سلام من اسمم نگاره 16 سالمه خاطره ای که میخوام تعریف کنم ماله حدودا یک سال پیشه من یه دختر خوشگلم با پوست سفیدو ممه های 80 خوش فرم که هر پسری با دیدنم تا مرز حشری شدن میره نسبت به هیکلم ممه هام خیلی بزرگ بودو همیشه تو چشم بیشتر اوقات لباسای تنگ میپوشم طوری که باسن و ممه هام کاملا میزنه بیرون تا الان پسرای زیادی دنبالم بودنو میخواستن باهام باشن اما هیچ وقت پسری نبوده که بخوام باهاش رابطه کامل داشته باشم اخرین پسری که باهاش دوست بودم که جلوی مدرسه مون دیدمش اسمش بنیامین بود 24 سالش بود خیلی مرده خوشتیپو جذاب خوش قیافه ای بود ته ریش داشت چشم ابرو مشکی دلم واسش میرفت هیکلشم عالی رو فرم و سکسی منم که هم خوشگل هم خوش هیکل بودم به هم واقعا میومدیم طوری که همه دوستام بهمون حسودی میکردن میخواستن بنیامینمو از چنگم در بیارن ولی اون از بین اون همه دختر فقط منو میخواستو خیلی زود با هم اوکی شدیم یک ماه بود که با هم بودیم هرشب خونه رو میپیچوندمو باهاش میرفتم بیرون با ماشین دور میزدیم میگفت خیلی دوسم داره و با همه دخترا واسش فرق دارم منم واقعا عاشقش بودم و فکر میکردم اون تنها پسریه که حاضرم همه جوره خودمو در اختیارش بزارم همیشه وقتی ازم لب میگرفت و سینه هامو میمالید تنم انقدر داغ میشد که دلم فقط کیرشو میخواست دوس داشتم منو بکنه ولی فقط تا این حد پیش میرفتیم یه شب تو ماشین بودیم بدنش داغ داغ شده بود منم که فهمیده بودم حالتاشو خودمو بهش چسبیدم رو صندلی ماشین نشسته بود نشستم رو پاشو خودمو مالیدم بهش بعد دره گوشش گفتم میخوام ماله تو بشم میخوام با هم یکی شیم اونم تو چشمام نگاه کرد و گفت نگارم منم اینو مبخوام ولی دوس ندارم درد بکشی واسه لذته من و بعدا پشیمون شی و منو از خودش جدا کرد منو رسوند خونه تا صب از فکره بنیامینو اون بدن داغش خوابم نمیبرد چند روز گذشت هی میخواستم بهش بفهمونم میخوام باهاش بخوابم ولی اون میگفت نهیه شب به بهونه ی این که حالم بده کشوندمش در خونه زنگ زد گفت بیا پایین دره خونتونم رفتم پایین منو دید شروع کرد به بوسیدنم و لبامو وحشیانه میخورد بعد بهم گفت اخه اگه تو چیزیت بشه من چیکار کنم بدون تو میمیرم نگاره من منم خودمو واسش لوس میکردم این کارامو که دید گفت نگار طاقت ندارم میخوام بیام خاستگاریتو تورو واسه همیشه ماله خودم کنم اون لحظه انگار دنیارو بهم دادن گازو گرفت رفتیم خونش منو بغل کرده بود منم پاهامو دورش حلقه کرده بودم وبدنمو به بدن داغش میمالیدم وحشانیه لبامو میخورد منو برد تو اتاقش و پرتم کرد رو تختو خودشم افتاد روم بدنامون دیوانه وار داغ شده بود لبامو گردنمو گاز میگرفت نفسای داغشو رو گوشام حس میکردم تن داغش داشت اتیشم میزد صدای نفس نفسامون اتاقو پر کرده بود همیشه ارزوی همچین شبی رو داشتم ولی بنامین هیچ وقت منو فقط واسه سکس نمیخواستو واقعا عاشقم بود دوست داشت بعده ازدواجمون سکس کنیم واسه همین میگفت نمیخوام کاری کنم پشیمون بشی همیشه اینو میگفت با این حال امشب بالاخره شرایطش جور شدمانتومو در اورد و وحشیانه دکمه هاشو جر داد تاپ صورتی رنگ کوتاهی پوشیده بودم اروم صورتشو به سینه های سفیده خوش فرمم نزدیک کردو میبوسیدشون با یه حرکت تاپمو از تنم در اوردو شروع کرد خوردن سینه هام از روی سوتین وحشیانه گازشون میگرفت منم بلند میگفتم آییییی فشارشون بده ماله توعه لبامو گردنم و لاله های گوشامو گاز میگرفت آه و ناله میکردم و اسمشو صدا میکردم اونم میگفت جوووون نگارم عشقه خوشگلم شروع کردم به باز کردنه دکمه های پیرهنش بدنه خوش فرمشو با اون سیکس پک دیوونه کنندش که دیدم ماتم برد و با لذت نگاهش میکردم اونم متوجه شده بودو اروم میخندید وحشیانه شکمشو لیس میزدمو بوس میکردم و گاز میگرفتم خودشو بهم چسبوند چون میدونستم نقشم میگیره قبلش حسابی بدنمو برق انداخته بودم و ست خوشگلمو پوشیده بودم شلوارمو کشید پایین و فقط شورت و سوتین ست مشکیم تنم بود با دیدن تنو بدن نیمه لخته من کاملا حشری شده بودو تنش داغ بود و نفس نفس میزد مدام قربون صدقم میرفتو همه جای بدنمو میبوسید وحشیانه انداختم رو تخت روم خوابیدو لبامو میخورد سینه هامو محکم فشکار میداد جیغ خفیفی کشیدم چشمم افتاد به شلوارش و کیرش که داشت شلوارشو جر میداد تحمل نداشتم کمربندشو باز کردمو وحشیانه شلوارشو شورتشو باهم کشیدم پایین با دیدن کیرش شورتم خیس شد تاحالا کیری به این خوشکلی ندیده بودم کاملا شق کرده بودو کس منم آبش راه افتاده بود با لبخند به کیرش نگاه میکردم کلفتو خوش فرم و سفید میخواست بخوابه روم که اجازه ندادم و سریع رفتم رو پاش نشستم و شروع کردم به ساک زدن کیرش با ولع میخوردم مثل زنای پرن استر تو فیلمای پورن هم زمان تو چشماش خیره شده بودم و کیرشو تو دهنم عقب جلو میکردم اونم لذت میبرد نمیتونستم ازش دل بکنم بلندم کرد خیلی سریع شورتو سوتینو از تنم کند بعد جووووون کشداری گفتو با لذت بدن لختمو نگاه میکرد خودشو انداخت روم لبامو طولانی خورد همزمان با دستش سینه هام با دست دیگش کسمو میمالید از حشر داشتم میمردم بدنم داغه داغ بود شروع کرد لیسیدنه کل بدنم سینه هام و بعد کسم اروم میخوردشو همزمان سینه هامو با تمونم قدرت فشار میداد دردی که با لذت قاطی شده بود داشت دیوونم میکرد مدا آه میکشیدم یهو پاشدو به من نگاه میکرد از ترس گوشه لبمو گاز گرفتم شروع کرد به خندیدن اومد روم خوابیدو لبامو وحشیانه خورد با دوتا دستاش سینه هامو محکم میمالید کیرش روی کوسم بودو میمالیدش بهم دلم میخواست منو بگاد با تمامه وجوددد دره گوشم گفت عشقم آماده ای واسه همیشه خانومه من بشی؟ بلند گفتم ارررره من فقط ماله تو ام خانومه تو ام محکم لب ازم گرفت فشاره کیرش بیشتر شد بعد گفت نمیخوام دردت بیاد عشقم اگه نمیتونی انجامش ندیم دستمامو دوره گردنش حلقه کرده بودم اونم دستاش دوره کمرم محکم خودمو بهش فشار دادم دره گوشش با ناله گفتم بدنم فقط ماله توعه مثل قلبم زود باش میخوام فقط ماله تو بشمممم اینو که گفتم لبخند زدو خیلی اروم کیرشو توی کسم فرو کرد اول سرش رفت تو کسم بعد کم کم نصفش درد جیغ بنفشی کشیدم خیلی درد داشت یهو دیدم از کسم خون زد بیرون فهمیدم پردم پاره شده یکم کیرشو عقب جلو کرد ناله ی ارومی کردم خیلی لذت داشت لذتی همراه با درد وقتی دید چقدر لذت میبرم بقیشو هم تو کسم برد و تا ته بردش تو کسم یکم درد داشت ولی فقط اولش بود آه و ناله هام زیاد تر شد اونم محکم تر تلمبه میزد و من میگفتم هوومممممم بکن توش عشقم این کس و پارشششش کن سینه هامو محکم فشار میدادو کسمو حسابی گاییده بود محکم پایین بالا میکرد بدنم میلرزید و فهمیدم که ارضا شدم مایعی از کسم ترشح شد کسم حسابی لیز شده بود راحت تر کیرش تو کسم میرفت همون موقع بنیامین هم ارضا شد بدنش لرزید یهو مایع داغی رو تو کسم حس کردم فهمیدم آبشو کامل ریخته تو کسم بهش گفتم نمیریختی آبتو یه وقت حامله نشم خندید گفت چی بهتر ازین مامانه بچم تو بشی خوشگلهمن کیره خونیش که با اب منی قاطی شده بود رو از کسم بیرون اورده بود ملافه ی روی تخت پره خون شده بود درد داشتم خیلیم زیاد ولی لذت هم آغوشی با عشقم انقدر زیاد بود که فراموشش کردم بنیامین عشقه من بود و چی بهتر ازین که تجربه اولین سکست با عشق اول اخرت باشه ملافه خونی رو زد کنارو اومد خوابید کنارم موهامو ناز میکرد اروم تو گوشم گفت عشقم خانوم شدنت مبارک کل دلم ضعف رفت بعد شکممو ماساژ داد درد زیادی تو دلمو کمرم داشتم که عذاب اور بود تا صب تو گوشم حرفای قشنگ میزدو لبامو هی بوس میکرد اون شب قشنگترین شب زندگیم بود شب یکی شدنم با عشقم هردومون ارضا شده بودیم تو بغل هم بیحال اروم خوابیدیم صبح وقتی از خواب پاشدم دیدم بنیامین داره صبحونه درست میکنه کمرم تیر میکشیدو دلم درد میکرد رفتم از پشت بغلش کردم گفت بیا برات جیگر درست کردم بخور جون بگیری لبخند زدم و بغلش کردم اون روز همه دردام با بوسا و نوازشاش از یادم رفتم وقتی رفتم خونه تو اتاقم خوابیدم چند ساعت و بی حال شده بودم یه ماه ازون جریان گذشتو تو این مدت هر روزشو با بنیامین سکس میکردم و از هم سیر نمیشدیم یه شب که پیشش بودم یه دفعه حالت تهوع گرفتمو شروع کردم به عق زدن سریع رفتم تو دستشویی بنیامین با نگراتی اومد دنبالم بهش گفتم چیزی نیس پرسید چی خوردی حالت بد شده از صب گفتم هیچی یهو لبخند شیطانی زد گفتم چیه گفت نگاری نکنه حامله ای یهو رنگم پرید فهمیدم این ماه پریود نشدم رفتیم تست حاملگی گرفتیم دیدیم مثبته به قدری بنیامین خوشحال شد که نگو منو بلند کرد رو دستاشو میچرخوندم داد میزد من پدر شدم من پدر شدم ولی من هنوز تو بهت و شوک بودم خلاصه همش میگفت خیلی دوست دارم و اینا یکم نگران بودمو میترسیدم تا اینکه بنیامین گفت نگار من واقعا میخوامت با مامانمم هماهنگ کردم گفتم تورو میخوام قراره بیایم خاستگاریتو سریعم عروسی بگیریم تا شکمت بالا نیومده این جوجوی پدر کار دستومون نداده اینو که گفت خیالم راحت شد با اینکه سنم خیلی کم بودو دلم نمیخواست به این زودی ازدواج کنمو بچه دار بشم ولی با همه ی اینا انقدر بنیامینو دوس داشتم که از همه چیم گذشتم خیلی سریع عروسی گرفتیمو رفتیم تو خونه خودمون پسرمونم به دنیا اومدو با یه دنیا عشق زندگیمونو ساختیم هر روز که میگذره بیشتر عاشق بنیامینم و پسرم میشم و واقعا میفهمم مرد زندگیم مرددد ترینه هر کس که قبل اون تو زندگیم بود اشتباهی بود واقعا یه زنه خوشبختمو خوشحالم که همه چیمو تو راه عشقمون دادم… نوشته نگار حشری
0 views
Date: November 26, 2019