اولین سکس با رها جون مو خرمایی تو شمال

0 views
0%

سلام این داستانه من و نامزدمه.19سالم بود تو اوج جوونی یه شب که دیر از قهوه خونه اومدم خونه فک کردم پدرم دعوام میکنه دیدم همه خاله و دایی هام خونمونن دیدم خالم میگه مبارکه تعجب کردم پدر گف بیا بشین بغلم نشستم بغلش که یدفه گف دختر فلانی رو برات جور کردم گفتم ینی چی گف ینی باید خانم بگیری گفتم ن که مادرم با چشم غره خفم کرد اهل فامیل رفتن من به پدرم گفتم من خانم نمیخام اخه خانم ادم رو محدود میکنه گف تو بیجا کردی اونشب با کلی دعوا از خونه زدم بیرون و رفتم قهوه خونه رفیقم خوابیدم ساعت 11ظهر بود دیدم گوشیم زنگ میخوره برداشتم مادرم گف بدو بیا خونه کارت دارم سری رفتم خونه دیدم باز دوباره همه فامیل جمعن گفتم باز چخبره که پسر خالم کت شلوار رو داد دستم ناهار رو خردیم خوابیدم تا 9شب کص خواب بودم که مادرم بیدارم کرد کت شلوارو تنم کردم گفتم مادر من خانم نمیخام گف فعلا نمیرید سره خونه زندگیتون گفتم کلا الان خانم نمیخام گف ببینی عاشقش میشی دیدم حرفم رو گوش نمیدن نشستم پشت ماشین رفتیم دم خونشون تو راه مادرم بهم گف که هم سنه خودته اسمش رهاست خیلی هم درسخونه رفتیم نشستیم صحبت هارو کردن مهریه رو بریدن تازه عروس خانم چایی اورد من که اعصابم کیری بود گفتم نمیخورم مادرم محکم پنجون گرفت و فهمیدم باید بردارم برداشتم و دختره هم بهم چشم غره رفت ازمون که رد شد مادرم گف خاک بر سرت بعد از کل صحبتا تازه ما رفتیم تو اتاق بهش که نگا کردم دیدم قیافش خیلی خیلی خوشگله هیکلش هم بد نیس ولی من خانم نمیخاستم قبل از این که حرفی بزنه گفتم ببین من خانم نمیخام الکی من و اوردن اینجا من نمیخامت که یدفه گفت گمشو بیرون اسکل خیال کردی من شیفتتم درو باز کرد که بره دستشو گرفتم گفتم نرو تو رو خدا ابروم جلو خوانوادم میره گف دس به من نزن بیشور با کلی خواهش نشست و گف منم اصلا دوس ندارم ازدواج کنم تو این جوونی پس بهتره جفتمون بزنیم زیرش قبول کردم و قرار شد دو تامون قبول نکنیم رفتیم بیرون و رفتیم خونه به مادرم گفتم دختره قبول نکرد گف گه خورده چرا ؟؟؟گفتم اونم مسه من دوس نداره تو این سن شوهر کنه تا اینو گفتم مادرم قضیرو گرف گف یا امشب مخشو میزنی و هرچی بخای به پات میریزم یا اقت میکنم شماره دختررو داد دستم شک شده بودم که مادرم داره میگه مخشو بزن اخه میدونست مخ چن نفرو زدم گفتم حالا از کجا معلوم انلاین باشه گف تو برو انلاینه رفتم دیدم پروفایلش عکس خودشه زیاد خوشم نیومد چون دوس ندارم خانمم عکسش رو پروفایلش باشه گفتم سلام گف علیک ناراحت شدم و گفتم هرجور شده من باید مخ اینو بزنم بعد از کلی صحبت بلاخره رسیدیم به قربانت و مرسی و استیکر قلب فرستادن خدافظی کردیم تا اومدم بخابم مادرم پرید تو اتاق و پایان چتارو خوند گف پدر سگ چه بد قلقه ولی تویه پدر سوخته مخشو زدی بعد از ازدواج باید بزاری کنارا خوابیدم دیدم ساعت9بیدارم کرد گفتم چته گف پاشو باید بری سره قرار گفتم چی میکی گف باید با رها برید بیرون تو رستوران منتظرته من که برگام ریخته بود دیدم مادرم یه تیشرت جذب با یه شلوار تنگ و یه کتونی مشتی برام گذاشته کنار گفتم اینا چیه گف رفتم برات خریدم که عاشق بشه منم بلند شدم موهامو درس کردم سوار ماشین شدم رفتم تو رستوران یه نگا انداختم پیداش کردم دیدم یه تیپ خفن زده موهاشو از پشت انداخته بیرون با یه مانتو جلو باز و یه آرایش غلیظ خیلی بدم اومد نشستم سلام که کرد گفت نیم ساعت دیر کردی اومدم بگم من اصلا خبر نداشتم دیدم زایست گفتم شرمنده هواسم نبود بهش گفتم مگه میری عروسی اینجوری تیپ زدی گف بتوچه مگه شوهرمی گفتم قراره بشم که گف هنو نشدی گف خودتو نگا کن چقد جذب پوشیدی گفتم من مردم گف چرت نگو بعد از این حرفا کلی صحبت کردیم و بگو بخند که دیدم یه اس برام اومد مادرم گف صحبتاتو بکن باهاش بیا خونه صحبت کردیم گف من نمیخام با ازدواج جوونی نکنم بعد از ازدواج باید کاملا مثل یه جوون باشم گفتم منم همینطور صحبت کردیم پاشدیم اومدیم بیرون دیدم همه دارن نگاش میکنن گفتم ببین اعصابم رو ریختی بیرون گف باشه حالا نشست تو ماشین تا راه افتادم شالشو دراورد گفتم سرت کن اون لامصبو گف شیشه ها دودین نورگیر هم داره معلوم نمیشه که دیدم راس میگه چیزی بهش نگفتم یه نگا بهش کردم دیدم موهای بلند و خرماییش خیلی قشنگه تو فاز نگا کردنش بودم که گف خیلی هیزیا گفتم زنمیا که خندید رفتیم خونه مادرم گف این چه وعضشه گفتم همون اشیه شما برام پختید گف از این به بعد جلوشو بگیریا گفتم باشه ناهار رو که خوردیم من رفتم تو اتاقم افتادم رو تخت عادت دارم با شرت و بدون بلیز بخوابم تو حال خودم بودم که دره اتاق باز شد مادرم رها رو راهنمایی کرد تو پتو روم بود ندید شرت پامه رها اومد تو گف مامانت چقد حرف میزنه موخمو خورد گفتم مادرم خط قرمزمه درس صحبت کن گف باشه پدر بچه ننه بعد گف رو زمین بخابم دیدم خیلی زایست گفتم بیا رو تخت پتو رو زدم کنار گف شلوارتو پات کن بی تربیت پاشدم یه شلوارو یدونه رکابی پام کردم اونم مانتوشو دراورد اومد زیر پتو فک کردم الان میاد بقلم ولی بهم محل نداد یا یه استین حلقه ای و یه شوار جذب خابید چون تخت یه نفره بود نزدیک هم بودیم کونش برجسته بود و سینه هاش کوچیک گفتم باشگا میری؟گفت اره چطور گفتم همینجوری برگشت و رو به من گفت تو چی گفتم اره منم میرم گف سیکس پک داری گفتم اره گف ببینم نشونش دادم گف خوبه گفتم بدن قشنگی داری که یهو ترش کرد گف خیلی هیز بازی در میاریا یدفه پرید پایین تخت گفتم پدر ازت تعریف هم نکنم گف ن گفتم باشه حالا بیا بالا گف نمیام رفتم پایین خابیدم گفتم تو برو رو تخت اون رفت رو تخت و من پایین تخت خابم رفته بود که یدفه مادرم در رو باز کرد و گفت پاشو باید بریم جایی رها بدبخت از جااش پرید و ترسیده بود مادرم در رو که بست گفت دیدی مامانت فضوله دیدم ایندفه حق با رهاست گفتم چی بگم والا گف شاید ما داشتیم یه کار دیگه میکردیم گفتم مگه تو را میدی گف جدی باش گفتم من عوض اون معذرت میخام پاشدم رفتم بیرون یدفه مادرم زد تو سرم گف خاک بر سرت گفتم چیه گف دختره نیومده از تختت پرتت کرد بیرون چرا تو بغلت نخابیده بود؟؟ گفتم ول کن پدر یه چادر و یه روسری مشکی و یه شلوار پارچه ای بهم داد گف برو بده بهش باید بریم جلسه قران رفتم تو اتاق گفتم رها بیا اینارو بپوش برو با مادرم جلسه قران گف باشه رفت دست و روشو شست و اومد گفتم اگه دوس نداری چادر سرت نکن گف نبابا من همیشه چادر سرم میکنم گفتم پس امروز گف امروز یه روز خاص بود با این حرفش خوشحال شدمو گفتم افرین لباسارو تنش کرد و یه ارایش ملایم کرد رفتم پشتش تو ایینه نگاش کردم گفتم اینجوری خیلی ماه شدی گف مرسی تو هم یه لباس درس تنت کن گفتم تو چی دوس داری در کمد رو باز کرد یه شلوار پارچه ای((البته یکم جذب))با یه پیرهن کرمی و یه کالج درس حسابی بهم داد پشتم رو بهش کردم و لباسارو تنم کردم و برگشتم گف تو هم حالا ماه شدی اروم لپشو کشیدم و گفتم نظر لطفته یقمو گرفت و برام درس کرد پیرهنمو صاف کرد این اولین باری بود که خودش بهم دس میزنه دباره یدف مادرم یهو در اتاقو باز کرد و مارو با هم دید گف حاضر شدین بیاید بریم بعد از رفتن مادرم رها رفت رو تخت نشست و گفت من اینجوری نمیتونم این چه وعضشه گفتم ببخشید نمیدونم باید چیکا کنم بلند شد و گفت بیا بریم الان دوباره میاد تو منو رها رفتیم تو پارکینگ من نشستم تو ماشین رها هم اومد تو ماشین جلو نشست داشتیم صحبت میکردیم که مادرم اومد سمت ماشین رها بلند شد و رفت نشست عقب از این کارش خوشم اومد بردم رسوندمشون سه چارتا خیابون بالاتر خودم رفتم تو محلشون تحقیق خداروشکر همه دربارش خوب گفتن و دل منو قرص کردن من هم بعد از تحقیق رفتم دنبالشون رها گف منو ببر خونمون تو راه که بودیم کلی با هم گفتیم و خندیدیم و اون رفت دیگه عاشقش شده بودم میگف قهوه خونه نرو نمیرفتم کلا به حرفاش گوش میدادم تا این که عقد کردیم و بعد از مراسم رفتیم اتلیه اونجا بود که عکاسه رف بیرون من دس کشیدم رو گونش و بهش گفتم عزیزم خیلی خوشگل شدی و شرو کردیم از هم لب گرفتن کلی بهم حال داد تا رفتیم و کلی دور دور کردیم و خوش گذروندیم دیگه هر موقع میرفتم خونشون تو بغل هم میخابیدیم و گاهی همو بوس میکردیم یه روز رفتم و بهش گفتم بیا بریم شمال قبول کرد راه که افتادیم تو ماشین کلی خوش گذروندیم به شمال که رسیدیم گف ارش گفتم جانم گف من بدون چادر میگردما گفتم هرجور دوس داری بگرد که لپمو بوسید رفتیم یه ویلایه مشتی گرفتیم با استخر و این چیزا یه روز که هوا هم گرم بود اب استخر رو پر کردم و گفتم بریم شنا که قبول کرد من مایو پوشیدم و رفتم تو اب یه چن دیقه بعد رها با شرت و سوتین مشکی اومد تو بغلم عجب بدنی داش سفید و مشتی با موهایه بلند و خرمایی گفتم عشقم چقد ماه شدی همینطور که شنا میکردیم هی از هم لب میگرفتیم از استخر که اومدیم بیرون بعد از کلی عشق بازی رها ازم جدا شد و رفت تو اتاق من که بد جور راست کرده بودم پشتش رفتم تو که دیدم بدون سوتینه و فقط شرتش پاشه دستش رو گذاشت رو سینهاش و گفت هوووو ادم یه در میزنه میاد توووو تو هم مثل مامانتیا گفتم من شوهرتما رفتم جلو ویه لب ازش گرفتم و خوابوندمش رو تخت و گفتم امروز دیگه باید خانمم شی گفت بزار برا شب عروسی گفتم همین امشب برات عروسی میگیرم شرو کردم خوردن لباش حسابی لباشو میخوردم و گردنشو میلیسیدم رفتم سمت سینه هاش و تو مشتم گرفتمشون کوچیک بودن من اینجوری دوس داشتم دستمو کرده بودم تو موهاش و سینهاشو میخوردم رها هم اه و ناله میکرد رفتم پایین سمت کصش شرتشو اروم کشیدم پایین یه کص تپل و صورتی و خوشگل کصشو بوسیدم و شرو کردم خوردن بدجور ناله میکرد قشنگ جیغ میزد اومدم بالا و ازش یه لب گرفتم گفتم میخوری برام گف من برات هر کاری میکنم کلی این حرف حشریم کرد شرو کرد ساک زدن خیلی خوب میزد گفتم بسه خوابوندمش و دباره کصشو خوردم کیرمو مالوندم رو نافو شکمش و اروم گذاشتم رو کصش گف ارش اینو بزار برا شب عروسی بهش گفتم مگه نگفتم امشب شب عروسیه بلند شد محکم بقلم کرد و گفت فقط اروم اروم بکن تو گفتم چشم کیرمو مالوندم رو کصش و حسابی حشری شد و گفت ارش بکن تو بکن تو پارم کنه اروم تا سرشو کردم تو خیلی تنگ و داغ بود یکم که رفتم جلوتر دیدم رها داره از درد به خودش میپیچه کیرمو کلا جا کردم و دراوردم دیدم کص رها پره خونه و داره گریه زاری میکن کصشو پاک کردم گفتم رها جونم چرا داری گریه زاری میکنی گف خیلی درد دارم نمیتونم از جام بلند بشم گفتم دیگه نکنم گف تو بکن به من کاری نداشته باش کیرمو کردم تو کصش خیلی تنگ بود شرو کردم خیلی اروم تلنبه زدن کم کم تندش کردم و دیدم رها داره لذت میبره دستشو گذاشت پشت کمرم و محکم فشار داد ناخوناش بلند بود و پشتم رو خونی کرد رها ارضا شده بود منم تند تند داشتم میکردم و ابم اومد کلشو خالی کردم تو کص رها کیرم تو کصش بود و تو بغل هم بودیم من بوسش میکردم و نوازشش میکردم بلند شدم لباس بپوشم که دیدم رها گف همینجوری بخوابیم همونجوری تا صبح خوابیدیم صب بلندش کردم نمیتونست راه بیاد بغلش کردم بردمش تو وان حموم کصشو ماساژ میدادم و قربون صدقش میرفتم اونم بوسم میکرد بعد از حموم لباس تنش کردم و گذاشتمش رو تخت صبحانه براش اوردم بعد از خوردن یه کیسه اب داغ اوردم و گذاشتم رو شکمش من دوباره حشری شده بودم ولی رها خیلی درد داشت تا روز اخر که حالش خوب شده بود خودش اومد درخواست سکس کرد و یه سکس داغ کردیم الان یک ساله سر خونه و زندگیمون هستیم و خیلی دوسش دارمببخشید اگه طولانی شد اگه غلت املایی داشتم شرمندههرکی دوس داشت فش بده بدهمخلص همتون هستم…..نوشته آرش

Date: April 18, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *