگیرند و اسمش طرح کاد بود که فکر کنم الان دیگه وجود نداشته باشه – خلاصه با هر مکافاتی که بود ساعت 10 -510 آزاد شدیم و رفتیم به سمت خانم بازی. همایون آدرس جنده لاشی رو نشونم داد. واو ، تو محله ای بود که تا حالا نرفته بودیم و زیاد هم خوشنام نبود. حس خوش آیندی نبود ولی خوب چه کار می شد کردخودمان را رسانیدم به اون محله ، درهم برهم و شلوغ و پر از اراذل و اوباشی که خود ما رو به چشم جنس کردنی می دیدن، سنگینی شرایط محل و هیجان و ترس خانم بازی بد جوری بهمون فشار آورده بود و عملا ریده بودیم به خودمان. لامصب آدرسی هم که داشتیم آنقدر کس کس و شعر بود که مگه می شد پیداش کرد ، جرات هم نداشتیم ازکسی سوال کنیم.خلاصه بعد از کلی پایین و بالا کردن که کم کم داشت ما رو تابلو می کرد رسیدیم به آدرس مورد نظر، چشمتون روز بد نبینه کوچه و خانه بد جوری آدم رو به یاد فیلم الیورتویست می انداخت. من که دیگه رسما ریده بودم به خودم گفتم همایون بیا بیخیال شیم این جا جای مانیست ولی همایون با وجود این که ظاهرش نشون می داد که حالش بهتر از من نیست و معلوم بود که بد جوری ریده به خودش ول کن نبود حالا به خاطر این که دوست نداشت جلو من کم بیاره یا این که قمپوز در کردن های دوستان بدجوری رو مخش رفته بود و یا هر دلیل دیگه ای ولی مطمئنم عمرا تو اون شرایط دلیلش حشری شدن نبودخلاصه با ترس و لرز زنگ زدیم به این امید که جنده لاشی خانم خوشگل و دلربا بیاد در رو باز کنه و ما هم مثلا اسم رمزی که بهمون یاد گفته بودند رو بهش بگیم و بریم یک دل سیر بکنیمش که یک پیرمرد خرکی چرک ، چروک در رو باز کرد . من یکی دلم می خواست فرار کنم ، چند لحظه ای چش تو چش شده بودیم و ساکت ذل زده بودیم به طرف که یک مرتبه سرمون داد زد چه ؟ چرا عین بز نگاه می کنید چکار دارید ؟ من که تعطیل بودم ولی همایون با من و من ترکیبی از اسم جنده لاشی خانم و اسم رمز و یک سری کلمات بی ربط رو به زبان آورد که پیرمرده تقریبا سرش داد کشید با بتول کار داری ؟ اون هم گفت آره از جلو در رفت کنار و گفت بیاید تو.رفتیم تو خونه ، از اون خونه های قدیمی بود که حیاط ها تقریبا بزرگ دارند و چند تا درخت بی خود وسطشون است و یک آب نمایی سنگی دارند و دور تا دور اتاق دارن. خونه خیلی در هم بر هم و کثیف بود. گوشه حیاط چند نفر نشسته بودند که معلوم بود معتادند و دو تا نره خر هم بالا سرشون داشتن باهم حرف می زنند. اون ور حیاط هم سه چهار تا خانم سرشون با یک سری دبه و ظرف گرم بود و بجز اون دو تا نره خره کسی به ما توجه نکرد. پیرمرده وقتی رسید وسط حیاط داد زد بتول بتول ، بیا با تو کار دارند. یک کم طول کشید تا بتول خانم سرش رو از یکی از پنجره ها بیرون بیاره تو این مدت ما هم منتظر بودیم ببینیم قرار است چه لعبتی رو بکنیم که چشمتون روز بد نبینه که یه خانم سیاه ، گنده که حدود پنجاه سالی داشت سرش رو از پنجره بیرون آورد و گفت چیه یابو چرا داد می زنی بعد به ما گفت بیاین داخل.به همایون نگاه کردم ، رنگ به صورت نداشت گفتم بیا برگردیم من ریدم به خودم گفت نریم تو این ها ما رو می کنند برگشتم به اون دو تا نره خر نگاه کردم دیدم هر دو دارن ما رو نگاه می کنند. نه راه پس داشتیم نه راه پیش. دیدیم هر چه باشه خطر پیرزنه کمتر است. رفتیم داخل یک یک راه رو باریک بود و با سه چهار تا اتاق و سه تا خانم که ذل زده بودن به ما دوتاشون کم و بیش مثل بتول بودند ولی نه به اون اندازه سیاه و چاق ولی یکشون جوان بود به نسبه زیبا – البته نسبت به اونا دیگه والا اون هم چیز مالی نبود – یک کم آروم تر شدیم بتول آمد به سمت ما و گفت خوب چکار دارید که این بار همایون با اعتماد به نفس بیشتر شروع کرد به حرف زدن و با بتولراستش من اصلا دیگه دوست نداشتم داستان رو ادامه بدم ولی اعتراضی هم نکردم راستش می ترسیدم بگم نمی خواهم، شاکی بشن و دهنمون رو صاف کنند. ظاهرا مشکلی نبود و خوشبختانه قرار هم نبود بتول رو بکنیم ولی متاسفانه انگار قرار هم نبود اون خانم جوان رو بکنیم انگار منتظر مشتری دیگه ای بود. بعد هم معلوم شد حق انتخاب بین اون دوتا خانم رو هم نداریم و ظاهرا یکشون پریود بود.با وجود این که گفته بودند تا نکردی پول ندهید ولی پول هامون رو گرفتن و هم جرات اعتراض نداشتیم خانمه پاشد رفت تو یکی ازاتاق ها گفت یکیتون بیاد بر خلاف انتظار به جای هیجان و عجله شروع کردیم به هم تعارف کردن که بتول سرمون تقریبا داد کشید که یکتون بره تو دیگه که همایون رفت تو و من تو راهرو منتظر نشستم انگار وقت دکتر دارمده دوازده دقیقه بعد همایون با سر و صورت عرق کرده آمد بیرون و گفت برو تو.رفتم تو در رو بستم. اتاق تقریبا کوچیکی بود که بجز یک تخت خواب چرک و زیر انداز و پرده چرک و چند تا پارچه و دستمال چیز دیگه ای توش نبود اون جنده لاشی خانم هم لخت روی تخت دراز کشیده بود. زهوار در رفته و چروک بود سینه های آویزانش بدجوری تو ذوق می زد امرانه گفت لباست رو دربیار دیگه ، بار اولت است ؟ با لهجه بدی حرف می زد . لخت شدم رفت به سمتش دستم رو کشید قرارم داد بین پاهاش ، لنگهاش رو باز کرد و من برای اولین بار تونستم کس یک خانم رو ببینم برخلاف انتظار اصلا چیز جالبی نبود که البته بعدا فهمیدم اون داغون ترین کسی هم بود که در زندگیم دیدم.جنده خانم خنده گفت تو که کیرت خوابیده چطور می خواهی بکنی ؟ راستش تو اون شرایط عمرا آدم بتونه راست کنه . هول شده بودم نمی دونستم چی باید بگم که گفت عیب نداره بشین ببینم. بار اولت است هنوز بلد نیستی . شروع کرد به مالیدن کیرم با دست، کم کم کیرم راست شد هر چند کامل راست نشده بود ولی کیرم رو ول کرد دراز کشید رو تخت و پاهاشو باز کرد گفت بکن توش.کیرم رو همین جور خشک خشک گذاشتم دم کسش و فشار دادم ، از بس گشاد بود که خیلی راحت کیرم رفت تو . شروع کردم به تلمبه زدن. راستش اصلا اون جوری که فکر می کردم نبود هیجان و ترس و سر و صدا تو حیاط و پیرزن چروکی که زیرم بود هیچ کدام شهوت انگیز نبود . بیش از 10 -15 دقیقه تلمبه زدم ولی انگار قرار نبود آبم بیاد ، بدترین قسمتش این بود که زنه انگار نه انگار داره می ده ، خودش رو می خاروند ، این ور و اون ور رو نگاه می کرد و انگار حواسش به صحبت های تو راهرو بود و…پس از 20 دقیقه یک مرتبه از من پرسید چرا آبت نمی آید با این حرف اگرهم امیدی بود که ارضاء بشم همش از سرم افتاد. از بس پایین و بالا شده بودم خیس عرق بودم ، دیدم فایده نداره گفتم من این جوری آبم نمی آید دیگه بسم است که تقریبا من رو از روی خودش هل داد کنار گفت شما دو نفر چرا این جوری هستید ؟ تو دلم گفتم خود خرت چرا این جوری هستی ؟ پاشدم سریع لباسم رو پوشیدم و از اتاق زدم بیرون.همایون مثل زندانی های منتظر اعدام مات و مبهوت تو راه رو نشسته بود. تا من و دید پاشد و تقریبا به حالت فرار از اون خونه زدیم بیرون . تو راه ساکت بودیم تا این که از اون محله خارج شدیم. همایون گفت بد نبود بلاخره اولین کسمون رو کردیم ولی برای دفعه دیگه یک جای بهتر پیدا می کنیم. من چیزی نگفتم بعد پرسید حال داد ؟ کیف کردی ؟ می دونستم اون هم ارضاء نشده ، نمی دونستم چه بگم. گفتم نه زیادحال نداد ….. راستش اصلا حال نداد … من آبم نیومد.- واقعا ؟ پس اون همه مدت اون تو چکار می کردی- هیچی زور بی خود می زدم مگه تو آبت اومد؟- اره چطور مگه- هیچیاولش خواستم به روی خودم نیارم ولی گفت اینجوری از فردا می خواهد دهنم رو صاف که من آبم آمد ولی تو نه رو این حساب گفتم- آخه اون زنه گفت تو هم آبت نیومدساکت شد بعد از کمی گفت اره من هم آبم نیومد عمرا هیچ خری با اون جنده لاشی در و داغون آبش بیاد ولی … ولی این موضوع بهتر است بین خودمان بماند حالا زیاد هم فرقی نداره آمد یا نیامد مهم این است که به هر حال ما هم کس کردیمخلاصه از اون روز به بعد ما هم به جمع کسانی که کس کرده بودند پیوستیم و دهن بقیه رو صاف کردیم . البته بعد ها چند نفری از ما آدرس بتول خانم رو خواستند ولی ما به بهانه مختلف و با مسخره کردن طرف از زیر بار آدرس دادن در می رفتیم چون اون جوری گندش در می آمد که ما چه کس توپی کردیم چون علاوه بر این که به کسی نگفتیم آخرش ارضا نشدیم ، یک کمی هم در مورد ظاهر جنده لاشی خانم هم جملاتمون رو اصلاح کردیم و 10 -20 سال سنش رو کم کردیم و …..

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *